چه عنوانی چه کشکی

گاهی اوقات احساس تنهایی عجیبی میکنم. کسی حرفهایم را نمی فهمد و احساس میکنم کیلومترها از فضای ذهنی مخاطبم دور هستم و هر چه بلندتر فریاد میزنم بیشتر دور میشوم انگار در یک سیاهچاله زندگی میکنم به عمق تمام دنیا با خودم فکر میکنم این مردم چقدر غریب هستند چرا من آنها را نمیشناسم؟ در مورد چه چیزی حرف میزنند که برایم غیر قابل فهم است ؟ چرا مسایل کوچک و پست و بی ارزش برایشان اینقدر مهم است ولی مسایل بزرگ را به شوخی و تمسخر میگیرند؟ چرا سگ را با گربه مقایسه میکنند؟ چرا در ثانیه تو را قضاوت میکنند؟ چرا خوبی هایم را کوچک و خطاهایم را بزرگ جلوه میدهند ؟

راستش را بخواهید آنها  هر روز تکرار میکنند  با حقیقت آزارم نده چرا که من تصمیم خود را گرفته ام!

احساس میکنم شبیه راسکولنیکف شده ام. جنایت کوچکی مرتکب شده ام و هر روز همه نگاهم میکنند و همه منتظرند تا خود را لو بدهم و اعتراف کنم بعد همه ی مردم به سمتم هجوم بیاورند و بگویند ما میدانستیم که این جنایتکار بوده.

آه اگر زیرکانه هست و نیست شما را بالا میکشیدم چه میشد ؟ یا اگر چون رذلی بیشرم همه تان را بیچاره میکردم و محکمه و قاضی را نیز با پول خفه میکردم تبدیل به چه قهرمانی میشدم ! آنگاه همه ی شما جانواران به احترام من دولا راست میشدید و افسارتان را نیز دو دستی تقدیمم میکردید همانطور که الان چنین میکنید من به این خاطر پست و حقیرم که گیر افتاده ام  . باورتان میشود فقط به همین دلیل ساده . راستش را بخواهید گیر نیافتادن قابل احترام و ستودنی است.

همه ی شما از من میخواهید خود را لو بدهم و به جنایتم اعتراف کنم ولی کور خوانده اید شما جانیان به مراتب خطرناکتری هستید محال است پیش شما اعتراف کنم.

مزخرف است نه؟ همه ی شما میتوانید من را لو دهید ولی وقتی به زندان افتادم هیچکس نمی تواند از من دفاع کند غیر از خودم! بروید دست از سرم بردارید شما فقط اجازه ی لو دادن آدم ها را دارید و اگر برای آزادی کسی فریاد زنید دهنتان را گل میگیرند این تمام اختیار شماست. دوستان تمام اختیارتان محسور در ویرانی و به بند کشیدن است چرا نمی فهمید؟

راستش را بخواهید حوصله تان را ندارم شاید شبیه مورسو (قهرمان بیگانه) تنها به خاطر گرمای هوا کسی را از پای درآوردم چه میشود کرد گرما گاهی آزار دهنده است مخصوصا اینکه اگر در همان لحظه احمقی دهانش را باز کند و حرفی نامربوط بزند.

وقتی گوشم را میگیرم صداهای زیبایی میشنوم صداهای بسیار زیبایی که در هیچ آلبوم موسیقی وجود ندارد همانطور که وقتی چشمم را میبندم  و تصاویر زیبایی میبینم . وقتی رانندگی میکنم پخش ماشین را خاموش میکنم نه رادیویی و نه صدای ترانه ای فقط صدای زیبای سکوت است که همه ترانه ها را به تمسخر میگیرد با خودم میگویم کدام احمقی ترانه را اختراع کرده است! شعر را میتوانم بفهمم موسیقی را هم دوست دارم ولی ترکیب این دو بسیار مزخرف است شعر تبدیل به هجویات شده و موسیقی هم شبیه سگی پیر است که دنبال شعر میدود! چه مزخرفاتی ! ترانه برای من شبیه شیربرنج است من هم شیر را دوست دارم و هم برنج را ولی شیربرنج برایم زهر مار است شاید این غذا برای گربه مناسب باشد ولی برای آدمیزاد خوشمزه نیست.

بعضی وقتها بلاگم را میخوانم باورتان میشود؟ احمقانه است ولی نوشته هایم را دوست دارم و هر بار چیزهای جدیدی را در آن میبینم که در حالت نوشتن به آن دقت نکرده ام میخواستم اسم فواد را هم بین دوستان متممی بنویسم پسر خوبی است و نوشته هایش را چون ناظری منتقد و سخت گیر میخوانم گاهی تحسینش میکنم و گاهی نفرینش میکنم.

گاهی از اینکه ناراحت نیستم میترسم باورتان میشود ؟ تصور کنید بدترین اتفاق ممکن برایتان بیفتد بعد همه ی اطرافیان برای شما دلسوزی کنند و آه بکشند ولی خودتان خنده تان بگیرد بدبختی این است که نتوانی بخندی و به زور خودت را نگه داری . خدای من این چه مخمصه ای است که در آن گیر می افتم؟ از یک طرف باید بدبختی خود را به استناد حرف دیگران تایید کنم از طرف دیگر در ته دل به خودم و دیگران بخندم و از طرف دیگر این مسایل را در ذهن بسپارم و برای شما بنویسم.

راستش را بخواهید برای شما نمی نویسم اینها را برای خودم مینویسم. این جا جای خوبی برای نوشتن است میدانید ؟ تقریبا مجانی است همه میتوانند آن را ببینند و بعد برای خودت آرشیو میشود و هر جای دنیا بودی میتوانی این مزخرفات را نگاه کنی. مزیت دیگری هم که دارد این است که لینکش را میتوانی برای دیگران بفرستی.

فکر میکنم باید در کلیک هایم تجدید نظرکنم. تصمیم گرفته ام قبل از هر کلیک ۳ ثانیه فکر کنم میدانید که کلیک کردن مسولیت می آورد میتوانید الکی و از روی جو گیری در یک کمپین انتخاباتی شرکت کنید یا ۳ ساعت وقت خود را تنها با یک کلیک کردن و وارد شدن به شبکه های اجتماعی به فاضلاب بریزی. حتی با یک کلیک میتواند از همان شبکه ی اجتماعی برای همیشه بیرون بیایی یا میتوانی وارد یک گفتگوی بی ادبانه با یک آدم مجازی دیگر شوی و روزت را خراب کنی هجویاتی را میتوانی دانلود کنی و ۱۰۰ بار شیر کنی و باز شیر کنی و باز نیشت را باز کنی. به خاطر همین است که میخواهم قبل از هر کلیک ۳ ثانیه فکر کنم ببینم که روی چه چیزی کلیک کرده ام و روی چه چیزی میتوانستم کلیک کنم.

دستانم اینقدر از مغزم دور است که گاهی احساس میکنم اختیارش از دستم خارج شده و برای خودش همینطوری الکی و بی جهت جاهای مختلف را کلیک میکند.

نوشته ام تمام شده والان راحت شده ام – چیزی درون مغزم اذیتم نمی کند میتوانم بخوابم – شب خوش –