خواهم رفت

خواهم رفت به یقین دور از چشمان تو

روزی خواهم رفت مثل دیگران و آنگاه

فقط تو میمانی و غرور و آیینه ای که دیگر زیباییت را نشان نخواهد داد

ناپدید خواهم شد به یقین و در بیابانی تشنه و تنها خود را خواهی یافت

به شکلی خواهم رفت که گویا هیچ وقت نبوده ام

چون یخ های آب شده در اسفنده ماه یا شبیه اسباب بازی ها و قلم و کاغذ بچگی که هرگز نفهیمدم کجا رفتند

یا شاید شبیه زیبایی تو که زمان بدون شک آن را فراموش خواهد کرد

یا شاید هم شبیه تمام عاشق های فراموش شده به یکباره – تلخ – غیر قابل بازگشت-و آزاد خواهم رفت .

به یقین!