تخفیف و نمک Seth Godin

280b3e78-3434-4bfc-8592-52c997e94d8f_20141227_075154

یک مطلب قبلا از Seth Godin خوانده بودم که در مورد تبلیغات و ارسال اسپم بود اصل مطلب این بود که

در یک شهر که همه غذاخوری دارند و غذای رستورانها شبیه هم است و عملا نمیشود تمایز ایجاد کرد رستوران ها به غذاشون نمک میزنند تا خوشمزه تر بشه بعد رستوران بغلی نمک بیشتر میزنه و بعد از یه مدت میبینی همه غذاها شور و مضر است و اصلا قابل خوردن نیست!‌

روزانه حتما به پیامک ها و تابلوی مغازه برمیخورید که نوشته تخفیف ۴۰ درصد تخفیف ۳۰ درصد یا تخفیف ۲۰ درصد. من تبلیغات نمایشگاه کتاب رو میفهمم تبلیغات بیمه و درصدهای بهره بانک رو میتونم بفهمم و تبلیغ کالاهایی که قیمتشان مشخص است و روی آن حک شده میشود فهمید و میشود محاسبه کرد. ولی در یک بوتیک یا در یک دکوراسیون و یا حتی بدتر از آن در محصولات خدماتی مثل نرم افزار که قیمت آن برای هیچکس معلوم نیست چطور میتوان ۳۰ درصد تخفیف داد؟ ۳۰ درصد از چی ؟ مشتری وقتی قیمت اصلی را نمی داند چطور باید باور کند که قیمت شما ۳۰ درصد تخفیف خورده!‌

دادن تخفیف به این روشهای عجیب که قیمت اصل محصول روی محصول حک نشده شبیه خیالپردازیه . یادمه که یک معلم ریاضی داشتم توی دوران دبیرستان و با انگشت و روی هوا ریاضی را توضیح میداد و با کف دست هم آن را روی هوا پاک میکرد وقتی بهش میگفتیم که روی تخته بنویس از نو و با انگشت با خیالپردازیهای دیوانه روی هوا مسله را حل میکرد.

کم نیستند آدمهایی که الان هم مسایلشان را روی هوا یا روی آب مینویسند و روی همان هوا هم عرضه میکنند بی آنکه فکر بکننند مشتری چه برداشتی خواهد کرد ؟ چطور باید بفهمد که شما تخفیف داده اید وقتی قیمت اصلی برایش نامشخص است.

جریان این تخفیف ها هم شبیه همان نمک پاشیدن شده است که طعم همه کالاها را بی مزه کرده است و هیچ راه بهتری به ذهن کسی نمیرسد ساده ترین راه (و البته مسخره ترین) چسپاندن ۴۰ درصد تخفیف روی شیشه مغازه است و تخفیف دادن به جنسهایی که قیمت اصلی آن روی هوا نوشته شده است.

 

تفکر سیستمی در کسب و کار

به نظر می رسد شرکت ها و سازمانهای کنونی به جای حل مشکلات خود در زمینه های مختلف مانند فروش و بازاریابی وارایه ایده های جدید یا بهبود مدیریت منابع انسانی و مدیریت هزینه ها و به جای تمرکز بروی یک مشکل و پیدا کردن یک راه باید به دنبال پیدا کردن راه حلهای مختلف باشند,  راه حل های کوچک به تعداد زیاد و این روش بهتر از پیدا کردن یک راه حل انقلابی و سخت گیرانه جواب میدهد.

از اشتباهات ما در واحدهای مختلف تمرکز بیش از حد و ندیدن عوامل دیگر است و فکر میکنیم تنها تصمیمی که در ذهن ماست و به تنهایی و ایزوله میتواند مشکل را حل کند در حالیکه این چنین نیست, به نظرم در حال حاضر همزمان فکر کردن به موضوعات مختلف ترکیب راه حلها در یک قالب سیستمی بهترین هنری است که هر مدیری میتواند داشته باشد.

یک مثال از تجربه شخصی:  من برای بالا بردن فروش چند راه میتوانم داشته باشم

1. کاهش قیمت + افزایش تبلیغات

این راه حل بالا ساده ترین شکل فکر کردن است و مغز تنبل ما به راحتی آن را میپذیرد و اقدام میکند

2. راه حلهای کوچک هم راستا و متحد مثل

1. کاهش هزینه های تولید – توجه به تمام روشهای بازاریابی و نه تکیه خاص بر یک نوع مثلا استفاده از بازاریابی مستقیم بازاریابی محتوایی و تقویت بازاریابیReferral  با خدمات پس از فروش قوی تر + توجه به نمایندگی های توزیع و تقویت و افزایش آنها + استفاده از تمام ظرفیت های موجود در سمینارها و همایش و نمایشگاه ها + آموزش تمام کارکنان شرکت برای خدمت بیشتر به مشتری + انسجام و یکپارچگی داخل و خارج شرکت + هزاران راه حل کوچک و کاربردی و هم راستا, تمام اجزای این سیستم در کنار هم شرکت و بیزنس را در دراز مدت قطعا به جلو خواهد برد.

SHow off و تهرانی بازی

نمیدونم چقدر با این کلمه آشنا هستید؟ ولی احیانا اطراف خودتون زیاد این قضیه را دیده اید! ظاهر سازی یا وانمود کردن خود به مهم بودن یا حرفه ای بودن در کاری که واقعا تخصص و تبحر نداشته باشی یک جور دروغ که اول به خودت میزنی و بعد به دیگران یک جور تهرانی بازی ولی نمیخوام بگم که کلا این قضیه بده,  ظاهر سازی یا حرفه ای جلوه دادن وقتی یک تکه از پازل گم شده شما باشه قطعا میتونه کار یا بیزنس شما رو تکمیل کنه ولی وقتی تمام بیزنس شما show-off باشه این دیگه خیلی چرنده. سمینارهای بازاریابی و موفقیت و فروش را در تهران برگزار میکنند بعد استاد گرامی سمینار با تهرانی بازی کامل که یقین دارم تا الان یک خودکار هم نفروخته با برایان تریسی عکس میگیره و زیرش مینویسه سمینار فروش و….. مگر میشود با عکس گرفتن کنار برایان تریسی نویسنده و فروشنده و معلم شد؟ مگر میشود با دوستی و رفاقت با فلان برنامه نویس خارجی برنامه نویس شد؟ با حرف زدن مگر میشود کاری انجام داد, یکی از رفقا چند روز پیش چیز جالبی در مورد دانش تهرانی گفت: گفت یک دانش سطحی و هردمبیل و بی ربط از چیزهایی زیاد.

و به نظرم فقط به درد این میخوره وقتی در جمعی صحبت از مثلا تانکر سوخت میشه شما بتونید جمله ای رو مثل آب بینی پرت کنید اون وسط و قطعا یک سوال بیشتر از اون قضیه رو نمیتونی جواب بدی.

SHow off یعنی خودت رو حرفه ای نشون بدی وقتی آماتوری خودت رو ثروتمند نشون بدی و قتی تو گل فلاکت گیر کردی فروشت رو میلیاردی جلوه کنی وقتی میلیونی میفروشی. کارکنانت رو صد نفر آمار بدی وقتی همش 10 نفر هستید در یک کلام یعنی گنده گوزی بدون پشتوانه و عقبه.  یادمه وقتی سرباز بودیم قبل از اینکه سرهنگ بیاد تو آسایشگاه کل آشغالها و کثافت ها را زیر تخت قایم میکردیم در واقع مشکل را جا به جا میکردیم و اون رو حل نمیکردیم …الان دقیق SHow off کار همون تخت رو میکنه ضعف هامون رو پشتش قایم میکنیم و یک مسکن کوتاه مدت برای یک بیزنس کوتاه مدت درست میکنیم.

در کل میخواهم بگویم اگر show off یک تکه از پازل بیزنس شماست که هنوز بیزنس شما اون رو کم داره قطعا باید دنبالش برید ولی اگر عمده کسب و کار شماست به نظرم شبیه ساختن خونه روی دریاچه س دیر یا زود زیر آب میره  این روزها نمیشه به راحتی دروغ گفت و کسی متوجه نشد و حتی اگر بتوان دروغ گفت نمیشود آن را ادامه داد.

سوالات خوب

“پاداش همیشه جایی است که ما سوالات بهتری از خودمان بپرسیم ”

در دوره شتابزدگی فعلی معمولا افراد متخصص و مدیران به این موضوع افتخار میکنند که میتوانند راه حل هر مشکلی را پیدا کنند به همین خاطر است تمرکز آنها روی جوابهاست نه سوالات یعنی میتوانند هزاران جواب برای هر مشکلی داشته باشند ولی نمیتوانند سوالات درست و دقیقی از خودشان بپرسند … به نظرم داشتن جوابهای مبهم و حتی نامشخص به سوالات درست بهتر از جواب دادن واضح و دقیق به سوالات اساسا اشتباه است .
ما باید سوالات مهم و مشخصی در مورد آینده از خودمان بپرسیم حتی اگر کمی ترسناک باشد
سوالاتی مثل :
1. ما چه چیزهایی نمی دانیم ؟
2.چه تغییری میتواند کسب و کار ما را در آینده کاملا نابود کند
3.چقدر احتمال دارد که تغییرات آینده از انتظارهای شما سریعتر جلو برود ؟
4.در چه صورتی شرکت شما تا 5 سال آینده ورشکست می شود ؟
5.چه کار مهمی وجو دارد که حتی اگر اشتباه هم باشد باید آن را انجام دهید ؟
6.چه چیزی تغییر نخواهد کرد ؟
7.چه سوالی را از خود نپرسیده ایم ؟
+++++++++++++++++++++++++++++++++++++
همیشه سوالات مرزهای پیشرفت را به جلوتر برده است نه لزوما جوابها