قبلا از ماکسیم گورکی کتابهای چلکاش, خرده برژواها, مادر, مالوا هدف ادبیات را خوانده بودم و سبک ماکسیم گورکی را بسیار دوست دارم. او واقعی و تلخ می نویسد و زندگی را آنچنان که هست پیش چشم خوانننده می گذارد و آن را نشان می دهد شبیه واقعیت در داستانهای همینگوی البته این بار با قلم یک کمونیست آرمانگرا.
ایلیا شخصیت اصلی داستان,شجاع, با عزت نفس,تلخ و پر از آرزو است نه از چیزی می ترسد و نه به کسی التماس میکند و از عموم مردم بیزار است و دایما مردم را ملامت می کند شبیه رودیا در رمان جنایت و مکافات داستایفسکی البته ایلیا گوشه گیر و ناخوش احوال نیست زندگی میکند رفیقه ها ی مختلف دارد و کاسبی راه انداخته است چند سالی مثل کرم در توده مردم می لولد و سرآخر سرنوشتش شبیه رودیا می باشد شاید هم بدتر!
ایلیا دست دراز میکند تا چیزی را بگیرد و به چیزی تکیه کند, خدا,بابایمی, ترنتی, ماشا,یاکوف و پاول, پول, المپیادا, مشروب,کتاب,هیچ چیزی او را به زندگی گره نمیرند و همه اینها در نگاهش از ریشه باطل است در میان انواع و اقسام دزد و کلاهبردار و فریبکار و احمق قرار گرفته است مردمی که ذره ذره خفه اش میکنند.
نمیدانم شما از خواندن این کتاب لذت میبرید یا نه ولی احساس میکنم من مثل ایلیا فکر میکنم و او یکی از شخصیت هایی است که مثل رودیا در جنایت و مکافات تا همیشه در ذهنم باقی خواهد ماند.
با هم قسمتهایی از این شاهکارو بخونیم (اینارو گلچین کردم :) )
میدونم که به تو نیومده که از خدا صحبت کنی – تو فقط میخوای خودتو پشت اسم خدا قایم کنی. من که دیگه بچه نیستم, میبینم همه آه و ناله شان بلنده یه ریز غر می زنن,وشکوه میکنند, ولی میبینی باز هم کثافتکاریهاشونو ادامه میدن گناه میکنن بعدش فرار می کنن و خودشونو قایم میکنن |پروردگارا گناهان ما را ببخش!| همه این حقه ها و دوز و کلکها را میبینم همه شون حقه بازن و خودشونو گول می زنن و سر خدا را هم شیره می مالن
ایلیل با لحن انیشمندی گفت: اعتراف نمیکنم بگذار خدا مجازاتم کند مردم نمیتونن درباره ی من داوری کنن. به چه حقی ؟ من که خودم به شخصه به یک نفر هم برنخورده ام که آدم پاک ومنهی باشد همچو آدمی پیدا نمیشه.
تمام مدت عمرم بینی به کثافت مالیدم, از هر چه که بدم اومد,از هر چه که میخواستم خودمو کنار بکشم به اجبار به طرف همون رانده شدم,حتی به یک نفر بر نخوردم که احساس کنم از خودم بهتره ومیتونم به چشم احترام بهش نگاه کنم یعنی واقعا تو این دنیا چیز درست و حسابی وجود نداره؟ مثلا درست نگاه کن – چرا باید برم و اون بابا را خفه کنم؟ تنها نتیجه ای که از این کار عایدم شد اینه که دستهامو آلوده کردم و لکه ی تیره ای به دامنم گذاشتم. اما پول …چرا باید آن را بردارم.
همه سعی میکنند کارهایی را که میکنن توجیه کنن چون باید زندگی کنند. جز آن بازپرس- که زندگی خوش و بی دردسری داره و دیگه مجبور نیست کسی رو خفه کنه . میتونه با درستی و درستکاری و به خوشی و خرمی زندگی کنه .
زیر لب گفت:ماشالله جوان قشتگ و خوش آب و رنگی شده ای. اگه تو ده بودی دخترها یه دقیقه هم راحتت نمی ذاشتن. اگه اونجا بودی زندگی راحت منم برات پول می فرستادم,میتونستی دکونی بریا خودت واکنی و زن خوشکل و ثروتمندی بگیری . زندگی, مثل سورتمه ای که از سرازیری پایین بره بی گیر و گرفت سر میخورد و رفت.
ایلیا گفت : شاید من دلم نخواد از سرازیری پایین برم,شاید بخوام از سربالایی بالا برم
میدونم, همه ماسک به صورت می زنند.خوب میفهمم. عموم مثل یک فروشنده مغازه که گزارش فروش روزانه شو به ارباب بده میخواد با خدا تسویه حساب کنه. پدرت یک شمایل تو ی یه کلیسا هدیه کرد معنی این کار اینه یا سر کسی رو شیره مالیده یا میخواد بماله. و به هر کجا که روی آسمان همین رنگ است – صنار بده یه عباسی بگیر. همه کلاهبرداری میکنند وهمه هم میخواهند عملشون رو به نحوی توجیه کنند ولی من میگم: اگه به اشتباه یا به عمد عمل ناصوابی میکنید لااقل این مردانگی رو داشته باشید و خربزه ای را که خوردید پای لرزش هم بنشینید.
نه تنها میتونی بدزدی بلکه میتونی جنایت هم بکنی و هیچ چیز هم اتفاق نیفته و آب از آب تکون نخوره. مجازات مال اشخاص بی دست و پاست اشخاص زرنگ در هر کاری موفقند. در هر کاری که تو فکرشو بکنی .
سه رفیق نوشته ماکسیم گورکی
ترجمه ابراهیم یونسی