امپراطوری های یک نفره

هر کسی دنیای خودش را دارد، حتی کسی که در بسترت خوابیده است کاملا نمی شناسی گویا عصر عصر ناشناخته ها ست, عصر معماهایی که تا ابد حل تخواهد شد. سامراست موآم در یکی از داستانهاش میگه انسان مجموعه ای ازچندین نفر کاملا مختلف است که یکی از آنها بسیار خوب است و من بدون شک اگر کشیش بودم میگفتم که این همان وجدان است ولی این یک شخصیت از چند شخصیت توست فرشته و شیطان یا خیر و شر مال 1000 سال پیش بود عصر ما عصر تلفیق حالت های مختلف در یک بدن یکپارچه است.
یک انسان شرافتمند همزمان میتواند دزد باشد و روزهای فرد به مردم کمک کند روزهای زوج خیانت کند و جمعه ها بذله گو باشد روزها اجتماعی باشد و شب ها به فکر خودکشی عصر ما عصر عدم تمرکز در شخصیت و منش و اراده است هیچ کس به هیچ چیزی پایبند نیست  یک رابطه عاشقانه 10 ساله را در 5 ثانیه میتوان به کثافت کشید یک دوست قدیمی را میتوان به سختی فریب داد و فاصله یک ذهن آرام و شاعرانه با قتلی وحشیانه به اندازه مویی باریک است انسان رها شده از عشق و احساس و اخلاق و خانواده و اجتماع به اصل خود که همان حیوان آزاد است برگشته است بلی انسان دوباره خود را یافته است این بار خطرناکتر از قبل و هیچ مهاری برای او وجود ندارد انسان حتی خودش را هم معتجب کرده است.

فریب اعتماد و تسلط شخصی

نظم شخصی یعنی قالب دادن به مجموعه ای از فعالیتهای خود کسی که بروی خود تسلط دارد و اندازه های خود را می داند مورد سو استفاده قرار نخواهد گرفت و فریب نمی خورد او به آرامی و متانت به حرفهای شما گوش می دهد اما فریبهای شما را باور نمیکند البته عصبانی هم نمیشود چون هم شما را میشناسد و هم خودش را خوب میشناسد و قبل از اینکه شما برای فریب دادنش برنامه ریزی کنید او تمام برنامه ریزی ها و هماهنگی های خود را انجام داده است و یک قدم از شما جلوتر است در واقع قبل از اینکه شما بروی او مسلط باشید او بروی خودش مسلط است.

Paul Zak یک محقق و یک دانشمند در حوزه اقتصاد رفتاری و عصب شناسی است که در مورد موضوع جالبی تحقیق کرده موضوع اعتماد و سو استفاده از آن او 10 سال در مورد ژن Oxytocin تحقیق کرده و پی برده که این ژن باعث شاد شدن ما و اعتماد ما می شود و توضیح می دهد که مثلا وقتی میخواهید سر کسی کلاه بگذارید و اعتماد او را جلب کنید باید ترشح این ژن را در این فرد زیاد کنید میتوانید 10 دلار به او بدهید و 1000 دلار از او بگیرید.  وقتی به او پول می دهید اعتماد او به شما به سرعت بالا رفته و ژن Oxytocin زیادی ترشح میکند و او خوشحال و خندان سرش کلاه می رود هزاران نمونه از این شیوه را در ایران و در همه جا میتوانیم ببینیم به اصطلاح میگویند نمک گیرش کنید.

البته در روابط عاطفی از این حساب و کتاب ها نداریم یک مادر بدون محاسبه هزینه تا آخرین ریال از کیسه عاطفه خود خرج فرزندانش میکند که شاید 1 درصد آن هم برگشت داده نشود یا در یک رابطه عاشقانه هم همینطور است و اساسا عشق به معنی دادن است و شهوت به معنی گرفتن.

ولی به نظر می رسد در موضوعات کاری و مالی در مقابل یک قدم باید یک قدم جلو رفت.

لذت تداوم دروغ

بارها به این موضوع فکر کردم که چرا ما آدمها از دروغ و نقش بازی کردن لذت می بریم ، مثلا پسری از دوست دخترش متنفره و دختر هم از پسره خوشش نمیاد بعد باهاش میره بیرون و دختره هم الکی ناز و عشوه میکنه بعد چه اتفاقی می افته که که دو نفر از این وضعیت حالشون بهم نمیخوره؟ وادامه میدن؟ آیا این تداوم دروغ و فریب برای طرفین چندش آور نیست؟ به این فکر کردم که چطور میشه یه دروغ بزرگ دو طرفه را ادامه داد و با چه منطقی؟
احتمالا این آدمها چطوری فکر میکنند:
1. با خودشون میگن که از هیچی بهتره (حفظ وضعیت موجود)
2. یا میگن گور باباش اگه اون الکی من رو دوست داره من هم الکی میگم دوسش دارم اگه اون با کسی دیگه س من هم با کس دیگه م.
3.بی خیال بابا دنیا دو روزه اصلا اگه راست بگی باختی باید همیشه دروغ بگی.
4.اینقدر الکی محبت کردن که تصور نمی کنند دوست داشتن واقعی هم وجود داره و طور دیگه س و فکر میکنند تنها واقعیت موجود دروغه
5.حذف نشانه های منفی رفتاری یعنی پسر تمام معایب و دروغ های دختر را نادیده میگیرد تا دختر رویایی که در ذهن دارد خدشه دار نشود او دختر را هم دوست ندارد فقط تصویر خیالی را که سالهاست در ذهنش درست کرده دوست دارد این آخری دیگه اوج مریضی مالیخولیاییه
6.فرار از تنهایی (بسیار شایع)
7.مورد هفتم هم خواستم بنویسم به خاطر سکس! ولی بعد فکر کردم که آیا نمیشه به واقع همدیگر رو دوست داشته باشند و سکس هم داشته باشند؟ لذت بخش تر نیست؟
8.علاقه عجیب به پیچیدگی رفتاری و مخفی کاری و اینکه ذاتا و بدون هیچ دلیل و منفعتی دوست داریم دروغ بگیم و همدیگر رو آزار بدیم.
کسی که فریب میخوره به اندازه کسی که فریبکاره مقصره چیزی به اسم اشتباه یکطرفه وجود نداره ما عموما در روابط خودمون عشوه ها و ناز و کرشمه های دروغی و مصنوعی را به اخم ها و دردل های واقعی ترجیح میدهیم و به همین خاطره که من برای به دست آوردن تو تمام حقایق تلخم را مخفی میکنم و کاخ پوشالی از دروغ برایت میسازم و تو هم این کاخ پوشالی زیبا را دوست داری و به خاطر حفظ این کاخ پوشالی هر روز من را وادار میکنی که یه این دروغ ادامه بدهم تا این بنای دروغین همچنان پابرجا بماند درست است که دروغین است ولی بسیار زیباست.

بعد از یه مدت می فهمی

بعد از یه مدت میفهمی دنیا سیاه و سفید نیست و آدمها هم همینطور و همه چی نسبیه

بعد از یه مدت میفمی دنیا همین اتاق و دفتر کار و شهر نیست

بعد از یه مدت میفهمی میشه پولدار بود ولی خوشحال نبود و میشه فقیر بو ولی شاد بود

بعد از یه مدت میفهمی وقایع زندگی گسسته است و ربطی به هم نداره قرار نیست همیشه خوش شانس باشی یا همیشه بد شانس

بعد از یه مدت میفهمی هر به دست آوردنی همراه با یه از دست دادنه و هر چیزی قیمتی داره

بعد از یه مدت میفهمی که خودت مسئول وضعیت خودت هستی نه خانواده و جامعه و مملکت و …..

بعد از یه مدت میفهمی دروغ و فریب و … مهم نیست مهم انگیزه اون دروغ یا فریبه و چیزیه که به خاطرش دروغ گفته میشه

بعد از یه مدت می فهمی عزت نفس بالاترین دارایی هر کسی هست به قول دکارت که میگه روحم را آنقدر بالا میبرم که دست هیچ توهینی به آن نرسد

بعد از یه مدت میفهمی هر آدمی دردی داره که داره ازش فرار میکنه

بعد از یه مدت میفهمی آدمها خیلی تنها هستند آنهایی که توی شلوغی ها می روند تنهاترند

بعد از یه مدت میفهمی کاش کمتر حرف زده بودم و بیشتر گوش میدادم

بعد از یه مدت می فهمی تا کوچکی نکنی نمیتونی بزرگی کنی

ورزش بوکس بهترین ورزش

بطور معمول بوکس علم شیرین نام دارد، ولی این ورزش ممکن است ورزش بی‌رحمی هم باشد که برنده و بازنده  را مجروح و لگد مال  می‌کند.اهمیت بوکس در زیاد  مقاومت کردن، پایداری و قدرت طلبی است که شما زمان ورزش به دست می‌آورید.اگر طعم درد و تحقیر ضربه های مشت را نچشیدید، بوکس بدون جنگ و دعوا هم، همانقدر برایتان اهمیت خواهد داشت

تمرین بدنی کامل

بوکس، تقریباً عضلات تمام بدن را درگیر می‌کند. عضلات کول، سرشانه، جلو بازو، پشت بازو، شکمی، سینه و پشت، تقریباً عضلاتی هستند که هنگام مشت زدن، گارد گرفتن و جاخالی دادن بکار گرفته می‌شوند.

عضلات پاهای شما هم برای اینکه درون رینگ مسابقه سر پا بمانید درگیر هستند، و به شما کمک می‌کند تا از حریف واقعی یا مجازی‌تان بگریزید. عضلات چهارسر، همسترینگ و باسن، با هم کار می‌کنند تا شما را در جهش‌هایتان کمک کرده و به مشتهای شما قدرت دهند.

نیرویی که شما برای هر مشت تولید می‌کنید، از پایین تنه شروع می‌شود و از ساق پاهایتان در زنجیره‌ای جنبشی بسمت بالا هدایت می‌گردد.ساقهای قوی به چالاکی شما در رینگ مسابقه کمک می‌کنند.

کارکرد موثر قلب

مشت زدن و جهش درون رینگ بوکس، انرژی قابل توجهی مصرف می‌کند، بهمین دلیل بوکس ورزشی موثر برای تمرین قلب نیز بحساب می‌آید.

تحقیق دانشکده پزشکی کیپ تاون که در وب‌سات PubMed.gov منتشر شده است، نشان می‌دهد که دانشجویان مقدار انرژی معادل ۱۰ کیلومتر دویدن را در یک جلسه تمرین ۶۰ دقیقه‌ای بوکس مصرف می‌کنند. تحقیق دیگری در دانشگاه مزا، آریزونا نیز انجام گرفته است که از یافته‌های تحقیق قبلی پشتیبانی می‌کند.

نتایج این تحقیق نشان داده است ۳۰ دقیقه تمرین بوکس پر برخورد با کنسول بازی نینتندو وی، می‌تواند نقش مهمی در فعالیت‌های روزانه ایفا کرده و بعنوان تمرینی هوازی قلمداد شود.

تمرین مقاومت و پایداری

حتی اگر هیچ‌وقت نخواهید مبارزه‌ای در برابر یک حریف داشته باشید، هنوز هم می‌تواند بدنی تومند همچون جرج فورمن بدست بیاورید.

مجله «عضله و تناسب اندام»، تمرینات شدید با کیسه بوکس را به شما توصیه می‌کند تا استقامت خود را بالا ببرید.

۳ دقیقه به کیسه مشت بزنید، و ۱ دقیقه برای استراحت اطراف کیسه رقص پا تمرین کنید، حالا دوباره مشت زنی‌تان را از سر بگیرید.

کارتان را همچون بقیه‌ی بوکسورهای تازه‌کار، با ۳ راند شروع کنید و به تدریج تمرینتان را به ۱۲ راند، یعنی همچون مسابقات قانونی بوکس افزایش دهید.

تخلیه کننده عالی استرس

مطمئنا بوکس یک فعالیت فیزیکی است که می‌تواند به روی فرم آمدن بدنتان کمک کند، اما مزایای روانی هم دارد!

کلینتون مک کینز و هیلاری لیسندن در کتابشان به نام «تناسب اندام با بوکس» می‌گویند که: چگونه ضربه زدن به کیسه بوکس و تمرکز بر مشت زنی و ترکیب ضربات، امکان رهایی از ناامیدی، عصبیت و حس تهاجمی را برای شما به ارمغان می‌آورد.

مک کینز و لیسندین همچنین یادآوری می‌کنند که چگونه عناصر تخصصی بوکس مانند مشت زنی سرعتی با توپ و جست و خیز کردن، می‌تواند به ایجاد نظم و تمرکز و نهایتان به آزاد کردن فشار ذهنی‌تان کمک کند.

رویداد یا روند

رویداد یا روند :

در هر شرایطی با دو موضوع مختلف روبرو هستیم رویداد و روند …رویداد یا اتفاق را معمولا دادگاه و سیستم قضایی حل میکند (البته اگر بتواند) ..مثلا وقتی دزدی اتفاق می افتد دادگاه جواب این سوال را پیدا میکند که .. چه کسی دزد است ؟ چقدر دزدیده ؟ اینجا بیشتر با اعداد و جنس آمار سر و کار داریم ….اما روند پدیده عمیق تری رو بررسی میکنه و اینکه چرا دزدی انجام شد ؟ انگیزه چه بوده ؟ دغدغه ها و ترس ها و نیات پشت هر مسئله ای از خود مسئله مهم تر است ولی جامعه ما با دید سطحی و محدود خود همیشه سعی میکنه رویداد رو بررسی کنه و نه اننگیزه ها و روند اتفاقات رو …. مثلا همه میدانیم چه سالی انقلاب شد ولی نمیدانیم انقلاب روند چند ساله ای رو طی کرد و به چه انگیزه ای و چرا انجام شد ؟ وقتی کسی دروغ میگوید ما میتوانیم تشخیص بدهیم که دروغ گفته ولی از انگیزه او و دلیلی که باعث دروغ او شده خبر نداریم …از ما میترسد ؟ به خاطر غرورش بوده ؟ حرص و طمع دلیلش بوده ؟ و شاید چون ما فرصت راستگویی را به او ندادیم به همین دلیل دروغ گفته …..

معلم های تاریخ در مدرسه تاریخ شروع و پایان حکومت ها را گفته اند و نه روند آن را و ما تاریخ یاد نگرفته ایم فقط اعداد را حفظ کردیم …. آخرین پادشاه رو نفرین کردیم و روند افول و جنایت پادشاهان قبلی رو که کم کم جمع شده و در زمان پادشاه آخر به سقوط سلسله منجر شده نمیفهمیم ….فقط نقطه ها را حفظ کردیم و خط های بین نقاط را نمی فهمیم .

جدیدا هم یاد گرفتیم شغل ها را از لحاظ درآمد با هم مقایسه کنیم انگار در مدرکی که به دستمان داده اند نوشته شده x تومان ولا غیر !!! مثلا قصاب رو با جوشکار مقایسه میکنیم مهندس رو با گدا !! خیاط رو با خواننده و با متری که داریم یعنی موجودی نقد طرف مقابل در نقسه کنونی ما کاری به اثر مرکب نداریم ، کاری به مدت زمان فعالیت آن شخص در آن شغل نداریم ! کاری نداریم که اصلا جانور شناسی که رفته آفریقا یا نویسنده ای که کتاب مینویسه هدف اصلیش پول نیست و دنبال پول جمع کردن هم نیست ما آینده آنها را هم پیش بینی نمیکنیم مثلا این رو نمی فهمیم که کارگر که نیری جسمیشو می فروشه ارزشش به صورت نزولی کاهش پیدا میکنه و کسی که دانش تخصصی داره ارزشش به صورت صعودی افزایش پیدا نمیکنه …فقط نقطه ها رو میفهمیم نه خط های بین آنها ….یه ضرب المثل کردی هم داریم که میگه نان ئه و نانه سه له تنورا بیت…..دقیقا یعنی ریدن به تفکر بلند مدت (پس انداز – آینده نگری -تفکر سیستمی – ابداع و اختراع و خلاقیت ) و …..این ضرب المثل شاید کاربردش جای دیگه باشه ولی ما چون فقط یک چکش در دست داریم همه چی رو به شکل میخ می بینیم .

حرکت جهادی یا مهندسی

بعضی از کلمات با یک سیستم و دولت مرکزی میاید و با همون دولت هم به خاک سپرده می شود ، مثل کلمه آریامهر که در زمان شاه بود .

من در مورد کلمه جهاد یا جهادی خیلی فکر کردم و از این کلمه وحشت دارم ، جهاد یک فرض دینی در دین اسلام است به معنی جنگیدنن بر علیه دشمن اینکه آیا حمله کردن هم جهاده ؟ یا فقط دفاع کردن جهاده رو نمیدونم باید از علمای اهلش بپرسیم .

ولی تصور کنید این کلمه وارد کشاورزی ، مهندسی ، پزشکی و علوم دقیق مهندسی بشه ! تصویر کنید ما جهاد دانشگاهی یا جهاد کشاورزی یا جهادهای دیگر داشته باشیم ….

در حالت فعلی که دولت از این کلمه استفاده میکنه جهاد مصداق کامل بی نظمی ، بی برنامگی و آشوبه یعنی وقتی شور بیشتر از شعور فرد باشد …یارو توی تلویزیون صحبت میکرد میگفت :  توی پروژه مربوط به IT صبح تا شب نخوابیدن و بعد کارها همه خراب شد بعد با حرکت جهادی 20 روز کار کردیم و تمومش کردیم …کسی نیست بگه تو غلط کردی بدون برنامه ریزی اینکارو اننجام دادی بدون اینکه فکر کنی کاری که میشد 3 ساعته تموم بشه گندش رو بالا آوردی و 20 روز طول کشید این بی شعوری و بی نظمی و توبیخ داره نه تشویق .

مدیریت جهادی هم شبیه آتش نشانیه یعنی در طول سال مثل خرس بخوابیم ولی وقتی چیزی گندش دراومد حمله کنیم شب و روز نخوابیم و آتیش رو خاموش کنیم و بعد دوباره بریم بخوابیم .

اگر کاری بیشتر از زمان استاندارد خود طول می کشد  …اگر شب و روز سر پروژه ها نمیخوابید و به خودتون افتخار میکنید که جهادی کار میکنید درست حدس زدید این روش جهادیه و اصلا به مهندسی هیچ شباهتی نداره …روس اقدام بدون فکر و بدون نظم همون روش جهادیه تو ایران ….هر وقت این کلمه رو میشنوم می فهمم که با یه چیز ناجور طرف هستم .

گفتگو میان دهه 60 و دهه 70

سلام چطوری
– سلام من خوبم تو چطوری ؟
– من که خیلی عالیم ، یعنی همیشه هپی و عالیم از لباس و ظاهرم معلوم نیست ؟
– به نظرم شادی و رضایت یه چیز درونیه و نمیشه با لباس و ظاهر نشون داد
– به هر حال من همیشه شادم
– همیشه شاد بودن مثل همیشه غمگین بودن یه مشکل روحی است ، احتمالا اگر همیشه شادی یعنی اینکه نرمال نیستی

– ای بابا ، بی خیال راستی نسل شما چرا اینطوریه ؟ چرا نمیتونی بی خیال باشی و از زندگی لذت ببری ؟

– از بی خیالی لذت می بری ؟
– آره خیلی تو چی ؟

– من از بی خیالی می ترسم و از بی خیال نبودن،حس مسئولیت،صداقت،موندن سر قول، اعتماد، وفاداری و شهامت و فداکاری لذت می برم
– تو میدونی انتخاب یعنی چی ؟ یعنی اینکه آدم آزاده که انتخاب کنه من بی خیالی رو انتخاب کردم و از آن لذت می برم و به شما و نسلتون هم ربطی نداره
– مشکل همینجاست
– کجاست؟
– مشکل اینه که واقعا انتخاب کردی بی خیال باشی یا وادار شدی که این گزینه را برداری ؟من از انتخاب های شجاعانه خیلی خوشم میاد مخصوصا اگر کسی پای انتخابش بایسته ولی به نظرم رسانه و حکومت و سیستم تو رو به سمت بی خیالی هدایت کرده و بی خیالی انتخاب خودت نیست و درد همینجاست ! کاش انتخاب کرده بودی .واقعیت اینه که تو هیچ انتخابی نکردی مثل یک تکه چوب ، یک تکه چوب هم میتونه بی خیال باشه
– به هر حال تو اذیت میشی و هزینه میدی بابت اینکه بی خیال نیستی و به بعضی از اصول پایبندی قبول داری ؟
– آره قبول دارم من هزینه میدم و از این بابت خوشحالم چون فکر میکنم هر چیزی که رایگان باشه بی ارزشه شاید من مثل تو دنبال چیزهای مجانی نباشم
– چرا فکر میکنی تو نماینده نسل خودتون هستی و من هم ننماینده یه نسل دیگه
– نه فقط احساس میکنم ما نماینده اکثریت هستیم
– یعنی با اقلیت کاری نداریم
– نه اینجوری راحت تر بحث میکنیم . مثل معلم های ریاضی که از x صرفنظر میکردند
– خوب نتیجه این همه چرندیات چیه که با هم گفتیم ؟ به قول آمریکایی ها So What Now What
– مینویسمش
– همین ؟
– آره مینویسمش
– بی خیال

تابستان 94

مدیر خسیس

حقیقت فراموش شده :
با پول درآوردن میشه ثروتمند شد نه با خسیسی .

یه مدیر شرکتی رو می شناختم سر 1000 تومان با همه چونه میزد به خاطر هزینه نکردن 5 هزار تومان ضررهای چند میلیونی رو تحمل میکرد با راننده ها سر کرایه بار روزی 4 ساعت بحث می کرد ثانیه های کارمندانش رو میشمرد و ازشون پول کسر میکرد خلاصه تمام زندگیش مشغول همین کار بود اگر 10 درصد این وقت رو به فکر درآمدزایی بود شرکتش 10 برابر رشد می کرد ، شبیه آدمی بود در تاریکی که یک بسته پول رو آتش زده و دنبال پیدا کردن 5 ریالی بود احساس بزرگی و قدرت میکرد وقتی می فهمید یک ریال کمتر داده از اونطرف کارمندا به خاطر همین رفتارش ضررهای میلیونی بهش میزدن مشتریها از طمع و حرصش بر علیه خودش استفاده میکردن و پولش رو بالا می کشیدن هر بار که به زور 1000 تومان از چیزی صرفه جویی میکرد در مقابلش ده برابر رو از دست می داد این از دست دادن لزوما شاید پول نباشه ، عزت نفس رابطه ها و اعتماد کارکنان و شخصیت و پرستیژ کاری بالاتر از اون 1000 تومانه ، در واقع داشت از کیسه عزت نفسش خرج می کرد …نمیدونم الان هم اینطوریه یا نه و چقدر از این آدمها داریم توی کشور ولی تعدادشون کم نیست ….. باید اینو بفهمن که سیستم واقعیه و دقیقا منظم کار میکنه یعنی پولی که از کارگرت کسر میکنی به بهانه واهی تبدیل به کم کاری کارگر میشه و این کم کاری تبدیل میشه به محصول بد و نارضایتی مشتری و ضرر چند بار ….کسب و کار کاملا سیستماتیک کار میکنه وهمه چی به همه چی ربط داره نمیشه قطعه کوچکی رو از ماشین برداری و انتظار داشته باشی که ماشین درست کار کنه .

سوالات خوب

“پاداش همیشه جایی است که ما سوالات بهتری از خودمان بپرسیم ”

در دوره شتابزدگی فعلی معمولا افراد متخصص و مدیران به این موضوع افتخار میکنند که میتوانند راه حل هر مشکلی را پیدا کنند به همین خاطر است تمرکز آنها روی جوابهاست نه سوالات یعنی میتوانند هزاران جواب برای هر مشکلی داشته باشند ولی نمیتوانند سوالات درست و دقیقی از خودشان بپرسند … به نظرم داشتن جوابهای مبهم و حتی نامشخص به سوالات درست بهتر از جواب دادن واضح و دقیق به سوالات اساسا اشتباه است .
ما باید سوالات مهم و مشخصی در مورد آینده از خودمان بپرسیم حتی اگر کمی ترسناک باشد
سوالاتی مثل :
1. ما چه چیزهایی نمی دانیم ؟
2.چه تغییری میتواند کسب و کار ما را در آینده کاملا نابود کند
3.چقدر احتمال دارد که تغییرات آینده از انتظارهای شما سریعتر جلو برود ؟
4.در چه صورتی شرکت شما تا 5 سال آینده ورشکست می شود ؟
5.چه کار مهمی وجو دارد که حتی اگر اشتباه هم باشد باید آن را انجام دهید ؟
6.چه چیزی تغییر نخواهد کرد ؟
7.چه سوالی را از خود نپرسیده ایم ؟
+++++++++++++++++++++++++++++++++++++
همیشه سوالات مرزهای پیشرفت را به جلوتر برده است نه لزوما جوابها