هوش تجاری یا Business Intelligence

پ ن : میخواهم مطالعات و کارهایی که در زمینه BI انجام خواهم داد یا میخواهم انجام دهم اینجا بنویسم.

هوش تجاری قسمت اول

Business Intelligence for Dummies

مقدمه:

مشغول خواندن کتاب Business Intelligence for dummies هستم این کتاب جدیدی نیست و در سال ۲۰۰۸ چاپ شده  ولی برای فهمیدن اینکه BI چیست و البته چه چیزی نیست شروع خوبیه.

فکر میکنم Data Mining – Big Data و BI در آینده و حتی در حال حاضر نقش تعیین کننده ای در کسب و کار ما خواهد داشت در واقع حجم داده ها روز به روز در حال زیاد شدن است و کشور یا شرکت یا شخصی که بتواند از داده های خود به نحو احسن استفاده کند و بر اساس آن تصمیم گیری کند سریعتر و مطمئن تر رشد خواهد کرد.

فرض کنید که شرکتی ادعا کند ۱۵ سال تجربه دارد به نظرم سریعا باید از او پرسید تجربه ات کجاست! آن را مکتوب کرده ای یا داده ی ارزشمندی در این ۱۵ سال جمع کرده ای که بر آن اساس تصمیم بگیری ؟ یا نه؟ که اگر این کار را نکرده باشد باید به تجارب او شک کرد چرا که تجربه های تجاری  وقتی به داده و آنالیز تبدیل نشود مفت هم نمی ارزد. شما بگویید ۱۰۰ سال تجربه چه ارزشی دارد؟ مگر ایران و مصر  بیش از ۳۰۰۰ سال تمدن ندارند آیا از تجربه گذشته خود یا از داده ی خود استفاده کرده اند؟

داشتم میگفتم که داده ها با سرعت سرسام آوری رشد میکنند در کشور ما متاسفانه به این امر توجه نمیشود و کسب و کارهای کوچک و بزرگ داده های با ارزشی ندارند یا آن را جمع نمی کننند و یا بلد نیستند از آن اسفاده کنند. به نظرم یکی از قدمهای اساسی و کارهای ضروری یک کسب و کار جمع آوری داده است یعنی باید از روز اول کلیه تماس های ورودی و خروجی شرکت هزینه ها و درآمدها – رفت و آمدها ی شرکت میزان کارایی افراد و هر موردی که به ذهنشان میرسد ثبت کنند. این داده ها بعد از ۴ یا ۵  سال تبدیل به Wisdom یا خرد یا عقل شرکت میشوند. شرکت در این حالت به قدیمی ترین عضو خود به مدیر عامل و به هیچ کسی وابسته نیست بلکه شرکت یک مغز کامل با تمام داده های لازم است که میتوان بهترین تصمیمات را بر اساس آن گرفت و در تاریکی راه خود را پیدا کند.

وقتی ما از داده حرف میزنیم معمولا همه یاد گوگل وفیس بوک می افتند و میگویند داده چه ربطی به ما دارد و اساسا دیتای زیادی در ایران یا در سرورهای شرکت وجود ندارد و این کارها برای شرکتهای بزرگ خوب است. ولی به نظرم این طور نیست و یک مغازه کوچک هم میتواند از داده به نفع کسب و کار خود استفاده کند.

  • رستوران فست فودی که میداند در روزهای تعطیل متوسط چند نان باگت مصرف میکند و نانهایش کهنه نمیشود.
  • مغازه خیاطی که با حساب و کتاب پی میبرد در چه فصلی از سال و برای چه مدت نیاز به شاگرد خیاطی یا همکار دارد.
  • شرکت نرم افزاری که میداند فقط ۱۰ درصد از مشتریانش از طریق تبلیغات چاپی مشتری شده اند
  • فروشگاه کامپیوتری که میداند ۹۰ درصد کسانی که لپ تاپ میخرند به طور میانگین ۴۵۰۰۰ تومان هم برای لوازم جانبی هزینه میکنند
  • رستورانی که میداند ۷۰ درصد مشتریانش اضافه وزن دارد و میتواند غذاهای رژیمی هم در آنجا بفروشد.

میشود هزاران مثال آورد که از Data برای تصمیم گیری بهتر استفاده کرد و همه ی این مثالها کسب و کارهای کوچکی هستند با داده های خیلی کم ولی میتوانند از همین جا شروع کنند و رشد کنند و تصمیمات بهتری بگیرند.

ساده ترین تعریف ممکن از هوش تجاری شاید یک جمله از کتاب باشد که میگوید:

Using data about yesterday and today to make better decisions about tomorrow

هر کسب و کاری ممکن است در حال حاضر نرم افزارهای مختلفی داشته باشد ممکن است از Excel استفاده کنند و یا از نرم افزارهای اداری و مالی و مختلف که دیتابیس آن MS SQL یا Oracle یا غیره است یا حتی ممکن است کسب و کاری هم داده های خود را در دفتر و سررسیدی کهنه بنویسد که البته برای استفاده از آن باید حتما آن را تبدیل به داده ی دیجیتال کرد و آن در کامپیوتر ذخیره کرد به قول بیل گیتس در کتاب کسب و کار دیجیتال هر داد ه ای که تبدیل به کاغذ شود مرگ آن فرا میرسد. 

نرم افزارهای مختلفی برای استفاده از داده ها و آنالیز آنها توصیه شده که میتوان به مهمترینشان یعنی:

 ….., Rapidminer , Power BI , Tableau

اشاره کرد. البته این نرم افزارها محدودیت هایی هم دارد مثلا Rapidminer تنها تا ۱۰ هزار رکورد را میتواند بخواند که عدد کمی برای کسب و کارهای کوچک نیست. اکثر این نرم افزارها قابیلت وصل شدن به پایگاه داده های مختلف ویا فایلهای Excel و … را دارند که اگر جلوتر رفتیم نمونه هایی را برایتان مثال میزنم .

شکل زیر تصویری از Data Warehouse را نشان می دهد در واقع یک انبار Data بزرگ که از منابع مختلفی به وجود آمده و به مدیریت سازمان برای تصمیم گیری بهتر کمک میکند.

ضعف BI و قانون (GIGO  (Garbage in, Garbage out !

تصور کنید که ما تصمیماتی ر ابر اساس داد های اشتباه یا یک گزارش نادرست بگیرم شاید این تصمیم چون قاطعانه و به پشتوانه BI گرفته شده میتواند موجودیت شرکت را کاملا به خطر اندازد یعنی هیچ کاری نکردن و باری به هر جهتی و جهادی کار کردن خیلی بهتر از یک سیستم BI ناقص یا مشکل دار است. و این جا جایی است که انتظار میرود تحلیل و داده ای درست به وجود بیاید که بتوان به آن تکیه کرد. یعنی بدون دقت کافی نتایج BI از هیچ هم بی ارزش تر است چون لااقل هیچ کاری نکردن و منفعل بودن شرکت را به بیراهه نمی برد.

 ۴ فاکتور کلیدی در BI را میتوان به ترتیب: ۱٫دقت ۲٫ عملی بودن ۳٫ محدودیت زمانی ۴٫ ارزش بالا

نام برد که در بخش بعدی سعی میکنم اینها را هم توضیح بدهم.

پ ن: در نقشه یادگیری  در سایت نوشته ام که میخواهم یادگیری BI را جدی بگیرم به دو دلیل اول اینکه فکر میکنم نقش مهمی در آینده خواهد داشت و دوم اینکه چون ترکیب بیزنس و IT است و من به هر دوی این موضوعات علاقه دارم میتواند فیلد مناسبی برای مطالعه و کارم باشد و به قول معروف از بررسی و موشکافی آن خسته نمیشوم. البته باور دارم که دانستن و عمل نکردن همان ندانستن است و به طور قطع چیزهایی که یاد خواهم گرفت در کسب و کارم و در شرکت قدم به قدم و با حوصله و دقت پیاده خواهم کرد.

 پ ن ۲۳ تیر ۹۶ : با عرض پوزش از دوستان هیچ ایده ای برای ادامه دادن این بحث به شکل فعلی ندارم ولی اگر در خلال کارها و مطالعه هایم در این زمینه چیز جالبی به ذهنم خطور کرد برایتان می نویسم.

#یاد هست هادی ضیاالدینی- میکل آنژ کردستان

مردی به صبوری سنگ

فرقی نمیکند در سنندج قدم بزنید یا در کردستان عراق یا مهاباد همه جای کردستان میتوانید مجسمه هایی را ببینید که ساخته دست یک استاد مجسمه ساز است. کسی که در نمایشگاهها با لباس کردی ساده و معمولی و ریش پرپشتش بی ادعا و عمیق ایستاده است.

دوران هنرمندان و بزرگانی که ماهها و سالها مشغول کار روی اثرشان بودند کم کم رو به اتمام است و آدم لذت میبرد وقتی چنین انسانی در شهر کوچکش زندگی میکند و میتواند او را ببینید و با او حرف بزند.

هادی ضیاالدینی فقط مجسمه ساز نیست بلکه نقش بسیار بزرگی نیز هست و آثارش در چهار گوشه دنیا به نمایش در آمده است و البته هر سال در سنندج به نمایش در می آید.

وب سایت هنرمند

نمایشگاههای خارج از ایران

چین، واشنگتن (ایالات متحده آمریکا)، لندن، برن (سویس)، مارتینی (سویس) ،ژنو(سویس) ،قرقیزستان ،قزاقستان ،ازبکستان ،کویت ،سلیمانیه کردستان عراق،اربیل ،حلبچه ،سوریه

پ ن۱ : از سجاد سلیمانی عزیز متشکرم که به من اطلاع داد

هادی ضیالدینی اخیرا به پاس زحمات نرگس اشتری فعال نیکوکار بین المللی تندیسی ساخته است

 

پ ن ۲ : اطلاعات تکمیلی بیشتر(همشهری آنلاین):

هادی ضیاءالدینی در سال ۱۳۳۵ در سنندج به دنیا آمد.
او در محله “جور آباد” و در خانواده ای اهل شعر و عرفان بزرگ شد…این هنرمند قبل از دبستان به نقاشی پرداخت و بعد از دوره ابتدائی اولین گامها را در مجسمه سازی برداشت و این دو را با رنج فراوان و بدون آموزش و کلاسی آکادمیک همزمان پیش برد.
او در سال ۱۳۵۶ وارد دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران شد.
اولین استادش هانیبال الخاص او را با ارزش های طراحی آشنا ساخت و به او آموخت که پیمودن راه هنر جز با کار فراوان میسر نیست.
ضیاء الدینی نمایشگاه های بسیاری از آثارش را در داخل و خارج از کشور برپا داشته است و در زمره نقاشان و مجسمه سازان پرکار کشور محسوب می شود.
او از کسانی است که بنیادهای آُکادمیک هنر طراحی، نقاشی و مجسمه سازی را در کردستان پایه ریزی کرده است.
این مجسمه ساز و نقاش تالیفاتی در حوزه طراحی دارد و پیکره های بسیاری را در داخل و خارج از کشور ساخته و نصب کرده است.

کشتن مگس با تانک

پ ن: بعضی وقتها اینقدر دور را نگاه میکنیم که جلوی پایمان را نمی بینیم

امروز یک هم خدمتی خیلی قدیمی که سالی یک بار همدیگر را نمی بینم و باید حتما مشکلی داشته باشیم که باهم تماس بگیریم بهم زنگ زد و گفت از اونجا که شنیدم تو کار بازاریابی و تبلیغات هستی!‌ میخواستم کمکم کنی و برای مغازه ام میخواهم یک تابلو سفارش بدم. دوستم مغازه MDF و دکوراسیون آشپزخانه دارد.

بعد گفت نظر من روی کلمه ی TOP است مثل دکوراسیون TOP و یا Modern و ….گفت سرچ کردم و خودم دودل هستم.

راستش وقتی این کلمات شیک و با کلاس خارجی  را میبینم واقعا حالم بهم میخوره با خودم میگم خوب اینا چه ربطی به شهر من داره – دوست من که کار MDF میکنه و توی سنندج فعاله و عمرا اگر یک مشتری از خارج استان داشته باشه و اصلا نمیتونه داشته باشه چرا باید به فکر این کلمه های General و دهن پرکن باشه؟

مگر مشتریهای او کی هستند؟ اکثر آنها کرد و ساکن همین شهر و آنها با کلمات کردی ساده بهتر ارتباط برقرار میکنند تا این کلمات بی در و پیکر.

بهش گفتم اسم مغازه اش را بگذارد “دکوراسیون زه ریف” یا چیزی توی این مایه ها . زه ریف به معنی زیبا و یه کلمه ی رایج سنندجی است و زنان کورد خصوصا سنندجی که مشتری بالفعل دکوراسیون آشپزخانه هستند به خوبی با این کلمه ارتباط برقرار میکنند.

نکته:  در رسم الخط کوردی سورانی تمام حرفهای ز متحدالشکل است و فتحه با “ه” نوشته میشود. 

خلاصه میخوام بگم گاهی وقتها دنبال یک نام خارجی عجیب و غریب هستیم و فکر میکنیم حتما باید مگس را با تانک بکشیم در حالیکه با همین نام های ساده و محلی بهترین ارتباط را با مشتری میتوان برقرار کرد و لازم نیست خیلی خفن باشیم.

ما اگر چیزی بلدیم باید آن را بومی سازی کنیم و قرار نیست هر کلمه ی خارجی یا هر علمی بلدیم سریع و بدون تغییر در کسب و کارمان کپی کنیم باید فکر کنیم و علم روز را بومی کنیم و بعد به کار ببندیم . نمیشود برای مشکلات بومی نسخه ی جهانی پیچید ولی میتوان جهانی فکر کرد و محلی عمل کرد.

همین.

—————————————–

پ ن : ۶ اردیبهشت۹۶

گویا حرفهام زیاد موثر نبوده!

 

مزخرفات شبانه ۲

امروز به این فکر میکردم که دستمزد روزانه کارگر طبق آخرین تغییرات ۹۶ به اندازه ی خریدن ۲ کیلو شیرینی است و یا میشه باهاش چند کیلو میوه خرید. باید خیلی مسله پیچیده ای باشه که بتونی با یک میلیون تومان حقوق حداقلی که اکثریت  کارفرماها همین حقوق را پرداخت میکنند زندگی کرد یعنی بتونی خرج زن و بچه رو بدی یا اجاره خونه و یا پول آب و برق و هزار جور هزینه دیگه.

جوک نمیگم آقا درمورد یک نمونه نادر و کمیاب حرف نمیزنم اتفاقا به حد وفور میشود کارگر با حداقل دستمزد رو دید – در مورد ۱۳ میلیون کارگر صحبت میکنم که هر کدوم دو یا سه نفر خانواده هم دارند بعد اگه کسی بگه نصف ایران زیر خط فقره یارو از تهران هوار میکشه که آقا سیاه نمایی نکن همه چی خوبه. یکی نیست بگه همه ی رانت و دزدی و پول نفت تو تهران جمع شده و به لطف تمرکز گرایی شما تمام نیروهای متخصص سایر شهرها را جذب کردید بعد میگین همه چی خوبه! بعد یهو وقتی نتایج رای گیری عوض میشه میگن چرا اینطوری شد؟ به قول بعضی ها: ایران فقط تهران نیست! بگذریم…

شوخی نکن آقا! ما داریم جدی حرف میزنیم مگه میشه کل ایران را کارآفرین کرد ؟ خوب اونوقت کی کارمند و کارگر باشه؟ من دارم از حقوق اولیه انسان که همون زنده ماندنه صحبت میکنم در مورد همون ۳۰ هزار تومان – البته یه چیز دیگر هم هست اینکه اگه حقوق کارگران ۳ میلیون اعلام بشه کل بخش دولتی و خصوصی ورشکست میشه. چون تو اقتصاد جزیزه ای ایران فقط پولها جابه جا میشه و چیزی بهش اضافه نمیشه در واقع ارزی وارد کشور نمیشه و صادرات غیر نفتی چیزی شبیه شوخیه.

امشب مهمانی بودم و تلویزیون داشت در مورد زعفران و تولید سالانه ۳۵۰ تن صحبت میکرد۰ میگفت ما برندینگ وبازاریابی و … نداریم وصادراتمون ضعیفه – البته حق داره چون وقتی اساتید بازاریابی و حرفه ای ها ی ما مشغول گرفتن نمایندگی از سایر کشورها هستند و با خودشون میگن خوب من زبانم خوبه و بیزنس بلدم و بهتره جنس وارد کنم باید هم وضعمون همین باشه شما پولت رو بگیر آقا چیکار به این کارا داری. واقعیتش من کاری ندارم فقط میخوام بگم گرفتن نمایندگی که هنر نیست و افتخاری هم ندارد البته شاید به درد پز دادن جلوی ۴ نفر دانشجو و محصل بخورد  ولی اگر بیزنس بلدی برای چیزی مثل همیین زعفران برند سازی کن و صادرش کن و گرنه شرکت خارجی از خداشه که جنسشو تو ایران بفروشه.

ولم کن آقا اصلا به من چه – انتخابات هم نزدیک شده و باز هم نمیخوام رای بدم نه به اصول گرا و نه به اصلاح طلب و هیچکدوم – اگر به سیستم موجود ایران اعتراض داشته باشی چطور میتوانی اعتراضت رو اعلام کنی ؟ با رفتن به خیابون؟ شوخی میکنی آقا مگه اینجا اروپاست؟ سه سوته کارگر و معلم رو به خاطر اعتراض صنفی کله پا میکنند حالا شما میخواهید به نام آزادی بیان اعتراض کنید؟ نمیشه آقا.. هر کاری بکنی یه برچسپ گنده رو پیشونیت میزنن بالاخره یا به اسراییل وصل میشی یا آمریکا و … فقط یه راه میمونه که همین رای ندادنه – حداقلش اینه که هنوز جرم اعلام نشده یعنی میشه با خیال راحت رای نداد و متهم به اقدام علیه امنیت ملی نشد.

آی آقا من رو چه به سیاست من که گردنم از مو باریکتره راستش رو بخواید میترسم – اصلا به من چه که حداقل دستمزد چنده یا چه غارتی در کشور در حال انجامه. من باید خودم رو به چیزهای دیگه مشغول کنم تا این چیزها یادم بره نمیدونم چیزایی مثل همین اینترنت و فیلم و .. اصلا میتونم چالش سطل آب یخ یا نتیجه بازی پرسپولیس را دنبال کنم اگر هم پولم کمه  میتونم جنس بنجلی رو وارد کنم و یه نمایندگی خوب از یک شرکت اروپایی یا حتی چینی بگیرم به من چه که کارگاههای خودمون و کشاورزامون گشنه هستند – هر کی هم میگه ژاپن با اهمیت به تولید داخلی و صادرات تونست ژاپن بشه مزخرف میگه آقا مزخرف. اصلا مگه ایران ژاپنه ؟ شکم این همه دلال و واسطه که با تولید داخلی سیر نمیشه – گیرم تولید هم کردیم برو عمو کی حوصله صادرات و فروشش رو به اونور آب داره ؟  ولم کن آقا بزار راحت باشم  مگه مغز خر خوردم؟

من خودم یه بار تو رادیو شنیدم که میخوان جلوی واردات رو بگیرند البته میخوان جلو افراد سودجو رو بگیرند و خودشون سودجویی کنند! یعنی خودشون وارد کنند! شنیدم که لپ تاپ و موبایل را از افراد سودجو ضبط کردند و بعد با نصف قیمت بین کارمندان دولت تقسیم کردند و بعد کارمندها رفتند و تو بازار آزاد با نرخ روز فروختند به این میگن اشتفال زایی و کسب و کار پرسود هر کی هم میگه برو خودت رو اصلاح کن باید بهش بگم به جان جفتمون من اصلاح اصلاحم ولی اینا رو چیکار میکنی ؟ تو گفتی هر کسی باید خودش رو درست کنه ولی  باور کن من هر چی خودم رو درست کردم اینا درست نشدن حتی خواستم در ملاعام توبه کنم که بقیه هم بیان توبه کنند ولی انگار نه انگار و فکر میکردن دیوونه شدم ! شاید هم شدم .

ساعت ۲:۳۰ دقیقه ی شبه و من یک ساعت پیش از مهمونی برگشتم این مزخرفات هم تو مغزم وول میخوردند گفتم اینجا بنویسمش بلکه راحت شم. شب خوش –

مزخرفات شبانه

پ ن : بین آدمی که روزها  مینویسه و کسی که شبها مینویسه خیلی فرق است یکی با مغزش مینویسه و یکی هم با دلش

این مدت حسابی سرگرم کار شده ام و وقت آزاد ندارم.افکارم پریشان است و موضوعات مختلفی به ذهنم میاد که بنویسم ولی با بی اعتنایی بی خیال میشوم تا خودشان بروند و راحتم بگذارند. اگر موضوعی آنقدر سمج باشد و نرود به ناچار در موردش مینویسم که فراموش شود. یعنی یا موضوع با گذشت زمان فراموش میشود و یا با نوشتن من فراموش میشود!

در کل زندگی ما چیزی جز فراموشی نیست. تمام تلاش ما برای کار کردن و حتی بچه دار شدن و تاثیر گذاشتن و هر چیزی که فکر کنید صرفا به خاطر  جاودان ماندن است. ما با اعمالمان میخواهیم جاودانه شویم یکی نیست بگوید So What ?

به فرض ما مثل افراد بزرگ ۲۰۰۰ سال اسممان ماندگار شد با زهم باید پرسید خوب که چی ؟ من که تجزیه شده ام و از بین رفته ام نام نیک یا بد من به درد خودم که نمیخوره. اصلا حافظه ی این دنیا مگر چقدر جا داره که اسم این همه افراد توش حک بشه؟ شرط میبندم ۱۰۰۰ سال دیگه اینقدر انسان زیاد بشه که مردن آدمها شبیه سرماخوردگی عادی بشه.

نمیدونم در مورد چی بنویسم ولی برام مهم نیست. توی کسب و کار قبلی که بودم کیفیت خدماتی که به مشتری میدادیم دقیقا به اندازه وضعیت مالی و روحی خودمون بود یعنی اگه باهاش حال میکردیم کارش رو انجام می دادیم اگر نه که هیچی ! اگر تو حساب شرکت پول وجود داشت همه ی ما مهندس ارتباط با مشتری بودیم در غیر اینصورت پاچه میگرفتیم. شاید اصلا به این فکر نمیکردیم که بی پولی و یا مشکلات ما ربطی به مشتری ندارد. خواستم در مورد این موضوع بنویسم ولی گفتم ولش کن .

توی گروه تلگرام یک نفر گفت این عکس گلدان های منه و تو مسابقه شرکتش دادم شما هم برید به زیبایی این گلها رای بدید که من برنده بشم. بهش گفتم این گلها زیبا هستند ؟ تو رو خوشحال میکنند؟ گفت آره. من هم گفتم همین کافیه و چرا رای مردم رو میخوای تو چیزی داری که باهاش خوشی و اون رو دوست داری دیگه چرا دنبال رای و نظر مردم هستی؟ تو همین الان هم برنده ای چه با رای و چه بی رای.

دوست دارم توی یک مسابقه پیامکی الکی شرکت کنم و آخر بشم و اگر ازم پرسیدند احساست چیه میگم من خوشحالم و کارم رو دوست دارم حتی اگر هیچ کس آن را تایید نکند من در هر ثانیه از زندگی خود برنده ام چه با تایید و چه بدون تایید.

امروز یکی از همکاران  حرفهای عجیبی میزد. میگفت توی زمان داوود پیامبر یک نفر تو سن ۳۵۰ سالگی مرده و گفتند جوانمرگ شده یعنی اونموقع همه بالای ۱۰۰۰ سال عمر میکنند نمونه ش همین حضرت نوح! بعد ادامه داد و گفت. مهندس جان دقیقا من فکر میکنم یک ۰ از سن ما کم شده و گرنه باید راحت ما ۷۰۰ سال عمر میکردیم. بهش گفتم خوب دلیلش چیه و اونهم انگار تازه سر حرفش باز شده بود گفت جمعیت آقا جمعیت- تو همین شهر شاید اونموقع ۴ نفر زندگی میکردند ولی الان چی الان از در و دیوار آدم میریزه و بعد ما چون روی اعصاب همدیگر هستیم پس کم عمر میکنیم در کل هذیان زیادی گفت که همینش یادم موند.

این کار کردن هم چیز خوبیه مخصوصا اگر بالای ۱۲ ساعت کار کنی- شرط میبندم امسال بتونم رکورد یاور رو توی کار کردن بشکنم 🙂 و زیادی مشغولم. ولی کار کردن باعث میشه آدم کمتر چرندیات بگه – سو ظن نداشته باشه – خود خوری نکنه – پیشگویی نکنه و خلاصه آدم رو از شر مزخرفات خلاص میکنه. فردا باید ساعت ۷ بیدار بشم و بروم سر کار نمیدونم اینجا چه غلطی میکنم. یادم میاد دقیقا یک ماهه که خوابم میاد ولی درست و حسابی نخوابیدم شاید هم پیش نیاد به هر حال نمیدونم چی نوشتم ولی چه دلیلی دارد آدم حساب کتاب کند و با کلی رفرنس حرف بزند مگر نمیشود همینطوری الکی نوشت! خوب هم میشود.

مگر نمیشود برای خودمان بنویسیم که راحت شویم؟ مگر نوشتن دارو نیست؟ به راستی که داروی ارزشمندی است یعنی برای من که اینطوری بوده. از صدای تق تق تق کیبردم کیف میکنم و از کلماتی که بیرون میریزم شاید هم این نوشتن  مرض جاودانگی باشد. ولی نه. برای من نوشتن همون دارو و مسکن است.

نه چیزی دارم برای کسی بنویسم ونه اهمیتی دارد . به قول صادق خان هدایت تو ص ۵۲ بوف کور:

بعد از آنکه من رفتم به درک میخواهم کسی کاغذپاره های مرا بخواند میخواهم ۷۰ سال سیاه هم نخواند

چند روزه که ریشم رو نتراشیدم شاید فردا ریشم رو زدم !

خیال کبوتر و شیرکو بیکه س

شیرکو بیکه س از شاعران مورد علاقه م است. شاعری که لقب امپراطور شعر را به او دادند وجایزه ی توخولسکی را برده است و…..

برای من شهرت شیرکو بیکه س مهم نیست یعنی به واسطه  ی شهرتش شعرهایش را نخوانده ام بلکه شهرتش در باران کلماتی است که در روح و روان آدمی به یکباره میریزد فرقی نمیکند در کجای جهان باشی و به کدام زبان ترجمه های او را میخوانی.به باور من فقط تن های بی روح و بی احساس با خواندن کلماتش نمی لرزند

هوا که تاریک شد
شیری درلانه‌اش دراین فکر بود
که فردا چطور
یورش برپلنگ همسایه‌اش ببرد؟
پلنگ هم به این فکر می‌کرد که فرداچطور
روباه را شکار کند و پوستش را بکند؟
روباه هم درفکرآن بود
چطورمی‌تواند خودرا به پستوی آن صخره‌ها برساند و
جوجه کبوترها را بخورد؟
کبوترهم به این فکر می‌کرد
که چطور می‌تواند
شکارچی و
پرنده و
حیوانات آن جنگل را همه باهم یکی کند؟
براستی
چگونه می‌تواند؟!

شیرکو بی که س

پ ن : او تمام اشعارش را به کردی نوشته ولی خیلی از شعرهایش به زبان های زنده دنیا ترجمه شده و میشود

پ ن ۲ :‌برای علی کریمی و پوریا صفر پور – فقط خواستم یک شعر دیگر از شیرکو بیکه س بگذارم شاید این را هم دوست داشته باشید

قلمی بیخبر همه را ترک کرد
طوری که هیچ دفتر وهیچ کاغذی هم
ندانستند سربه کدام سو نهاد
چرا که خواستند بتراشندش و
خودش را با خودش خاموش کنند
چرا که خواستند آنگونه بنویسد
که تنها پادشاهان بخوانندش…!

پ ن ۳: ۲۷ فروردین ۹۶ – شعر زیبایی از شیرکو بیکه س دیدم و خواستم برای شما هم بنویسم

صبحتان بخیر!
اسم من دیوار است
در خیابانی عمومی قرار دارم و
بە درازنای بیزاری درازم و
بە بلندی عصبانیت هم بلندم!

هرچە پوستر است
بە من چسباندە می‌‌شود.
از صد شعار یکی پیدا نمی‌‌شود
چیزی بە من بیاموزد!
از صد پوستر یکی پیدا نمی‌شود
دلم را شاد گرداند!

همین دیروز بود
از “سَر” تا انگشت پایم
شعاری به من آویزان کردند
وقتی خواندمش
از شرم خجلت زده شدم
کە من دیوارِ کشوری باشم
دروغ گُنده و بزرگ این چنینی
بە آن بیاویزند!

پ ن ۴ : ۱۰ اردیبهشت ۹۶

“نه هینی”

ئه ی کچی جوان

تو نه شاعیری و نه نه قاش

من هه ر دووکیان

وه لی کی ئه وه ئه زانی

ئه و چاوته هه موو شه وی

ئه و شیعرانه ت به دزیه وه ئه مداتی

کیش ئه زانی

ئه وه په نجه کانی تویه

ئه و وینانه م بو ئه کیشی

من ئیستا له وه ئه ترسم که روژی

چاوه کانت و په نجه کانت

ئه م نه هینیه ده رخه ن و

به شه قام و به گه ره ک و

به دنیا بلین:

له راستی دا ئه م پیاوه

نه شاعیریشه و نه نه قاش

                                              “شیرکو بیکه س”

ترجمه:

“مخفیانه”

ای دختر زیبا

تو نه شاعری و نه نقاش

ولی من هر دو هستم

اما چه کسی میداند

که چشمهایت هر شب

این شعرها را دزدکی به من میدهد

چه کس میداند

این انگشتان توست

که این تصاویر را برایم میکشد

و من از این میترسم که روزی

چشمهایت و انگشتانت این راز را آشکار کنند

و به کوچه و خیابان و به دنیا بگویند:

که در حقیقت این مرد نه شاعر هست و نه نقاش

“شیرکو بیکه س”

 

تتبعات بخش دوم

بخش دوم کتاب تتبعات

مونتنی گویا تمام صفات خوب و متضاد را یکجا دارد٫ منسب و مقام را در عین ساده زیستی و درایت و علم را در عین تواضع و پیرو فسلسفه باستان را همزمان با متجدد بودن و افکار جدید.

از خواندن بخش دوم کتاب به مراتب لذت بیشتتری بردم و امشب آن را تمام کردم. در سایت Goodreads هم به این کتاب ۴ ستاره دادم و در واقع چهارده همین کتابی بود که در سال ۲۰۱۷ خوانده ام.

بگذارید یاوه را کوتاه کنم و در مورد کتاب بنویسم. مونتنی اراده و شجاعت را این چنین توصیف میکند

در شمشیر بازی ماهر بودن خصوصیتی است مربوط به چابکی و فناوری که حتی از شخص بزدل و بی خاصیتی هم بر می آید. ارزش و قدر و قیمت مرد به دل و اراده ی اوست. مایه ی شرف و افتخار واقعی او در آن است. دلیری به متانت و استواری است به جرات و شهامت و روح است نه به یال و کوپال. دلیری نه به اسب است نه به سلاح بلکه در خود ماست. آنکه از اسب سرنگون میشود اما شهامت دارد و مرگ را برابر چشم میبیند و اصلا خود را نمی بازد که در حال جان دادن نیز با نگاهی جدی و مصمم و تحقیر آمیز به دشمن می نگرد مغلوب بخت شده است نه مغلوب ما در واقع کشته شده است اما مغلوب نگشته است. ص  ۱۵۷ – ۱۵۸

در باب زنان و عشق و تعادل در رابطه

همه ی فکر و ذکر خود را به زنان مشغول داشتن و با شیفتگی و علاقه ی لگام گسیخته و بی حد و اندازه درگیر آن شدن دیوانگی است اما از سوی دیگر بی عشق و درگیری عاطفی به شیوه ی هنرپیشگان برای ایفای نقشی که در زمانه ی ما و رسم و عادت ما رایج است به آن پرداختن و از خود جز حرف مایه نگذاشتن هر چند موجبات ایمنی خود را فراهم کردن است اما این کار از سر جبن و بزدلی است هم چون کسی که از ترس خطر از شرف و یا افتخار و یا لذت خاطر خویش چشم پوشد. ۲۰۱

مونتنی در مورد عملگرایی هم صحبت میکند و آن را تحسین میکند و میگوید نوشتن به تنهایی فایده ای ندارد و باید عملگرا بود و افکار خود را در زندگی پیاده کرد.

من هر چه باشم دلم میخواهد جای دیگری جز روی کاغذ باشم. هنر و مهارت من برای آن مصرف شده اند که ارزش خود را بالا برم. اما مطالعات من برای آنکه بیاموزم چگونه عمل کنم است نه آنکه چگونه بنویسم. همه ی تلاش خود را صرف آن کردم که زندگی خود را بسازم. صنعت من و محصول آن همین است. من کمتر از هر پیشه ی دیگری کتاب سازم. خواهان آن بوده ام توان و لیاقتی کسب کنم که آن را به خدمت مزایا و محسنات کنونی  خود در آورم نه آنکه این مزایا را برای وارثان خود انبار و ذخیره کنم.

کسی که ارزش و لیاقتی دارد بهتر که آن را در خلقیات در سخنان عادی در شیوه ی عشق ورزی یا در نزاع و جدال – در بازی – در بستر-بر سر سفره – در راه برد کسب و کار و مباشرت امور خانه آن را نشان دهد. آنان که می بینمشان کتاب های خوبی مینویسند و تن پوشی بدریخت به پا دارند. به نظر من بهتر آن بود که ابتدا برای خود تن پوشی بدوزند.

از یک اسپارتی بپرسید بیشتر خوش دارد که خطیب باشد یا سرباز و من اگر کسی نمی داشتم که برایم آشپزی کند بیش تر خوش داشتم آشپز خوبی باشم!‌ ص ۲۲۳

نمیدانم مونتنی اگر این بلاگ را میخواند چه قضاوتی میکرد یا اگر این حجم داده را در فاضلاب اینترنت میدید چه . اما در صفحه پایانی کتاب دقیقا به همین اشاره میکند و وقتی او خود را هرزه نویس میخواند باید امثال بنده جامه دریده و بیابان فرار کنم! – خیلی به این پاراگراف پایین باید فکر کرد

می بایست برای نویسندگان ابله و بی مصرف مقررات منع قانونی در کار باشد هم چنان که برای ولگردان و بیکارگان هست. با این قوانین من و صدتن چون من رانده می شدیم و مردم از ما آسوده میشدند. این را از سر مزاح نمیگویم. هرزه نویسی ظاهرا نشانه ی عصری آشفته است. جز از آن زمان که طعمه ی آشوب و اغتشاشیم کی اینقدر چیز نوشته ایم؟ یا رومیان جز در زمان انقراض کی آنهمه چیز نوشته اند؟ …… این طریقه ی عاطل و باطل اشتغال ناشی از آن است که افراد شل و سست به ادای وظیفه ی خود می پردازند و از آن منحرف میگردند. فساد قرن با همکاری فرد فرد ما پدید می آید: کسانی با خیانت و کسانی با بی عدالتی و بی دینی یا ستمگری یا حرص و آز و یا درنده خویی – هر کس بر حسب توان خود – ضعیف ترین کسان با حماقت و بطالت و بیکارگی و من در زمره ی اینانم. پایان کتاب. ص ۲۲۴

کتاب ارزش چند بار خواندن را دارد با توجه به عملگرا بودن مونتنی و آشنایی کاملش با فلسفه روم و یونان و حکمت شرقی تمام حرفهایش جا افتاده و ناشی از یک ذهن منظم است.

تتبعات مونتنی هدیه ای از پوریا صفر پور

پ ن :‌ من در این کتاب دل نه به علاقه ی تو مشغول داشته ام نه به افتخار خود

مونتنی

مشغول خواندن کتاب تتبعات مونتنی هستم . این کتاب رو یک ماه پیش پوریا صفرپور برام فرستاد و ارزش دو چندانی برایم دارد. خیلی دیر شروع به خواندن این کتاب کردم و دلم نمیاد سریع تمامش کنم. شب ها وقتی که میخوابم نیم ساعتی در آن غرق میشوم و البته بعد از خواندن هر پاراگراف به آن فکر میکنم کتاب عمیق و جالبی است و میخواهم پاراگراف هایی را که خوشم آمده برای شما بنویسم شاید شما هم بعدا خواستید که آن را بخوانید.

هر گاه آدمی را حتی آن جنس از آدمی را که ظاهرا بیشترین بهره را از زیبایی دارد عور وبرهنه با عیب ها و انقیاد طبیعی و نقصهایش به تصور در می آورم می بینم که ما بیشتر از هر جانور دیگری برای پوشاندن خود دلیل و بهانه داشته ایم. معذور بوده ایم که از آنها که طبیعت بیش از ما یارشان بوده است عاریت گیریم تا با پوست آنها خود را محفوظ داریم و پیکر خود را به زیر کسوت پشمین مویین یا پردار آنها پنهان سازیم. شرف ما به صفات اخلاقی هم نیست. مونتنی طرفدارانه با یم سلسله حکایات نشان می دهد که جانوران غالبا از حیث قناعت و وفاداری و حق شناسی و همه فضیلت ها از ما برترند. رسیدیم به سر هوش به چه حقی خود را از این حیث برتر می شماریم؟ ………..جانوران می توانند ما را زبان نغهم بشمارند همچنان که ما آنها را زبان نفهم میشماریم . اگر ما زبان آنها را نمی فهمیم امر بسیار عجیبی نیست زیرا از زبان قوم باسک و تروگلدیت ها نیز سر در نمی آوریم. ص ۳۴

مونتنی در وصف مردم ساده و کشاورزان

بر روی کره ی ارض بینوایانی را که در آن پراکنده اند بنگریم. کسانی را که نه از ارسطو خبر دارند و نه از کاتو. نه از سرمشقی ونه از دستوری اخلاقی: طبیعت هر روزه از اینان مایه های ثبات و شکیبایی بر میگیرد که از آنچه ما با کنجکاوی و دقت بسیار در مدرسه می خوانیم صافی تر و محکم ترند. چه بسیار کسانی را که مرگ را آرزو می کنند یا بی بیم و هراس و اندوه آن را از سر می گذرانند. آن که باغ من را شخم می زند امروز صبح پدر یا پسرش را به خاک سپرده است. حتی نام هایی که بر بیماری ها می نهند تندی و گزندگی را کاهش و تخفیف می دهد: سل در قاموس آنها سرفه خوانده می شود و اسهال خونی شکم روش و سینه پهلو سرما خوردگی و آنها را به همان ملایمت که نامگذاری می کنند تاب می آورند. بیماری وقتی بس وخیم است که رشته ی کار عادی آنان را بگسلد چون جز برای مردن بستری نمی شوند. خواهند گفت که این شکیبایی معلول حمق و جهل آنان بیش نیست اگر چنین باشد خدا را از این پس به مکتب حماقت در آییم. ص ۵۱

در باب بازجویی وشکنجه میگوید

شکنجه های بازجویی اختراعی خطرناک اند و چنین می نماید که بیش تر آزمایش شکیبایی اند تا حقیقت گویی. هم آن که بتواند آنها را تاب آورد حقیقت را پنهان می سازد و هم آنکه نتواند(هر دو). زیرا در درد و عذاب قبل از اینکه آدمی را به گفتن  آنچه بوده وادار سازد  به گفتن آنچه نبوده  اقرار میکند ص ۵۹

 

جهان همواره به پیش روی خود می نگرد و من نگاه خود را به درون بر میگردانم و در آن ثابت نگه می دارم و به همان مشغول می کنم. همه به پیش روی خود می نگرند و من به درون خود: جز با خود سر و کار ندارم و پیوسته در خود می نگرم بر خود نظارت دارم و خود را لمس می کنم. ص۹۶

 

تنها ابلهانند که مطمئن و مصمم اند . ص ۱۱۶

 

هر کس آنچه را که رسم و عادت خودش نیست بربریت میخواند. همچنان که راستش ظاهرا ما در ذهن برای حقیقت و حق جز عقاید و رسوم کشوری که در آن هستیم سرمشق و نمونه و تصویری نداریم. همواره کشور خودمان است که از دین بی نقص- استفاده ی بی نقص و تام و تمام از هر چیز برخوردار است (یاد صدا و سیما افتادم:) –). آن دیگران وحشی اند هم چنان که میوه هایی را که طبیعت به خودی خود و به روال عادی خود پدید آورده ((وحشی)) میخوانیم – ص ۱۴۷

برم جلوتر دوباره مینویسم.

 

گپ دوستانه با سهیل عباسی

امروزبا  سهیل عباسی دوست خوبم بودم. سهیل اهل سنندج ولی توی تهران زندگی میکنه.

سهیل  مدیر سایت خوشفکری و مدیر عامل شتابدهنده TAC است و امروز با هم رفتیم آبیدر و در مورد تکنولوژی و بازار و زندگی و …. صحبت کردیم. بر خلاف گپ دوستانه قبلی با سامان عزیزی  این بار با سهیل عکس گرفتیم 🙂