ما و اطرافیان ما، مقابله ی ما با ترس های وجودی

پ ن:  با نگاهی به کتاب روان درمانی اگزیستانسیالیسم نوشته ی اروین یالوم و پادکست رواق از فرزین رنجبر

میخواستم شما را با سه نوع سازوکار دفاعی آشنا کنم که متاسفانه در جامعه ی ما بسیار رایج است.

جلوگیری از ترسیم نمودار زندگی

بدون شک افراد زیادی را دیده اید که بعد از ده سال از زمان اعزام هنوز به خدمت نرفته اند یا بعد از چند سال زندگی مشترک هنوز بچه دار نشده اند، یا پشت دیوارهای دیگری از زندگی مانده اند. زندگی را اگر یک پاره خط در نظر بگیریم نقطه هایی مثل ازدواج،بچه دارشدن،پذیرش مسئولیت های شغلی، دانشگاه رفتن،کنکور و سربازی را میشود روی این خط ترسیم کرد.

اما بعضی از اوقات ما از ترسیم این نمودار هراس داریم و در مقابل ترسیم کامل آن مقاومت میکنیم. ترس از ترسیم نمودار زندگی یکی از ترس های وجودی ماست ما با بچه دار نشدن به خیال خود نمودار زندگی را قطع کرده ایم و به پیر شدن و مرگ نمی رسیم یا با ازدواج نکردن تا آخر عمر یک پسر یا یک دختر جوان باقی خواهیم ماند و مسیر زن یا مرد شدن،والد شدن، میانسالی، پیری و مرگ را قطع میکنیم.

البته مسیر زندگی هر کسی متفاوت است و قرار نیست چنین مسیری برای همه ترسیم شود. اما هرگاه در نقطه ای از این مسیر ایستادید حتما فکر کنید که ریشه های این تصمیم از کجا نشات میگیرد؟ آیا این انتخاب ناخودآگاه ماست یا خودآگاه ما.

سندرم آشیانه ی خالی

مادران و پدران زیادی را میشود (طبق تحقیقات در میان مادران خانه دار شایع تر است)نام برد که به چنین وضعیتی دچار هستند. والدین به صورت ناخودآگاه در برابر ازدواج فرزند آخر مقاومت میکنند و چنان رابطه ی صمیمانه ای با فرزند خود برقرار میکنند که جدایی برای هر دو به امری محال تبدیل میشود. البته این کار به صورت ناخودآگاه صورت میگیرد یعنی امکان دارد که مادر بگوید من دوست دارم که بچه ام ازدواج کند و سروسامان بگیرد ولی سندرم آشیانه ی خالی یا empty-nest-syndrome مانع از این کار میشود. ترس از تنهایی یکی دیگر از ترسهای وجودی ماست که در کهنسالی ما را از آشیانه ی خالی میترساند و میترسیم بعد از رفتن همه ی فرزندان خانه ای سوت و کور نصیب ما شود و احساس تنهایی کنیم.

البته والدین باید زندگی شخصی خود را دنبال کرده و آن را به زندگی فرزندانشان گره نزنند، چنین ترسی در والدین متاسفانه در آینده باعث عدم استقلال فرزندان و وابستگی آنها میشود و از آنها موجوداتی ضعیف و متکی خواهد ساخت(آنچنان که شاید در اطراف خود دیده باشید).

دیکتاتوری در قلمرو محدود:

سالها پیش که در شرکت نفت کارمند بودم یک آبدارچی داشتیم که روی آبدارخانه اش خیلی حساس بود. مثلا اگر اونجا یک قطره چای میریختی یا به سماور دست میزدی داد و بیدادش بلند میشد به نوعی رییس آبدارخانه بود و یا بهتر بگویم دیکتاتور آبدارخانه. مثالهای بسیار زیادی رو میشه آورد که وقتی ما قلمرو محدودی در زندگی داریم تبدیل به دیکتاتور میشویم مثل خادم مسجدی که به هر آفتابه ای که دست میزدی از دور هوار میکشید  یکی دیگه رو بردار بدون اینکه دلیل خاصی داشته باشد صرفا برای اعمال قدرت در دایره ی کوچک دستشویی. این جا کاخ سلطنت کوچک من است و همه باید از من اطاعت کنند.

توصیه میکنم در زندگی خصوص خود از همسر و فرزند خود بخواهید در موضوعات وسیع و مختلفی اظهار نظر کنند و از آنها مشورت بگیرید چرا که اغلب اوقات ما با دست خود نزدیکان خود را به دیکتاتورهای بزرگ قلمرو محدود تبدیل میکنیم.

 

 

منتشرشده توسط

Donkishot

فواد انصاری هستم کسی که تمام طول عمرش در مقایسه با عمر هستی و قدمت زندگی به اندازه ی چشم بر هم زدنی نیست و زندگیش یک سنگریزه ی کوچک بین دو عدم و دو سیاهچاله است. ولی این سنگریزه میخواهد خود به زندگیش معنا دهد و آن را باز تعریف و تغییر شکل دهد. foad.ansary@gmail.com

2 دیدگاه برای «ما و اطرافیان ما، مقابله ی ما با ترس های وجودی»

  1. فؤاد عزیز؛
    نوشته‌ات من رو به یاد گره خوردن ادامه‌ی زندگی به مسائلی کلیشه‌ای از جمله لزوم ازدواج در سنی خاص انداخت. این فکر، خصوصا در شرق کشور که زندگی می‌کنم بسیار می‌بینم و این طرز فکر، خواه‌ناخواه از محیط به ارث میرسه!
    نظرت درمورد این مسئله چیه؟
    چه تعریفی و سنجشی از تفکرات گره‌زدنی در زندگی داری؟ و باید چه کرد؟

  2. سلام رفیق
    مهم اینه که انگیزه ی ما برای تصمیممون مشخص باشه. مهم نیست جامعه موافق تصمیم ماست یا نه و یا حتی اگر کلیشه باشه بازم مهم نیست. به عنوان مثال من از قرمه سبزی خوشم میاد میدونم کلیشه ی ایرانی هاست و یک غذای سنتیه ولی وقتی برام خوشاینده و خوشمزه ست نمیگم بزار من غذای متفاوتی رو بخورم که کلیشه نباشه. ازدواج کردن و بچه دار شدن برای من لذت بخش بوده و به همین خاطر مسیر متاهلی رو انتخاب کردم .
    کسی که برمبنای مخالفت با کلیشه و جامعه تصمیم به مجرد بودن میگیره به اندازه کسی که برای همرنگ شدن با جامعه ازدواج میکنه کارش احمقانه س . مبنا باید حال درونی و شخصی آدم باشه. و ببینه در کدوم وضعیت احساس آرامش بیشتری داره و هزینه تصمیماتش رو هم بپردازه بدون گله و شکایت.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *