پ ن : متن قدیمیه و از وبلاگم کپی کردم
کتاب : فقط برای تفریح (داستان لینوکس)
نویسنده : لینوس تروالدز
چرا خوندم : خواستم ببینم کسی که هسته لینوکس رو نوشته و یک انقلاب در دنیای کامپیوتر ایجاد کرده چطوری دنیا رو میبینه و چطوری فکر میکنه
احساس پس از مطالعه : فکر نمیکردم که با یک نویسنده فیلسوف که درمورد آزادی و جامعه و اطلاعات نظر میده و اتفاقا نظراتش هم خیلی عمیقه روبرو بشم ، البته همیشه همینطور بوده و افراد متخصصی که در رشته خاصی موفق شدند فقط به خاطر مهندس بودنشون نبوده به نظرم یک فکر بزرگ و عمیق و یک ایدئوژی پشت همه کارهاشون هست یه چیزی که نمیزاره شبها بخوابی یا یه چیزی که وقتی اونو داری حرفای مردم اذیتت نمیکنه دیگه حتی پول هم برات مهم نیست یه چیز با ارزش پیدا کردی و محکم بهش چسپیدی حتی حاضری براش همه چیزتو بدی این همون هدف و معنای زندگیه که دارم کم کم پیداش میکنم و از این بابت خوشحالم هر چیزی غیر از اینن معنای زندگی یک لایه ی نازک قابل دسترسه ، پول مهارت ، نظم اجتماعی و خیلی از اینها رو میشه به راحتی به دست آورد به شرط اینکه اون هدف عمیق و اون معنای زندگی کشف شده باشه ..پول هدف نیست حتی شغل هم هدف نیست وقتی کسی میخواهد مثلا به افراد نابینا کمک کند و یک عصای حسگر میسازه تا بهتر جلوی خودشون رو ببینند به خاطر پول نیست ولی ۱۰۰ درصد هم پول به دست میاره هم شغل خوب هم مشهور میشه . منظورم اینه که هدف و معنای زندگی مثل یک باد سریع و طوفانی همه چیز رو با خودش برای انسان میاره ، لینوس هم مثل بقیه افراد بزرگی که داستانشون رو خوندم همین بود اون پول نمیخخواست ولی به دستش آورد دنبال شهرت نبود ولی مشهور شد و با چسپیدن به اون معنای زندگی یعنی ساختن یک سیستم عامل Open Source همه چیزو صاحب شد . حس میکنم مالکیت یعنی رها کردن با رها کردن میشه مالک همه چیز شد به آرامی داشته هایت را رها میکنی و به سرعت صاحب همه چی میشی .دو هفته پیش داشتم میرفتم تهران توی اتوبوس یه فنلاندی سوار شد که همسن خودم بودم تا تهران با هم صحبت کردیم و اتفاقا اهل هلسینکی یعنی شهر لینوس بود و رشته کامپیوتر هم بود 🙂 با هم کلی در مورد لینوکس و لینوس تروالدز حرف زدیم