بی منظور بی منظور

Image result for ‫سندرم استکهلم‬‎

سندرم استکهلم پدیده ایست روانی که در آن گروگان حس یکدلی و همدردی و احساس مثبت نسبت به گروگان گیر پیدا کرده، و در مواقعی این حس وفاداری تا حدیست که از کسی که جان/مال/آزادیش را تهدید می‌کند، دفاع نموده و به صورت اختیاری و با علاقه خود را تسلیمش می‌کند. علت این عارضه روانی، عموما یک نوع مکانیزم دفاعی دانسته می‌شود.

پ ن :‌نه اینکه حالم از سندروم استکهلم بهم بخورد نه جان شما بیشتر حالم از موجز نوشتن و خلاصه نویسی بهم میخورد زیر ۱۰۰۰ کلمه که نوشتن فایده ای ندارد.  ولی چاره ای نیست باید کوتاه نوشت! ولی شما طولانی بنویسید قلم شما روان است.

آزیمبای و استمرار یک تمرین: سماجت یک دوست ۷۵ ساله

سماجت یک دوست ۷۵ ساله

حدود سه سال پیش بود که صحبت کردن با Skype رو شروع کردم و هدفم روان صحبت کردن و یاد گرفتن زبان انگلیسی بود در این مدت با افراد مختلفی صحبت کردم کسانی که آمدند و رفتند با افرادی که قرار بود سالها صحبت کنیم و از همدیگر یادبگیریم ولی استمرار کافی را نداشتند یا شاید هم من خیلی سمج بودم و ادامه دادم ولی خوشبختانه یک دوستی ۳ ساله ساخته ام که بعضی شبها حدود ۲۰ دقیقه یا ۳۰ دقیقه مشغول میشوم و با این دوست انگلیسی تمرین میکنیم.

آقای دکتر آزیمبای ۷۵ ساله است٫ استاد دانشگاه و محقق و نویسنده در ژورنالهای قزاقستان یک زمانی در ارتش سرخ کمونیست دو آتشه بوده و بعد از فروپاشی شوروی الان یک مسلمان معتدل است. کتابهای زیادی نوشته و روسی و عربی و قزاقی و آلمانی را بلد است ولی انگلیسی هر دوی ما چنان تعریفی ندارد. مقالاتش را در این سایت مینویسد و البته که من نمیتوانم یک کلمه از آن را بخوانم چون به زبان روسی نوشته شده از شما چه پنهان چند ماهی با هم روسی کار کردیم ولی زبان مشکل و بد قلقی بود و من هم بی استعداد این شد که دیگر پیگیری نکردم.

استمرار و سماجت و پشتکار این پیرمرد برای یادگیری و فعالیت قابل تحسینه درست یکسال پیش از من خواست که مقاله ای برایش بنویسم در خصوص نقش زبان انگلیسی در کسب و کارهای امروزی ایران مقاله که نمیشه گفت یک نوشته ی پاورقی و موجز من هم پشت گوش میاندازم تا اینکه امشب باز هم تکرار کرد که برایم بنویس به جرات باید بگم بیش از ۶۰ بار ازم خواهش کرده! بهش قول دادم براش چیزی بنویسم و اونهم قول داد بعد از اینکه به روسی ترجمه کرد و چاپش کرد لینکش رو برام بفرسته!

خیلی چیزها از آزیمبای یادگرفتم نمونه ی کوچکش همین سماجت و شور و عشق زندگی است و با هم در مورد سیاست – زندگی – آینده و هر چیزی که فکرش را بکنید صحبت میکنیم.

پی نوشت تکمیلی :‌ البته یک سال هم میگذره که ازم میخواد یک دوست عرب زبان بهش معرفی کنم تا عربیش تقویت بشه!

 

آیا تمام توانت را گذاشتی؟

تصمیم گیری  بعد از آخرین تلاش

به تجربه برایم ثابت شده است که قبل از هر تصمیم گیری و قضاوت٫ آخرین تلاشم را بکنم. در دروره دبیرستان دانش آموز زرنگی نبودم و به ناچار دبیرستانم را با رشته ی فنی و حرفه ای ادامه دادم و بعد از کاردانی ۲ انتخاب بیشتر نداشتم یا قبولی در کارشناسی که دولتی بود و مشکل ویا رفتن به سربازی که اونهم مشکل بود!

سال ۸۴ بود و من ۴ ماه فرصت داشتم در طول اون ۴ ماه شب و روز مشغول درس خواندن بودم و سه شیفت به کتابخانه میرفتم پایه ام در اکثر درسها ضعیف و افتضاح بود از هوش خوبی هم برخوردار نبودم شعور اینکه چطور درس بخوانم را هم نداشتم ولی اینها مهم نیست چون تمام تلاشم را در آن مقطع کردم و نتوانستم قبول شوم روزی که جواب مردودی را گرفتم بدون هیجان یا احساسات خاصی دفترچه سربازیم را پست کردم ذره ای ناراحت نبودم و وجدانم آسوده بود چون تمام مایه ام را گذاشته بودم.

درعراق و در شرکتی که کار بازاریابی حضوری و فروش میکردم با ۲۰۰ مشتری رودردو صحبت کردم و محصولم را پرزنت کردم و با ۱۰۰ نفر تماس گرفتم خود این کار حتی در شهر خود  طاقت فرسا و مشکل است و نیاز به روح و روان قوی دارد چه برسد به اینکه با ترک و عرب و چینی و هم بخواهی سر و کله بزنی. بعد از این تلاشها تصمیم به ترک شرکت گرفتم یعنی بعد از آخرین نهایت تلاش و تنها در این شرایط است که کسی حق دارد شغل خود را کشور خود را و رابطه خود را ترک کند.

قبل از ترک شغل باید تمام تلاش خود را برای حفظ شغل و پیشرفت انجام داد ساعات کاری را با فعالیت مفید و خالصانه پر کرد  و بعد اگر نتیجه نگرفتی حق داری آنجا را ترک کنی.

در یک رابطه باید تمام احساسات خود را خرج کرد غرور خود را شکست و از جان مایه گذاشت و اگر تلاش تو اثر نکرد بعد حق داری که از رابطه خارج شوی.

وقتی میتوانی بگویی که این محصول مشتری ندارد که با تمام مشتریان بالقوه و بالفعل ممکن حرف زده باشی.

در هر کاری باید نهایت مایه را گذاشت و بعد حق داری که نا امید و دلسرد بشی و آن را رها کنی.

تلاشهای نصفه و نیمه و کارهای بدون فداکاری شایسته پاداش نیست و چه سوال عمیقی خواهد بود اگر از کسی که میخواهد از رابطه ای بیرون برود٫ شغلش را عوض کند٫ مغازه اش را بفروشد٫ ماشینش را بفروشد٫ شهر و دیارش را ترک کند و میخواهد تصمیم بگیرد پرسید آیا تمام تلاشت را کردی؟ 

ترجمه ی کتاب Focus

Focus: A Simplicity Manifesto in the Age of Distraction

میخواستم چند مطلب بنویسم یکی در مورد داشتن و نگه داشتن و یکی هم در مورد انجام وظایف دولت توسط مردم و یکی هم در مورد دخالت بخش دولتی در بخش خصوصی و شرکتهای نرم افزاری ولی خوب فعلا گذاشتم که کمی درمورد این چیزها فکر کنم.

دوست دارم یه کم از دنیای ذهنی فاصله بگیرم و با انجام کارهای عملی و انتشار اونها یک تعادلی در خودم برقرار کنم. به این فکر کردم که از اولین تجربه ام در فروشگاه آنلاین و اوپن سورس بنویسم یا در مورد ایده ای که دارم ولی هیچکدامش عمومی نبود و راستش را بخواهید دوست نداشتم این موضوعات را هم آشکار کنم به همین خاطر گفتم در مورد ترجمه کتاب بنویسم ترجمه ای که قراره با داریوش و سیروان و شاهو و شاید هم امید و سایر دوستان انجامش بدیم.

تصمیم گرفته ایم که یک کتاب را ترجمه کنیم٫ کتابی که انتخاب کرده ایم Focus نوشته LEO BABAUTA است این نویسنده سایتی به اسم Zenahbits داره که من ۲ سالی هست مقالاتش را میخوانم٫ البته الان کمتر پستهای این بلاگ رو میخونم.

موضوع کتاب Focus همانطور که از اسمش پیداست تمرکز در عصر حواس پرتی است و اینکه چطور میتوان در این شرایط که پر از notification و پر از شلوغی است تمرکز کرد.

چرا ترجمه میکنیم!

واقعیتش را اگر بخواهید من و یکی از دوستام این کتاب رو یک سال پیش خوندیم و بعدش هم فایلهای مدیریت توجه را از آقای شعبانعلی گوش دادم که در همین راستاست. همنطور که قبلا اینجا گفتم ما هر هفته دور هم جمع میشویم وگفتیم چرا یک کار مفید نکنیم که برای عموم هم جالب باشه و دیگران بتوانند از این نتیجه کار استفاده کنند؟

فعلا چهار نفر هستیم و احتمالا کسان دیگری هم به ما اضافه شوند و هر کدام از ما قسمتی را ترجمه خواهد کرد بعد از ترجمه و ویرایش٫ کتاب را به صورت صفحات وب و به سبک کتابهای رایگان انتشار میدهیم تا دیگران ترجمه فارسی این کتاب را بخوانند.

معلوم نیست دقیقا چه زمانی ترجمه ی این کتاب تمام شود و مهم هم نیست هر وقت تمام شد تمام شد!

ولی احساس خوبی دارم از اینکه یک کار گروهی جدید انجام میدهم.

اگر شما هم حوصله دارید یا علاقه مندید میتواند بخش هایی رو از کتاب ترجمه کنید.

پ ن تکمیلی – ۱۳ بهمن : فصل اول  کتاب تکمیل شد و تقسیم مطالب برای فصل بعد هم انجام شد.

با تشکر از یاور مشیرفرسیروان عفیفیادریس میرویسیداریوش زندی  برای فصل اول( سیروان و داریوش برای فصل دوم هم هستند) همچنین مرتضی و امین آرامش و بهار خانم و ایمان میرزایی برای فصل دوم کمکمون میکنند ممنون از همگی.

پی نوشت تکمیلی – ۶ اسفند ۹۵:

فصل دوم کتاب هم با کمک دوستان خوبم: سیروان عفیفی – داریوش زندی – بهار خانم -ایمان میرزایی – امین آرامش – مرتضی – تمام شد – و برای فصل سوم نیز مرتضی و ادریس و سیروان و داریوش و بهار اعلام آمادگی کردند. اگر شما هم میتوانید کمک کنید حتما اینجا کامنت بزارید – ممنون از همگی.

پی نوشت تکمیلی ۲۴ فروردین ۹۶:‌

فصل سوم کتاب Focus با کمک دوستان عزیزم: سیروان عفیفی – داریوش زندی – بهار خانم – مرتضی دوستی – معصومه شیخ مرادی –  ادرس میرویسی تمام شد و باید فصل چهارم را شروع کنیم.  برای فصل چهارم : ایمان میرزایی – یاور مشیرفر – سیروان عفیفی- داریوش زندی – بهار – و خودم هستم – اگر کس دیگری تمایل به همکاری دارد لطفا بهم خبر بدهد ممنون و سپاسگذارم.

پی نوشت تکمیلی ۱۰ خرداد ۹۶ :

فصل چهارم نیز تمام شد و از همه دوستان متشکرم. دوستان عزیز شامل: ایمان میرزایی – یاور مشیرفر – داریوش زندی – بهار – ستار – سیروان.

کسانی که میخواهند برای ترجمه فصل ۵ به ما کمک کنند حتما کامنت بگذارند با تشکر- آهسته و پیوسته و با هم جلو میرویم

پی نوشت تکمیلی ۱۵ تیر ۹۶

فصل پنجم کتاب هم به کمک بهار و داریوش و سیروان تمام شد برای فصل آخر اگر کسی میتواند در ترجمه کمک کند حتما اعلام کند. با تشکر

پی نوشت تکمیلی ۱۷ شهریور ۹۶ :

فصل آخر کتاب به کمک مرضیه، ایمان، علیرضا، علی اختری و حانیه تموم شد. از همه دوستان عزیزی که کمک کردند و یا باعث دلگرمی شدند سپاسگذارم. کار ویرایش رو به این خاطر که میخواهم متمرکز باشد دو یا سه نفری با رفقای دیگر انجام میدهم و بعد از اتمام به اسم همه ی دوستان توی اینترنت منتشر میکنیم البته به صورت وب سایت : چیزی شبیه کاری که جادی انجام داده.

پی نوشت تکمیلی ۱۹ آبان ۹۶ :

با سیروان و داریوش مشغول نهایی کردن کار کتاب هستیم ویرایش انجام شده و قراره به زودی آپلود بشه.

پی نوشت تکمیلی ۵ دیماه ۹۶ :

کتاب Focus امروز  تموم شد و میتونید در لینک زیر ببینید .

FOCUS

دو تا دیالوگ از فیلم captain fantastic

روی میز – داخل فست‌فود
پسربزرگ‌تر با تعجب : اونا هات‌داگ دارن؟!!
پسرکوچک‌تر : “کولا” دیگه چیه پدر؟!
پدر : آب ِسمی
دخترکوچک‌تر : می‌تونم پنیرسُخاری بخورم؟
پدر : نه
پسرکوچک : می‌تونم سیب‌زمینی و سوسیس بخورم؟
دختربزرگ‌تر : همبرگرچیه!

پدر : خیلی‌خب؛ همگی بلندشین از اینجا می‌ریم بیرون‌ـ
پسر : چرا؟
پدر : چون تو این فهرست هیچ غذای واقعی وجود نداره ـ ـ ـ بریم
فرمانده‌شگفت‌انگیز ( Captain Fantastic )
کارگردان : Matt Ross


در جمع خانواده؛

پسر : کدوم دیوونه‌ای تولد نوام‌چامسکی رو مثل یه جور تعطیلات رسمی جشن میگیره؟! چرا مثل بقیه‌ی دنیا نمی‌تونیم کریسمس رو جشن بگیریم؟

پدر : تو ترجیح میدی تا جشن یه مرده‌ی ساختگی جادویی-دروغین- رو، به جای یک انسان بشردوست زنده که کارهای بزرگی برای پیش‌برد حقوق انسان‌ها و درک و شعورشون انجام داده جشن بگیری!

فرمانده‌شگفت‌انگیز ( Captain Fantastic )
کارگردان : Matt Ross