مکتوب

 

هر چیزی که دیگران زمین می انداختند من با خوشحالی آن را بلند کرده و در جیبم میگذاشتم!

هر چیزی که دیگران مثل کنه با شور و اشتیاق به آن  می چسپیدند من مثل آب دهانی  تف کردم

ده سال زودتر از دیگران بزرگ شدم

چیزی را دوست داشتم که مردم از آن متنفر بودند

از چیزی که دیگران به آن عشق میورزیدند نفرت داشتم

بعد فهمیدم که با دیگران یا عموم مردم تفاوتهای فاحشی دارم

بعد رنج بردم و رنج کشیدم و اذیت شدم

بعد فهمیدم که حق با من است

بعد فکر کردم

و بعد زندگی آغاز شد!

منتشرشده توسط

Donkishot

فواد انصاری هستم کسی که تمام طول عمرش در مقایسه با عمر هستی و قدمت زندگی به اندازه ی چشم بر هم زدنی نیست و زندگیش یک سنگریزه ی کوچک بین دو عدم و دو سیاهچاله است. ولی این سنگریزه میخواهد خود به زندگیش معنا دهد و آن را باز تعریف و تغییر شکل دهد. foad.ansary@gmail.com

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *