بخش پایانی اعترافات

پست قبلی در مورد اعترافات

بالاخره این شاهکار ار خواندم – کتابی که من خواندم ترجمه مهستی بحرینی بود  که به نظرم خیلی خوب ترجمه شده و چیزی که باید بگم اینه که کتاب اول یعنی تا صفحه 332 کتاب خیلی منسجم و خوب تکمیل شده و روسو خودش هم میگه بقیه کتاب بررسی زیاد نشده و ممکنه منسجم نباشه به نظرم اگر کسی کتاب اول رو بخونه یعنی 300 صفحه اول را باز هم میتونه تا 70 درصد از اصل قضیه را بفهمد چون ادامه کتاب روسو زیاد مشغول بررسی شخصیت ها ی دیگر است و آخر کتاب هم ترس و سواس مدام اذیتش میکند و نمیگذارد آنچنان که در توانش هست بنویسد.
در کل باید بگم هر کسی که به ادبیا ت علاقه داره باید این کتاب رو بخونه من 5 ستاره به این کتاب دادم توی Goodreads به خاطر شجاعت و صداقت نویسنده اش و به خاطر افکار روشن و عاقلانه روسو

پاراگراف های پایانی این کتاب رو در این پست می نویسم

برای اینکه همیشه همان که هستم باشم نباید در هر جا که هستم از اینکه لباسم مطابق با وضعی باشد که برگزیده ام احساس شرم کنم ظاهرم ساده و نامرتب است. اما نه کثیف است و نه چرکین و ریشم به خودی خود اصلا کثیف نیست چون آن را طبیعت به من داده است و بر حسب زمانه و رسم آن گاهی هم زینت به شمار می آید. به نظرشان مسخره و گستاخ خواهم آمد. خوب! چه اهمیتی دارد؟ باید بتوانم تمسخر و ملامت را به شرط اینکه سزاوارش نباشم بر خود هموار کنم. 457

 

بیباک- مغرور- جسور – در همه جا با اعتماد به نفسی ظاهر می شدم که به خصوص چون هیچ پیرایه ای نداشت و به جای آنکه از رفتارم ناشی شود در جانم خانه داشت تزلزل ناپذیر بود. تحقیری که تاملات عمیقم نسبت به آداب و رسوم اصول اخلاقی و پیش داوری های قرنی که در آن میزیستم در من بر می انگیخت چنان بود که مرا به گفته های ریشخند آمیز کسانی که این اخلاقیات و پیش داوری ها را داشتند بی اعتنا می کرد و تاثیر شوخی ها ی آنان را با کلمات قصارم به همان آسانی که حشره ای را در میان انگشتانم له می کردم از بین می بردم. 502

 

با آنکه از همان زمان نامم در سراسر اروپا پیچیده بود همچنان سادگی و بی پیرایگی علایق نخستینم را حفظ کرده بودم. بیزاری شدیدم از هر چه گروه – جناح و فرقه نام داشت موجب شده بود که آزاد و مستقل بمانم و جز دلبستگی هایم اسیر هیچ قیدی نبودم. تنها- بیگانه – منزوی- بی پشتیبان- بی خانواده- بی هیچ علاقه ای جز به اصول اخلاقی و وظایفی که برای خود قایل بودم بیباکانه در جاده ی درستی و صداقت گام بر میداشتم و هرگز برای خوشایند کسی یا رعایت جانب او عدالت و حقیقت را زیر پا نگذاشتم – 590

 

ای کاش خواننده این اثر از من سرمشق بگیرد مانند من در خود فرو رود و با ژرف نگری در اعماق وجدان خویش اگر جرات دارد به خود بگوید:‌من از این مرد بهترم
اعترافات- روسو-آخرین جمله کتاب

منتشرشده توسط

Donkishot

فواد انصاری هستم کسی که تمام طول عمرش در مقایسه با عمر هستی و قدمت زندگی به اندازه ی چشم بر هم زدنی نیست و زندگیش یک سنگریزه ی کوچک بین دو عدم و دو سیاهچاله است. ولی این سنگریزه میخواهد خود به زندگیش معنا دهد و آن را باز تعریف و تغییر شکل دهد. foad.ansary@gmail.com

1 دیدگاه برای «بخش پایانی اعترافات»

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *