گذاشتن چوب لای چرخ سیستم

آقای رضایی رییس بانکی است که من به تازگی رفتارش را زیر نطر گرفته ام. او معمولا با مشتریان قدیمی و خوش سابقه ی بانک گرم میگیرد و با همه ی آنها سلام و احوالپرسی میکند. سر میز تک تک کارمندهاش میرود و توصیه های تکراری و بی مزه ای را با کارمندانش در میان می گذارد. من و شما مجبوریم برای انجام امور بانکی خودمون نوبت بگیریم ولی مشتریان قدیمی بانک یا افرادی که معمولا پول زیادی جابه جا میکنند نیازی به گرفتن نوبت ندارند چرا که آقای رضایی با لبخند و ایما و اشاره به کارمندانش میگوید که نزارید آقای X توی صف باشد زودتر کارش رو راه بیاندازید.

آقای رضایی درک مناسبی از سیستم ندارد و مرتب با سرکشی های اضافه و یا با سفارش و پیغام چوب لای چرخ سیستم بانکی میکند. با مشتریان می خندد و میگوید نیازی به بررسی نامه ایشان نیست چرا که من ایشان را میشناسم و کاغذش را بیارید تا امضا کنم.

به نظرم اکثر سازمانها در ایران به همین روش سلام و صلوات و … کارشان را جلو می برند نه اینکه سیستم یا نرم افزار دقیقی نداشته باشند بلکه از آن سیستم تبعیت نمی کنند چرا که احساس میکنند شخص مهمی هستند و تصمیمات و ترجیحات شخصیشان بالاتر از هر چیزی است.

سیستم حسابداری کامل با سیستم انبار دقیقی در شرکت x وجود دارد ولی انبار با سیستم همخوانی ندارد چرا که با تعارف و شوخی و خنده بدون اینکه اجناس در سیستم ثبت شود خارج شده است.

نر م افزار حسابداری خیلی با کیفیته ولی چند ماه پیش مدیر مالی به شرکتهای نرم افزاری گفت من ۱۰ تا ویژگی نوشتم که باید به نرم افزار اضافه کنید مثلا ما بتونیم سند حسابداری را حذف کنیم! یا سند حسابداری بدون نام داشته باشیم و انواع Option های مزخرفی که سیستم حسابداری را به یک آشغال تبدیل میکند اینها لیست ترجیحات آقای مدیر است مدیری که چوب لای چرخ سیستم می گذارد.

به این فکر میکنم که ادارات و. سازمانها و حتی کشور از بی قانونی و بی سیستمی رنج میبره یا از حضور افرادی که خود را بالاتر از هر سیستمی میبینند و دایم چوب لای چرخ سیستم میکنند؟

بیایید با هم فکر کنیم که هرگاه برای کار یا وام یا نوبت دادگاه دست به دامن سفارش و پیغام شده ایم یا حتی با نانوا خوش و بش کردیم تا زودتر نوبتمان شود و هزار مورد دیگر ما چوب لای چرخ سیستم گذاشته ایم ما یک سیستم درست را فاسد و ناکارآمد کرده ایم ما یک سیستم را دور زده ایم.

شاید مدیر این ادارات عموما دولتی اگر کا رمفیدی برای انجام دادن داشتند هیچ گاه با شوق و ذوق چوب لای چرخ سیستم نمی کردند و اصلا دخالتی در این امو ر نداشتند.به نظرم مشکل ما افراد غیر سیستمی است نه فقدان سیستم.

تفکر سیستمی در کسب و کار

به نظر می رسد شرکت ها و سازمانهای کنونی به جای حل مشکلات خود در زمینه های مختلف مانند فروش و بازاریابی وارایه ایده های جدید یا بهبود مدیریت منابع انسانی و مدیریت هزینه ها و به جای تمرکز بروی یک مشکل و پیدا کردن یک راه باید به دنبال پیدا کردن راه حلهای مختلف باشند,  راه حل های کوچک به تعداد زیاد و این روش بهتر از پیدا کردن یک راه حل انقلابی و سخت گیرانه جواب میدهد.

از اشتباهات ما در واحدهای مختلف تمرکز بیش از حد و ندیدن عوامل دیگر است و فکر میکنیم تنها تصمیمی که در ذهن ماست و به تنهایی و ایزوله میتواند مشکل را حل کند در حالیکه این چنین نیست, به نظرم در حال حاضر همزمان فکر کردن به موضوعات مختلف ترکیب راه حلها در یک قالب سیستمی بهترین هنری است که هر مدیری میتواند داشته باشد.

یک مثال از تجربه شخصی:  من برای بالا بردن فروش چند راه میتوانم داشته باشم

1. کاهش قیمت + افزایش تبلیغات

این راه حل بالا ساده ترین شکل فکر کردن است و مغز تنبل ما به راحتی آن را میپذیرد و اقدام میکند

2. راه حلهای کوچک هم راستا و متحد مثل

1. کاهش هزینه های تولید – توجه به تمام روشهای بازاریابی و نه تکیه خاص بر یک نوع مثلا استفاده از بازاریابی مستقیم بازاریابی محتوایی و تقویت بازاریابیReferral  با خدمات پس از فروش قوی تر + توجه به نمایندگی های توزیع و تقویت و افزایش آنها + استفاده از تمام ظرفیت های موجود در سمینارها و همایش و نمایشگاه ها + آموزش تمام کارکنان شرکت برای خدمت بیشتر به مشتری + انسجام و یکپارچگی داخل و خارج شرکت + هزاران راه حل کوچک و کاربردی و هم راستا, تمام اجزای این سیستم در کنار هم شرکت و بیزنس را در دراز مدت قطعا به جلو خواهد برد.