قبلا کتابهای بیگانه و طاعون و چند داستان کوتاه و نمایشنامه از آلبر کامو خوانده بودم ولی هیچ وقت یک اثر فلسفی و نقادانه از او نخوانده ام به فلسفه زیاد علاقه ندارم و زیاد هم چیزی نخواندم.
کتاب عصیانگر تاریخ 300 ساله اروپا و تحولات فکری اروپا و حتی اساطیر یونانی و مسیحیت رو هم مورد بحث قرار میده بیش از 70 درصد نویسندگان مورد اشاره و متفکرانی که کامو درباره ی آنها مینویسد برایم نا آشنا و بیگانه هستند البته از کسانی که میشناسم و کتابهاشون رو خوندم هم کامو نوشته کسانی مثل داستایفسکی و هیتلر و روسو و مارکس و هوگو و تورگینف و ده ها نویسنده ی دیگر کتاب به قدری سنگین و پر از تفکرات عجیب است که خواندن آن را به افرادی که کم حوصله هستند پیشنهاد نمیکنم خواندن کتاب شبیه هجوم یک سپاه مغول به مغز انسان است بی رحم و سریع فلسفه و افکار نیچه و مارکس و.. به مغز آدم هجوم میبرد.
پ ن : کتابی که الان جلوی من است ترجمه مهستی بحرینی از انتشارات نیلوفر است
به سنت گذشته میخواهم چند پاراگرافی را که خوشم آمده اینجا بنویسم.
انسان تنها آفریده ای است که نمی پذیرد آن باشد که هست٫ مسئله این است که بدانیم آیا تنها نتیجه ای که از این امتناع می گیرد این نیست که به ویرانگری خود و دیگران وادار شود؟ و آیا هر عصیانی باید به توجیه قتل همگانی بیانجامد یا اینکه٫ برعکس٫ بدون داشتن ادعای معصومیتی محال می تواند اصول خطا کاری ای منطقی را باز نماید. ص 22
میتوان کشتن یک انسان را در اوج هیجان درک کرد٫ اما اینکه او را به دست کسی دیگر٫ در آرامشی ناشی از تفکری جدی٫ و به بهانه ی پرداختن به وظیفه ای شرافتمندانه به کشتن بدهیم در فهم نمیگنجد .عصیانگر – کامو- ص 61
نفرت از مجازات اعدام بیش از هر چیز نفرت از کسانی است که آنقدر به تقوای خود٫ یا به دعاوی خود معتقدند که جرات میورزند دیگران را بی هیچ تردیدی مجازات کنند٫ در حالی که خود آنان جنایتکارند نمیتوانیم در عین حال برای خود جنایت و برای دیگران کیفر را انتخاب کنیم . یا باید در زندانها را باز کرد و یا تقوای خود را به اثبات رساند که این هم اتمری ناممکن است . اگر با قتل حتی یکبار موافقت کنیم باید آن را برای همگان جایز بشماریم. جنایتکاری که طبق طبیعت عمل می کند نمی تواند بی آنکه خیانت بورزد طرفدار قانون شود. ص 61
من به رغم منطق زندگی میکنم، اگر دیگر ایمانی به زندگی نداشتم اگر به زنی که دوست دارم و به نظم جهان شک میکردم و در مقابل یقین داشتم که همه ی این ها هرج و مرج دوزخی نفرین شده ای بیش نیست حتی در چنین حالتی هم دلم میخواست زندگی کنم . از برادران کارمازوف اثر داستایفسکی . عصیانگر ص 84