بخش چهارم – اعترافات روسو

بخشهای 1 و 2 و 3 را میتوانید در همین بلاگ بخوانید.

نمی دانم تا چند بخش دیگر باید در مورد اعترافات بنویسم ولی مهم نیست هر جا که لذت زیادی ببرم آن را مینویسم که شما هم بخوانید . الان تقریبا نصف کتاب را خوانده ام و هیچ لذتی را با آن همسان نمی بینم. به جرات میتوانم بگویم خواندن این کتاب انسان را عاقل میکند و او را سر عقل می آورد.

چیز جالب دیگری که میخواهم به آن اشاره کنم این است که روسو با نوشتن کتاب قرارداد اجتماعی به عنوان نظریه پرداز اولیه سوسیالیسم مشهور شده سوسیالیسمی که هم اکنون در قسمت زیادی از اروپا اجرا میشود و آموزش و بهداشت و حمل و نقل و سایر مایجتاج مردم را در اختیار مالکیت عمومی قرار داده است و به نظرم بهترین شیوه برای یک حکومت سیاسی است.

با هم پاراگرافهای دیگری را از کتاب را با  میخوانیم.

گاه میگویند: شمشیر غلاف خود را می فرساید. این زبان حال من است. عشق ها و شورهایم به من زندگی بخشیدند و عشق ها و شورهایم مرا کشتند. خواهید پرسید کدام عشق ها و شورها؟‌ هیچ و پوچ: کودکانه ترین چیزهایی که در عالم وجود داشتند اما چنان مرا تحت تاثیر قرار دادند که گویی پای تصاحب هلن(از قهرمانان کتاب ایلیاد) یا تکیه زدن بر اورنگ پادشاهی جهان در میان است. ص 269و270

به فکرم رسید که برای آسودگی خاطر خود با این کار دست به نوعی پیشگوی بزنم. به خود گفتم: می روم و این سنگ را به درختی که در آن روبرو هست می اندازم. اگر به هدف خورد نشانه رستگاری است و اگر نخورد نشانه عذاب ابدی در حالیکه این را می گفتم سنگ را با دستی لرزان و با تپش قلبی طاقت فرسا اما چنان به خوبی پرتاب کردم که درست به وسط درخت اصابت کرد. و این در حقیقت کار دشواری نبود برای اینکه مخصوصا درختی بسیار بزرگ و بسیار نزدیک را انتخاب کردم از آن پس شکی در رستگاری خود نداشتم با به یاد آوردن این عمل برجسته نمی دانم باید به حال خود بخندم یا گریه کنم. شما ای مردان بزرگی که به طور قطع به من می خندید به خود ببالید اما به ضعف و زبونی ام ناسزا نگویید زیرا سوگند می خورم که خود به خوبی از آن آگاهم. ص 298

 

این کار را شجاعانه البته با اندکی افسوس اما با رضایتی درونی که برای نخستین بار در زندگی طعمش را چشیدم انجام دادم چون می توانستم به خود بگویم: شایسته احترام گذاشتن به خود هستم برای اینکه می توانم وظیفه را با لذت جویی ترجیح دهم. این نخستین دین حقیقی است که به مطالعه دارم. مطالعه بود که به من اندیشیدن و سنجیدن آموخت. پس از اصول اخلاقی پاکی که کمی پیشتر اختیار کرده بودم پس از قواعد خرد و تقوایی  که برای خود وضع کرده بودم و از پیروی از آنها احساس غرور می کردم. شرمندگی از ناپایداری در اندیشه ها و از اینکه چنین زود و چنین آشکار اصول اخلاقی خویش را انکار کرده ام بر میل به خوشی و لذت چیره شد. شاید در این تصمیم غرور هم به اندازه ی تقوا سهم داشت اما اگر این غرور عین تقوا نباشد تاثیری که بر جا می گذارد به اندازه ای با تاثیر آن یک همانندی دارد که اشتباه گرفتن آن با یکدیگر قابل گذشت است ص 318

منتشرشده توسط

Donkishot

فواد انصاری هستم کسی که تمام طول عمرش در مقایسه با عمر هستی و قدمت زندگی به اندازه ی چشم بر هم زدنی نیست و زندگیش یک سنگریزه ی کوچک بین دو عدم و دو سیاهچاله است. ولی این سنگریزه میخواهد خود به زندگیش معنا دهد و آن را باز تعریف و تغییر شکل دهد. foad.ansary@gmail.com

1 دیدگاه برای «بخش چهارم – اعترافات روسو»

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *