بخش پایانی از کتاب جهان و تاملات فیلسوف

جهان و تاملات فیلسوف اثر شوپنهاور

پ ن :‌ اسم فصل بعد کتاب شوپنهاور در باب زنان است ٫ و قطعا اگر خانمی این فصل را بخواند هم شوپنهاور را لعن و نفرین میکند و هم نویسنده ی این بلاگ را که بنده باشم! پس اگر خانم هستید لطفا این پست را نخوانید و به آرامی از آن عبور کنید.

موضوع جالبی که در گفته های شوپنهاور در خصوص زنان است تطابق کامل حرفهای او در خصوص ناقص العقل بودن زن و سهم نصف بردن ارث زن و صلاحیت نداشتن زن برای شهادت و قضاوت و اجازه و اختیار به مرد برای چند همسری و خیلی موارد دیگر که تشابه عجیبی با نظریات اسلام در خصوص زنان دارد. البته اصلا بعید نیست که شوپنهاور قرآن را خوانده باشد همانطور که با تعالیم بودا و فلسفه شرقی هم تا حدودی آشناست که البته او اشاره ای به اسلام و یا مطالعاتش نمی کند. به خاطر دارم که در ابتدای کتاب کمدی الهی اثر دانته شجاع الدین شفا اشاره میکند که دانته قرآن و احادیث حول موضوع برزخ و جهنم را خوانده است و حتی کتابهایی از اساطیر ایرانی قبل از اسلام را تا درک روشن و بهتری ازدوزخ و بهشت و برزخ داشته باشد.

بهتر است سراغ پاراگرافهای منتخب کتاب برویم و قضاوت را به عهده ی خوانندگان بگذاریم چرا که نه صلاحیت قضاوت دارم و نه طا قت و حوصله ی قضاوت این افکار عجیب را فقط میخوانم و در بی صدایی و در سکوت مقداری از آنها را میپذیرم بعضی ها را دست نخورده در گوشه ای از مغزم قرار میدهم تابعدا به آن فکر کنم و بعضی را دور میریزم.

قسمتهایی از کتاب وفصلهای مختلف آن:

طبیعت در زیبایی دختران جوان همان شیوه ای را به کار برده که در هنر درام به آن بزنگاه می گویند. زیرا چند صباحی ایشان را به ملاحت و طنازی و چهره گلگون می آراید تا بتوانند مابقی عمر را به هزینه ی آن بگذرانند. در همین چند صباح است که هر یک از ایشان قادر است نظر و علاقه ی مردی را چنان جلب کند که مجبور شود تا به آخر عمر به صدق و محبت ایشان را حمایت کند- حال آنکه اگر مرد از روی عقل می اندیشید تداوم حیات زن را تضمینی نبود. ص ۵۹ در باب زنان

 

زنان وابسته اند. نه به قدرت که به مکر و توانایی ذاتیشان برای حیله گری و تمایل بی پایانشان به دروغگویی. چون همانطور که شیرها به چنگ و دندان مجهزند فیلها به عاج. گرازها به دندان بلند. گاوها به شاخ و مرکب ماهی به جوهر سیاه. طبیعت زنان را به هنر فریب مجهز کرده تا به وسیله ی آن از خود دفاع کنند و هر آن قدرتی که به صورت قوای جسمی و عقلی و منطق در مردان نهاده. در زنان به شکل مکر و نیرنگ در آمده. پس فریب ذاتی زن است و زن باهوش و زن نادان هر دو به یک اندازه از آن برخوردارند. ص ۶۲ در باب زنان

 

کافی است اندازه ی توجه و علاقه زنان به یک کنسرت یک اپرا یا یک تاتر را مشاهده کنید. به هنگام اجرای بهترین قطعات و بزرگترین شاهکارهای هنری با بلاهتی کودکانه مشغول پچ پچ و ورور می شوند. اگر این صحت داشته باشد که یونانیان زنان را از حضور در تاتر منع کرده اند باید گفت کاملا حق داشته اند. ص ۶۶  در باب زنان

 

در این چنین جهانی که دوام هیچ چیز ممکن نیست جایی که همه چیز در گرداب بی امان تغییر و تبدیل گرفتار آمده. جایی که همه چیز با شتابی دیوانه وار در حرکت و گریز است و مغلوب حرکت و پیشرفت مشکل بتوان احساس خوشحالی و خرسندی کرد. چگونه میتوان در جایی آرام و قرار یافت که به گفته ی افلاطون شدن مداوم و هرگز نابودن تنها شکل وجود در آنجاست؟ انسان هیچ گاه خوشنود نیست. سرتاسر زندگی  را به دنبال خشنودی خیالی می دود. خشنودی ای که به ندرت به دست می آید. و وقتی همه که به دست آمد همان بیداری از خواب خوشحالی است چون کشتی شکسته ای که بی دکل به بندرگاه وارد میشود. دست آخر هم تفاوتی نمی کند که در طول زندگی خوشبخت بوده یا بدبخت چون زندگی وی چیزی جز یک اکنون گذرا نبوده و اکنون پایان یافته. ص ۷۸ و ۷۹ در باب عبث بودن وجود

 

زندگی چون قطره ای آب در زیر میکروسکوپ چهره می کند. یا چون در هم لولیدن کپه ای کرم بی مقدار که حتی به چشم هم نمی آید. مشاهده جنبش کرمها و کشمکششان با یکدیگر در چونان فضای کوچکی ما را سرگرم میکند و البته در قلمرو ناچیز زندگی نیز اوضاع بهتر از این نیست. خروشی پرحرارت و عظیم و در عین حال مضحک. نه هرگز هیچ انسانی خشنودی و خوشحالی مطلق را لمس نکرده است. اگر کرده بود آن شادی دیوانه اش می ساخت. ص ۸۶ در باب آلام جهان

 

با کسب اجازه باید بگویم که فلسفه ی من ناراحت کننده است زیرا حقیقت را میگویم و حقیقت تلخ است و مردم بیشتر ترجیح می دهند اطمینان حاصل کنند که هر چه خدا آفریده خوب است. بسیار خوب بروید سراغ کشیشان و فیلسوفان را راحت بگذارید. ص ۹۱ در باب آلام جهان

 

جهالت تنها آن زمان مایه ی خفت است که با ثروت همراه باشد. نیاز و بدبختی سد راه فقرا میشود کار ایشان جای دانش را میگیرد. و ذهن و افکارشان را معطوف به خود می سازد. در حالی که ثروتمندان نادان فقط برای لذت بردن زندگی میکنند و چنان که به نظر می رسند بیشتر به بهایم شباهت دارند. ثروتمندان به این دلیل که از دولت و فرصتی که می تواند ارزشمندترین همه ی ارزشها را نصیبشان سازد استفاده نمی برند سزاوار سرزنش هستند. شوپنهاور در باب مطالعه کتاب ص ۱۶۸

این کتاب را تمام کردم و در سایت Goodreads به این کتاب ۴ ستاره دادم به نظرم دو فصل آن که مربوط مطالعه و سبک نوشتن است میتواند روی تفکر اهل مطالعه و یا اهل نوشتن اثر مثبتی داشته باشد. سایر فصل ها هم چالش برانگیز بود و البته قابل تامل.

 

منتشرشده توسط

Donkishot

فواد انصاری هستم کسی که تمام طول عمرش در مقایسه با عمر هستی و قدمت زندگی به اندازه ی چشم بر هم زدنی نیست و زندگیش یک سنگریزه ی کوچک بین دو عدم و دو سیاهچاله است. ولی این سنگریزه میخواهد خود به زندگیش معنا دهد و آن را باز تعریف و تغییر شکل دهد. foad.ansary@gmail.com

4 دیدگاه برای «بخش پایانی از کتاب جهان و تاملات فیلسوف»

  1. چند ماه پیش بعد از مطالعه ی “در باب حکمت زندگی” و “هنر همیشه بر حق بودن” به قدری از اندیشه های شوپنهاور به وجد اومده بودم که با دیدن کتاب “جهان و تاملات فیلسوف” بی درنگ خریدمش… تصور اینکه شخصیتی با این عظمت، این حجم از زن ستیزی رو در خودش گنجونده باشه دور از ذهن بود … با خودم فکر کردم که مگه غیر از اینه که عمری رو توی جامعه ای گذروندم که اکثریت قریب به اتفاق مردانش همین طرز تفکر رو دارن؟ گیرم که توی تک تک کافه های شهر سیگار به دست ساعت ها حقیقت گرایی افلاطون رو نقد کرده باشن و ارزش حقیقتی نیچه رو ستوده باشن… موقع انتخاب بی برو برگرد دنبال کسی هستن که قرمه سبزی رو بلد باشه و خب البته زن زندگی باشه و بساز باشه و صد البته مورد تایید مادر محترم … هیچوقت هیچ مردی رو ندیدم که دنبال زن متفکر بگرده، همه شون زیبا و خنگ رو ترجیح میدن به زشت و متفکر

    1. واقعیت تلخیه صبا و عموم مردها یا زنها به این دلیل که نمیتوانند تمام ویژگی ها را در یک نفر پیدا کنند چند نفر را با چند ویژگی انتخاب میکنند و از ترکیبشون میخواهند به فرد ایده آل همه چی تموم برسند. به عنوان مثال مرد یک شخص برای ازدواج در ذهنش است و یک شخص برای رابطه و یک شخص دیگر برای حرف زدن و هیچ گاه نمیتونه ترکیب اینها را در یک نفر پیدا کنه و اینقدر دیوانه و بی مغز هم هستند که فکر میکنند اساسا میشود چنین شخصی پیدا کرد که همه محسنات را یکجا داشته باشد فارغ از اینکه شاید خودشان هیچ حسن ویژه ای نداشته باشند. به نظرم رابطه ی عاقلانه باید خیلی عمیق تر از دو فاکتور ثروت و زیبایی باشه و البته نقش تعادل در روابط زناشویی هم خیلی مهمه که در پست زیر بهش اشاره کردم زیبایی برای مردان و ثروت برای زنان عامل مهم و تاثیر گذاری برای انتخابه و البته اشتباه که در نهایت چوبش رو خواهند خورد. اگه حوصله داشتی این مطلب رو که در مورد ازدواج بهش فکر کردم بخون . به اسم ازدواج عقل وتعادل. https://goo.gl/z1nfy2
      ——————-
      ممنون بابت کامنت شما

  2. ممنونم خیلی زیاد
    حتما میخونم
    انتخاب بر اساس ظاهر و مادیات اونقدر عادی شده توی جامعه که وقتی میگی ملاک انتخابت مادیات یا زیبایی نیست گویی از جهان دیگه ای اومدی! همونقدر عجیب و غریب میای بنظرشون
    امیدوارم جامعه از این انحطاط نجات پیدا کنه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *