اصالت بشر و کتابخوانی شبانه

بشر هیچ نیست، مگر آن چه از خود می سازد. سارتر

تمام تلاش سارتر در فلسفه اگزیستانسیالیست توجه و نگاه به درون بوده است، چیزی که در سالهای اخیر به کل فراموش شده است و آنچه که تبلیغ میشود صرفا نگاه به بیرون است.

شبکه های اجتماعی در آتش برون گرایی هیزم انداخته اند و کاربران نیز همه ی وجود خود را به دنیای بیرون گره زده اند. این روزها خوشبختی و بدبختی در بیرون از ذات و وجود انسان شکل میگیرد و دنیای بیرون است که درون ما را میسازد، افسوس که قرار بود عکس این موضوع اتفاق بیافتد.

لازم به ذکر است این مقوله تنها مختص به دنیای مجازی نیست هر چند که عقیده دارم اینترنت صرفا یک خاصیت افزایشی دارد و تغییر جدی در انسان صورت نمیدهد به این شکل که اینترنت انسانهای باهوش را باهوش تر و انسانهای احمق را احمق تر میکند یعنی داشته ی شما را بیشتر میکند حال این داشته حماقت میتواند باشد ویا آگاهی. اما تصور کنید که دنیای مجازی هم وجود نداشته باشد مردم همچنان با حرف و نظردیگران خوشحال و ناراحت میشوند و برای دیگران زندگی میکنند.

شخصی در کیلومترها آن طرف تر میتواند چنان اعصاب شما را به هم بریزد که حتی دست به خودکشی بزنید! هیچ ضربه گیر یا گاردی به نام فردیت و به نام اصالت بشر و به نام مسولیت فردی از ما دفاع نمی کند یلکه کاملا در مقابل رسانه ها و دنیای مجازی بی دفاع شده ایم و خلاصه اینکه هر تیری از هر جایی شلیک شود به ما اصابت می کند.

گاهی با خود فکر میکنم فیلسوف آبکی شبکه های اجتماعی شعار سارتر را عوض کرده است و می گوید بشر هیچ نیست مگر آنچه دیگران از او می سازند و دیگران در اینجا شبکه ای بسیار پیچیده از انسانهای مجازی و حقیقی و انواع رسانه هاست. انسان ناآگاه که ساختار فکری منسجمی ندارد در مواجه با این دیگران متلاشی شده و خود را می بازد و انسان منسجم با ضربه گیرهایی که اطراف خود ساخته به سلامت عبور خواهد کرد.

موضوع دیگری که باید در شرایط حاضر به آن فکر کرد سوال سارتر در فلسفه ی اصالت بشر است اینکه اگر همه ی مردم چنین کاری کنند چه پیش خواهد آمد؟ فرض کنید در کمک به زلزله زدگان کرمانشاه شما مقداری خوراکی خریده اید و می خواهید با ماشین شخصی به غرب مسافرت کنید قبل از رفتن به آنجا مهم ترین سوالی که باید از خود بپرسید این است که اگر همه ی مردم با ماشین شخصی راه بیفتند و کمک های خود را مستقیما به مردم بدهند  چه پیش خواهد آمد؟ بی شک مردم چنین سوالی از خود نپرسیدند.

این یک مثال از هزار مثالی است ک میتوانید به آن فکر کنید وقتی با عصبانیت بوق میزنید از خود بپرسید اگر همه راننده ها همین الان بوق بزنند چه پیش خواهد آمد؟ اگر همه  ی مردم از شیشه ماشین آشغال به بیرون پرت کنند چه پیش می آید؟ و اگر شک داشتید که راهنما زدن کار بی اهمیتی است یا نه باز از خود بپرسید اگر همه ی مردم چنین کاری کنند چه پیش خواهد آمد؟ با پاسخ به این سوال کار خوب شما ضرب در میلیون میشود و کار بد شما نیز به همین صورت. و به این شکل مسولیت خود را نه به عنوان تنها یک فرد بلکه به عنوان یک جامعه احساس میکنید.

در یکی از مصاحبه های چاپ شده در کتاب اصالت بشر  گزارشگر از سارتر میپرسد: آیا با نوشتن کتاب “نقد عقل دیالکتیکی” شما سلامت خود را به خطر انداختید؟ و سارتر هم جواب میدهد: ” بفرمایید ببینم سلامت به چه دردی میخورد؟ من این را بدون تکبر میگویم: بهتر است آدمی چنین کتابی بنویسد بهتر است چیزی بنویسد پرحجم ، عمیق و در حد خود مهم تا اینکه سرومرگنده باشد”

یقینا شما هم در طول زندگی با این سوال مواجه بوده اید و اولین بار نیست که می بینید شخصی سلامتی و سبک زندگی و شاید خانواده خود را به خاطر هدفی که دارد از دست میدهد. سوال این نیست که این کار درست است یا نه بلکه سوال واقعی این است آیا ما آگاهانه این مسیر را انتخاب کرده ایم؟ به جای پاسخ به سوالات بی شمار در خصوص سبک زندگی دوست دارم به این امر تکیه کنم که دو موضوع اصلی در همه انتخابها آزادی و آگاهی است. آزادی در انتخاب و آگاهی از اینکه این انتخاب چه عواقب و یا فوایدی دارد.

سارتر در همین کتاب اشاره میکند که: یکی از شاگردان من روزی نزد من آمد و گفت استاد من میان یک دوراهی گیر کرده ام یعنی یا باید به جبهه ی جنگ بروم و با فاشیست ها بجنگم و یا مواظب مادر پیرم باشم که جز من کسی را ندارد و من تنها فرزند او هستم.

باید قبول کنیم که انسان در بسیاری از دوراهی ها به حال خود رها شده چنان که سارتر میگوید در دوراهی بالا نه دین و نه اخلاق نمیتواند پاسخ درخوری به این سوال بدهد و انسان در چنین شرایط اگر سراغ اخلاق دین و یا حتی راهنمای استاد خود شود قبلا تصمیم خود را گرفته و فقط صرفا میخواهد خود را توجیه کند و اتفاقا هر دو تصمیم درست به نظر میرسد و در هیچ حال نمیتوان از این جوان انتقادی بکنیم. به نظر میرسد فداکاری برای یک کار بزرگ و البته نتیجه ای مبهم(جنگ با اشغالگر فاشیسم) و یا برای یک کار کوچک و نتیجه ای روشن(ماندن پیش مادر) .

مورد اول از آن جهت مبهم که در بسیاری از جنگ ها حکومت ها مردم خود را به جنگ علیه اشغالگران تحریک کرده اند در حالیکه خود بزرگترین اشغالگر بوده اند و البته شرافت حکم میکند که انسان چه در برابر اشغال خودی و یا اشغال خارجی به یک میزان احساس مسولیت کند و در مقابل هر دوی آن بایستد.

کتاب امشب تمام شد و سارتر در کلام پایانی و در ۷۰ سالگی میگوید: زندگی آنچه را که میخواستم به من داده است و ضمنا به من فهماند که چیز مهمی نبوده است.

 

منتشرشده توسط

Donkishot

فواد انصاری هستم کسی که تمام طول عمرش در مقایسه با عمر هستی و قدمت زندگی به اندازه ی چشم بر هم زدنی نیست و زندگیش یک سنگریزه ی کوچک بین دو عدم و دو سیاهچاله است. ولی این سنگریزه میخواهد خود به زندگیش معنا دهد و آن را باز تعریف و تغییر شکل دهد. foad.ansary@gmail.com

5 دیدگاه برای «اصالت بشر و کتابخوانی شبانه»

  1. سلام.مرسی فواد.من وبلاگ شما رو می خونم.این کامنت هم برای این گذاشتم که احساس صمیمیتم با شما بیشتر شه و از این به بعد بتونم راحت تر کامنت بذارم.

پاسخ دادن به Donkishot لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *