تخفیف و نمک Seth Godin

280b3e78-3434-4bfc-8592-52c997e94d8f_20141227_075154

یک مطلب قبلا از Seth Godin خوانده بودم که در مورد تبلیغات و ارسال اسپم بود اصل مطلب این بود که

در یک شهر که همه غذاخوری دارند و غذای رستورانها شبیه هم است و عملا نمیشود تمایز ایجاد کرد رستوران ها به غذاشون نمک میزنند تا خوشمزه تر بشه بعد رستوران بغلی نمک بیشتر میزنه و بعد از یه مدت میبینی همه غذاها شور و مضر است و اصلا قابل خوردن نیست!‌

روزانه حتما به پیامک ها و تابلوی مغازه برمیخورید که نوشته تخفیف ۴۰ درصد تخفیف ۳۰ درصد یا تخفیف ۲۰ درصد. من تبلیغات نمایشگاه کتاب رو میفهمم تبلیغات بیمه و درصدهای بهره بانک رو میتونم بفهمم و تبلیغ کالاهایی که قیمتشان مشخص است و روی آن حک شده میشود فهمید و میشود محاسبه کرد. ولی در یک بوتیک یا در یک دکوراسیون و یا حتی بدتر از آن در محصولات خدماتی مثل نرم افزار که قیمت آن برای هیچکس معلوم نیست چطور میتوان ۳۰ درصد تخفیف داد؟ ۳۰ درصد از چی ؟ مشتری وقتی قیمت اصلی را نمی داند چطور باید باور کند که قیمت شما ۳۰ درصد تخفیف خورده!‌

دادن تخفیف به این روشهای عجیب که قیمت اصل محصول روی محصول حک نشده شبیه خیالپردازیه . یادمه که یک معلم ریاضی داشتم توی دوران دبیرستان و با انگشت و روی هوا ریاضی را توضیح میداد و با کف دست هم آن را روی هوا پاک میکرد وقتی بهش میگفتیم که روی تخته بنویس از نو و با انگشت با خیالپردازیهای دیوانه روی هوا مسله را حل میکرد.

کم نیستند آدمهایی که الان هم مسایلشان را روی هوا یا روی آب مینویسند و روی همان هوا هم عرضه میکنند بی آنکه فکر بکننند مشتری چه برداشتی خواهد کرد ؟ چطور باید بفهمد که شما تخفیف داده اید وقتی قیمت اصلی برایش نامشخص است.

جریان این تخفیف ها هم شبیه همان نمک پاشیدن شده است که طعم همه کالاها را بی مزه کرده است و هیچ راه بهتری به ذهن کسی نمیرسد ساده ترین راه (و البته مسخره ترین) چسپاندن ۴۰ درصد تخفیف روی شیشه مغازه است و تخفیف دادن به جنسهایی که قیمت اصلی آن روی هوا نوشته شده است.

 

ایلیا-سه رفیق وزندگی- شاهکاری دیگر از ماکسیم گورکی

MTIwNjA4NjMzODI4NjQwMjY41

قبلا از ماکسیم گورکی کتابهای چلکاش, خرده برژواها, مادر, مالوا هدف ادبیات را خوانده بودم و سبک ماکسیم گورکی را بسیار دوست دارم. او واقعی و تلخ می نویسد و زندگی را آنچنان که هست پیش چشم خوانننده می گذارد و آن را نشان می دهد شبیه واقعیت در داستانهای همینگوی البته این بار با قلم یک کمونیست آرمانگرا.

ایلیا شخصیت اصلی داستان,شجاع, با عزت نفس,تلخ و پر از آرزو است نه از چیزی می ترسد و نه به کسی التماس میکند و از عموم مردم بیزار است و دایما مردم  را ملامت می کند شبیه رودیا در رمان جنایت و مکافات داستایفسکی البته ایلیا گوشه گیر و ناخوش احوال نیست زندگی میکند رفیقه ها ی مختلف دارد و کاسبی راه انداخته است چند سالی مثل کرم در توده مردم می لولد و سرآخر سرنوشتش شبیه رودیا می باشد شاید هم بدتر!‌

ایلیا دست دراز میکند تا چیزی را بگیرد و به چیزی تکیه کند, خدا,بابایمی, ترنتی, ماشا,یاکوف و پاول, پول, المپیادا, مشروب,کتاب,هیچ چیزی او را به زندگی گره نمیرند و همه اینها در نگاهش از ریشه باطل است در میان انواع و اقسام دزد و کلاهبردار و فریبکار و احمق قرار گرفته است مردمی که ذره ذره خفه اش میکنند.

نمیدانم شما از خواندن این کتاب لذت میبرید یا نه ولی احساس میکنم  من مثل ایلیا فکر میکنم و او یکی از شخصیت هایی است که مثل رودیا در جنایت و مکافات تا همیشه در ذهنم باقی خواهد ماند.

با هم قسمتهایی از این شاهکارو بخونیم (اینارو گلچین کردم :)‌ )

میدونم که به تو نیومده که از خدا صحبت کنی – تو فقط میخوای خودتو پشت اسم خدا قایم کنی. من که دیگه بچه نیستم, میبینم همه آه و ناله شان بلنده یه ریز غر می زنن,وشکوه میکنند, ولی میبینی باز هم کثافتکاریهاشونو ادامه میدن گناه میکنن بعدش فرار می کنن و خودشونو قایم میکنن |پروردگارا گناهان ما را ببخش!‌|  همه این حقه ها و دوز و کلکها را میبینم همه شون حقه بازن و خودشونو گول می زنن و سر خدا را هم شیره می مالن


ایلیل با لحن انیشمندی گفت: اعتراف نمیکنم بگذار خدا مجازاتم کند مردم نمیتونن درباره ی من داوری کنن. به چه حقی ؟ من که خودم به شخصه به یک نفر هم برنخورده ام که آدم پاک ومنهی باشد همچو آدمی پیدا نمیشه.


تمام مدت عمرم بینی به کثافت مالیدم, از هر چه که بدم اومد,از هر چه که میخواستم خودمو کنار بکشم به اجبار به طرف همون رانده شدم,حتی به یک نفر بر نخوردم که احساس کنم از خودم بهتره ومیتونم به چشم احترام بهش نگاه کنم یعنی واقعا تو این دنیا چیز درست و حسابی وجود نداره؟ مثلا درست نگاه کن – چرا باید برم و اون بابا را خفه کنم؟ تنها نتیجه ای که از این کار عایدم شد اینه که دستهامو آلوده کردم و لکه ی تیره ای به دامنم گذاشتم. اما پول …چرا باید آن را بردارم.


همه سعی میکنند کارهایی را که میکنن توجیه کنن چون باید زندگی کنند. جز آن بازپرس- که زندگی خوش و بی دردسری داره و دیگه مجبور نیست کسی رو خفه کنه . میتونه با درستی و درستکاری و به خوشی و خرمی زندگی کنه .


زیر لب گفت:‌ماشالله جوان قشتگ و خوش آب و رنگی شده ای. اگه تو ده بودی دخترها یه دقیقه هم راحتت نمی ذاشتن. اگه اونجا بودی زندگی راحت منم برات پول می فرستادم,میتونستی دکونی بریا خودت واکنی و زن خوشکل و ثروتمندی بگیری . زندگی, مثل سورتمه ای که از سرازیری پایین بره بی گیر و گرفت سر میخورد و رفت.

ایلیا گفت :‌ شاید من دلم نخواد از سرازیری پایین برم,شاید بخوام از سربالایی بالا برم


میدونم, همه ماسک به صورت می زنند.خوب میفهمم. عموم مثل یک فروشنده مغازه که گزارش فروش روزانه شو به ارباب بده میخواد با خدا تسویه حساب کنه.  پدرت یک شمایل تو ی یه کلیسا هدیه کرد معنی این کار اینه یا سر کسی رو شیره مالیده یا میخواد بماله. و به هر کجا که روی آسمان همین رنگ است – صنار بده یه عباسی بگیر. همه کلاهبرداری میکنند وهمه هم میخواهند عملشون رو به نحوی توجیه کنند ولی من میگم: اگه به اشتباه یا به عمد عمل ناصوابی میکنید لااقل این مردانگی رو داشته باشید و خربزه ای را که خوردید پای لرزش هم بنشینید.


نه تنها میتونی بدزدی بلکه میتونی جنایت هم بکنی و هیچ چیز هم اتفاق نیفته و آب از آب تکون نخوره. مجازات مال اشخاص بی دست و پاست اشخاص زرنگ در  هر کاری موفقند. در هر کاری که تو فکرشو بکنی .

سه رفیق نوشته ماکسیم گورکی

ترجمه ابراهیم یونسی

 

روسو و تربیت انسان از صفر!‌

چند روز قبل کتابی از روسو را تمام کردم به اسم امیل, همیشه دوست داشتم چیزی از روسو بخوانم مخصوصا کتاب معروف اعترافاتش ولی گیرم نیومد و این کتاب دم دست تر بود!‌

Jean-Jacques-Rousseau

موضوع کتاب در مورد تربیت کودکان و آموزش و پرورش است روسو کسی است که بچه هایش را به یتیم خانه فرستاده و در قید وبند زندگی نبوده است پذیرش کتاب تربیت فرزند از این چنین شخصی تا حدی مشکل است ولی کتاب جالبی بود. چیزهایی را خواندم که تا قبل از این در هیچ جایی نشنیده بودم.

اینکه بچه ها تا دوران ابتدایی و متوسطه باید توسط پدرو مادرشان و یا طبیعت تعلیم داده باشند نه توسط مدرسه ها یا اینکه دنیا نیازی به پزشک ندارد و پزشکان اصولا در این دنیا زاید هستند. گرایش روسو به طبیعت و زندگی طبیعی و همچنین توجه به جزییات رفتاری کودک میتواند برای هر شخصی جالب باشد.

قسمتهایی از کتاب را اینجا مینویسم شاید شما هم این کتاب را خواندید!‌

ای معلمین و استادان پرشهامت ساده تر و محتاط تر و روشن تر باشید این نطق ها و خطابه های بلند و این کلمات شیرین را کوتاه کنید بگذارید کودکان به میل خود بزرگ شوند هر وقت از مشاهدات خود تعجب کردند درباره آن از شما خواهند پرسید.

 


 

اگر میخواهید مردان شجاعی را پیدا کنید نمونه آن را در جاهایی که پزشک یافت نمی شود خواهید دید زیرا در آنجا کسی از نتایج درد و بیماری خبری ندارد و هیچکس فکر مرگ را نمی کند.

 


انسان را برای آن خلق نکرده اند که مثل توده های خاک در یک جا و روی هم انباشته شوند ولی باید در اطراف زمین پخش شوند زیرا هر چه مردم به دور هم جمع باشند زودتر رو به فساد می روند فلج های بدن مانند هزاران آلام روحی از تاثیرات مستقیم اجتماع انسانها است انسان هم مانند دسته ای از حیوانات است که نباید گله وار در یک جا زندگی کند مردمانی که مانند گله های گوسفند دور هم جمع شده اند بیشتر از دیگران وقت خود را تلف میکنند نفس انسان برای سلامتی هم جنسان خود خطرنا ک است و شاید این موضوع را بسیاری از مردم هنوز درک نکرده باشند.


این کلام ناتوانی یک نسبت معین با شخص دارد که مقصود ماست کسی که نیروی او از احتیاجاتش تجاوز میکند حتی اگر یک حشره یا یک کرم باشد موجود نیرومندی است اما کسی که نیازمندی او از نیرویش تجاوز کند اگر فیل یا شیر یا بزرگترین قهرمان باشد و اگر بحد خدایی برسد موجود ناتوانی است.فرشته سرکشی که طبیعت خود را نشناخت از آن مرد خوشبختی که با وجود اینکه فناپذیر است اما در آرامش خود زندگی میکند ناتوان تر است


اجتماع انسان ر اناتوان بار میآورد اول اینکه حق استفاده از نیروی شخصی را از او میگیرد و در ثانی در فکر او رسوخ میدهد که تمام این تواناییها برای او مضر است .

ساده یا صادق

honesty-and-freedom-pic

معمولا ما جای این دو کلمه را با هم اشتباه می گیریم البته بحث این نیست که چه چیزی خوب است یا چه چیزی بد است فقط میخواهم مختصرچیزی که فهمیدم بنویسم.


ساده

کسی که ساده است سیاست ندارد, به چیزهای پیچیده فکر نمیکند ساده به دنیا آمده و احتمالا ساده هم زندگی خواهد کرد و ساده هم می میرد . او هیچ وقت درگیر پیچیدگی نشده است, سادگی را اگر در نوع تفکر ببینیم چیزی شبیه بلاهت یا ابله بودن هم معنی میدهد فلانی ساده است یعنی به راحتی گولش زدیم چون او نمی تواند دروغ بگوید. 


صادق

صادق پیچیده فکر می کند, صادق دروغ نمیگوید چون نمی خواهد دروغ بگوید. نه اینکه نمی تواند. کسی که صادق است بازی دروغ گفتن و فریب کاری را خوب بلد است و میتواند این بازی را هم بکند ولی او حاضر نیست روح و عزت نفس خود را پایین بیاورد و برای پول یا رابطه یا به دست آوردن چیزهای دیگر دروغ بگوید, او خودش را بالاتر از هر موقعیتی می داند و همچنین برای روح و شخصیت و آزادی خود احترام قایل است.

او میداند که تو دروغ می گویی ولی با این وجود خودش دروغ نمی گوید و ترجیح می دهد شان خود را در جایگاه یک انسان حفظ کند, صادق بودن یک انتخاب است ولی ساده بودن یک ویژگی است که از محیط و از خانواده به ما داده می شود. کسی که ساده است به خاطر سادگی داشته هایش را از دست می دهد و خودش نمی داند که چرا آن را از دست داده است و نمی داند که چکار میکند.

کسی که صادق است از کنار موقعیت و ثروت و … عبور میکند و حاضر به دروغ و فریب نیست او می داند که چکار میکند و بر خلاف جریان معمولی زندگی و بر خلاف تصور عموم شاید همه چیزش را نیز از دست بدهد و از انتخابش هم بسیار خوشحال باشد اصولا کسی که صادق است انتخاب میکند که صادق باشد.


این روزها صداقت و شجاعت گوهرهای نایابی هستند که نه مادران و پدران آن را به بچه هایشان یاد میدهند (خودشان این خصلت را ندارند) و نه جامعه پر شده با دروغ و حماقت تلاشی برای حفظ و رشد این دو خصلت میکند جامعه ی مریضی که ترسو و فریبکار است قطعا دوست دارد که هیچکس صادق و شجاع نباشد و اگر کسی را با این خصلتها پیدا کند تمام زورش را می زند که او را از بین ببرد و یا او را تغییر دهد .

نکته:

قبل از اینکه طرف مقابلتان را به سادگی و سفاهت متهم کنید و از فریب او خوشحال باشید لحظه ای فکر کنید……… شاید او این بازی را باخته است تا بازی بزرگتری را برنده شود و شما را با حماقتتان تنها گذاشته است!

 

ملا مصطفی بارزانی و کتاب نجفقلی پسیان

از خیابان فردوسی سنندج رد می شدم که چشمم به کتابی خورد البته از کتابهای تاریخی زیاد خوشم نمیاد, هر چند به خواندن نوع تفکر و مدل ذهنی افراد بزرگ علاقه دارم و تاکنون کتابهایی مثل:‌ منم تیمور جهانگشا – چنگیز خان – استالین – و …شاید ده ها کتاب دیگر  را خوانده بودم و اخیرا هم کتابی به نام محمد پیامبری که از نو باید شناخت از یکی از دوستانم به امانت گرفتم که میخواهم بخوانم این مطالعه ها نه برای شرح وقایع تاریخ و حفظ کردن آن بلکه بیشتر برای شناخت مدل ذهنی آنها و اینکه افراد بزرگ چگونه فکر کرده اند می خوانم و به این کتابها علاقه دارم .

در مورد تاریخ سیاسی کرد بیشتر مطالعه من شنیداری و یا از طریق اینترنت و رادیو و روزنامه بوده و هیچ وقت کتابی نخوانده بودم کتابی که در دیماه ۹۴ دیدم را نجفقلی پسیان نوشته بود و عنوان اصلی کتاب From bloody Mahabad to Arass coasts است, این کتاب را احمد محمدی به زبان فارسی ترجمه کرده است.

نجفقلی پسیان از افراد نزدیک به حکومت شاهنشاهی بوده و اصالتا قفقاز و دارای قلم نافذی بوده است او سردبیر سابق روزنامه اطلاعات و نویسنده در نشریات مختلفی در زمان شاهنشاهی بوده است.

کتاب او برخلاف چیزی که در ابتدای کتاب عنوان میکند و اعلام بی طرفی میکند مدافع حکومت شاهنشاهی و ارتش ایران است و همه کردها را عشایر نامیده است و ارتش را مقدس!!!‌

کتاب را داشتم توی اتوبوس میخواندم در همان صفحات اول کتاب میخواستم از پنجره اتوبوس کتاب را بیرون پرت کنم ولی به خواندن آن ادامه دادم .

کتاب از لحاظ شرح وقایع و توصیف جنگ ها جالب بود, خصوصا برای من که در دوره سربازی از اطراف سردشت و مهاباد و جیران بلاغ تا نقده و ارومیه و سه راه راژان و تا می رسد به زیوه واز زیوه به بالا به سمت سیلوانا و جرمی و از پشت زیوه به سمت دالان پر و بزسینا و بالاتر از آن به کلاشین و پایین تر از آن زیوه یعنی دیزج و اشنویه و دره قاسملو یا از سه راه راژان به سمت روستای موانا ومارمیشو و… همه مناطق و روستاها را می شناختم.

چه چیز کتاب برای من جالب بود؟

شجاعت و جسارت ملا مصطفی بارزانی حتی وقتی با قلم دشمن نوشته شود!‌

ملا مصطفی همراه با نزدیک ۳۰۰۰ نفر از طوایف بارزانی به داخل ایران آمده و پس از فشار ایران و عراق و ترکیه همراه با ۵۰۰ نفر از افراد زبده خود به سمت کلاشین رفته و وارد خاک شوروی میشود بدون آذوقه کافی و فقط با سلاح برنو جالب است که حتی توپ و مسلسل و غنایمی را از ارتش قدرتمند ایران گرفته افسران ارتش را اسیر کرده و خود را تسلیم هیچ دولتی نکرده است.

حتی زمانیکه حملات هوایی وحشیانه ایران به خانواده های بارزانی صورت گرفت تا زمانیکه از خروج عمده خانواده و طوایف خود مطمن نشد و از سلامتشان باخبر نشد خاک ایران را ترک نکرد و در ارتفاعات برده زرد و کلاشین توقف کرد و بعد از اطمینان خروج بارزانی ها از ایران و رفتن خانواده ها به عراق به سمت شوروی حرکت کرد یک راهپیمایی و جنگ چریکی بی مثال همزمان با سه کشور, این جنگ چریکی بدون شک نه در کردستان بلکه در خاورمیانه و دولت های اطراف نیز بی نظیر و تاریخی بوده است و حتی موجب تشویق دشمنان ملا مصطفی هم در ارتش ایران شده است.

 

خواهم رفت

خواهم رفت به یقین دور از چشمان تو

روزی خواهم رفت مثل دیگران و آنگاه

فقط تو میمانی و غرور و آیینه ای که دیگر زیباییت را نشان نخواهد داد

ناپدید خواهم شد به یقین و در بیابانی تشنه و تنها خود را خواهی یافت

به شکلی خواهم رفت که گویا هیچ وقت نبوده ام

چون یخ های آب شده در اسفنده ماه یا شبیه اسباب بازی ها و قلم و کاغذ بچگی که هرگز نفهیمدم کجا رفتند

یا شاید شبیه زیبایی تو که زمان بدون شک آن را فراموش خواهد کرد

یا شاید هم شبیه تمام عاشق های فراموش شده به یکباره – تلخ – غیر قابل بازگشت-و آزاد خواهم رفت .

به یقین!

زنده باد زندگی

زنده باد زندگی

دوست دارم دررودخانه های خروشان در کنار ماهی های آزاد دوش به دوش آنها شنا کنم

 در زندگی غرق شوم و گوشم را بروی هیاهوی دنیا ببندم

سازی را بردارم و فقط برای معشوقه ام بنوازم

زیر آبشارهای بلند  دوش بگیرم

دوست دارم هر لحظه از زندگی مرگ را تحقیر کنم

یا پیاده از خانه حرکت کنم و چند روز راه بروم

به هر چه که مردم ترسو میگویند بخندم

دوست دارم دست تو را بگیرم و به قعر جنگلهای تاریک فرار کنم

دوست دارم صدای خندیدنم دیگران را از جا بکند

دوست دارم تو آواز بخوانی و من فقط گوش کنم

دوست دارم هر روز چیزهای جدیدی را دوست داشته باشم

دوست دارم با اسب ها در دشت سبز وبیکران مسابقه بدهم و دوش به دوش نفس گرمشان بدوم

دوست دارم مرهمی باشم برای تو و تا صبح در کنارت گریه کنم

دوست دارم قلمی بردارم و مثل بچگی صورتت را نقاشی کنم

دوست دارم هر دو با هم همه چیزمان را در یک لحظه از دست بدهیم

دوست دارم چیزی برای تکیه کردن برایمان باقی نماند

من فقط به تو تکیه کنم و تو فقط به من

دوست دارم این چنین زندگی کنم.

فواد انصاری

تفکر سیستمی در کسب و کار

به نظر می رسد شرکت ها و سازمانهای کنونی به جای حل مشکلات خود در زمینه های مختلف مانند فروش و بازاریابی وارایه ایده های جدید یا بهبود مدیریت منابع انسانی و مدیریت هزینه ها و به جای تمرکز بروی یک مشکل و پیدا کردن یک راه باید به دنبال پیدا کردن راه حلهای مختلف باشند,  راه حل های کوچک به تعداد زیاد و این روش بهتر از پیدا کردن یک راه حل انقلابی و سخت گیرانه جواب میدهد.

از اشتباهات ما در واحدهای مختلف تمرکز بیش از حد و ندیدن عوامل دیگر است و فکر میکنیم تنها تصمیمی که در ذهن ماست و به تنهایی و ایزوله میتواند مشکل را حل کند در حالیکه این چنین نیست, به نظرم در حال حاضر همزمان فکر کردن به موضوعات مختلف ترکیب راه حلها در یک قالب سیستمی بهترین هنری است که هر مدیری میتواند داشته باشد.

یک مثال از تجربه شخصی:  من برای بالا بردن فروش چند راه میتوانم داشته باشم

1. کاهش قیمت + افزایش تبلیغات

این راه حل بالا ساده ترین شکل فکر کردن است و مغز تنبل ما به راحتی آن را میپذیرد و اقدام میکند

2. راه حلهای کوچک هم راستا و متحد مثل

1. کاهش هزینه های تولید – توجه به تمام روشهای بازاریابی و نه تکیه خاص بر یک نوع مثلا استفاده از بازاریابی مستقیم بازاریابی محتوایی و تقویت بازاریابیReferral  با خدمات پس از فروش قوی تر + توجه به نمایندگی های توزیع و تقویت و افزایش آنها + استفاده از تمام ظرفیت های موجود در سمینارها و همایش و نمایشگاه ها + آموزش تمام کارکنان شرکت برای خدمت بیشتر به مشتری + انسجام و یکپارچگی داخل و خارج شرکت + هزاران راه حل کوچک و کاربردی و هم راستا, تمام اجزای این سیستم در کنار هم شرکت و بیزنس را در دراز مدت قطعا به جلو خواهد برد.

SHow off و تهرانی بازی

نمیدونم چقدر با این کلمه آشنا هستید؟ ولی احیانا اطراف خودتون زیاد این قضیه را دیده اید! ظاهر سازی یا وانمود کردن خود به مهم بودن یا حرفه ای بودن در کاری که واقعا تخصص و تبحر نداشته باشی یک جور دروغ که اول به خودت میزنی و بعد به دیگران یک جور تهرانی بازی ولی نمیخوام بگم که کلا این قضیه بده,  ظاهر سازی یا حرفه ای جلوه دادن وقتی یک تکه از پازل گم شده شما باشه قطعا میتونه کار یا بیزنس شما رو تکمیل کنه ولی وقتی تمام بیزنس شما show-off باشه این دیگه خیلی چرنده. سمینارهای بازاریابی و موفقیت و فروش را در تهران برگزار میکنند بعد استاد گرامی سمینار با تهرانی بازی کامل که یقین دارم تا الان یک خودکار هم نفروخته با برایان تریسی عکس میگیره و زیرش مینویسه سمینار فروش و….. مگر میشود با عکس گرفتن کنار برایان تریسی نویسنده و فروشنده و معلم شد؟ مگر میشود با دوستی و رفاقت با فلان برنامه نویس خارجی برنامه نویس شد؟ با حرف زدن مگر میشود کاری انجام داد, یکی از رفقا چند روز پیش چیز جالبی در مورد دانش تهرانی گفت: گفت یک دانش سطحی و هردمبیل و بی ربط از چیزهایی زیاد.

و به نظرم فقط به درد این میخوره وقتی در جمعی صحبت از مثلا تانکر سوخت میشه شما بتونید جمله ای رو مثل آب بینی پرت کنید اون وسط و قطعا یک سوال بیشتر از اون قضیه رو نمیتونی جواب بدی.

SHow off یعنی خودت رو حرفه ای نشون بدی وقتی آماتوری خودت رو ثروتمند نشون بدی و قتی تو گل فلاکت گیر کردی فروشت رو میلیاردی جلوه کنی وقتی میلیونی میفروشی. کارکنانت رو صد نفر آمار بدی وقتی همش 10 نفر هستید در یک کلام یعنی گنده گوزی بدون پشتوانه و عقبه.  یادمه وقتی سرباز بودیم قبل از اینکه سرهنگ بیاد تو آسایشگاه کل آشغالها و کثافت ها را زیر تخت قایم میکردیم در واقع مشکل را جا به جا میکردیم و اون رو حل نمیکردیم …الان دقیق SHow off کار همون تخت رو میکنه ضعف هامون رو پشتش قایم میکنیم و یک مسکن کوتاه مدت برای یک بیزنس کوتاه مدت درست میکنیم.

در کل میخواهم بگویم اگر show off یک تکه از پازل بیزنس شماست که هنوز بیزنس شما اون رو کم داره قطعا باید دنبالش برید ولی اگر عمده کسب و کار شماست به نظرم شبیه ساختن خونه روی دریاچه س دیر یا زود زیر آب میره  این روزها نمیشه به راحتی دروغ گفت و کسی متوجه نشد و حتی اگر بتوان دروغ گفت نمیشود آن را ادامه داد.

رژیم ارتباطی

ته ک هه ر چی تیره و کس و نا که س و هه رچی و په رچیا گه ران و تیکه ل بوون و رفاقت نیشانه ی اجتماعی بوون نیه نیشانه ی ئه وه یه که تو ناتوانی بو ساتیک ته نیا بیت نیشانه ی ئه وه یه تو له گه ل خوه ت نامو و بیگانه ی تو ناتوانی به ته نیایی ریگا بپیوی مانای تو له کاتیک ره نگی هه یه که له گه ل که سانی دیکه تیکه ل بیت تو له گه ل خوه ت کیشه ت هه یه و ناتوانی به ته نیای بو ساتیک دابنیشی و کیشه کانت چاره سه ر بکه ی تو ناتانی ره فیقه کانت هه لبژیریت پیش له وه ه ی که ئه وان تو انتخاب بکه ن.  رژیم ارتباطی یان له گه ل هه ر که سو ناکه سا قسه نه کردن و تیکه ل نه بوون له رژیمی خواردن زور به نرختره جا ئه و که سه ی که پی خوشه ساق و سالم بی خواردنی خاوین ئه خوات و له گه ل ئینسان تیکه ل ده بیت و ئه و که سه ش که چلکاو خوره له گه ل چلکاو خورو ئینسانی هیچ و پوچ کات و ژیانی به سه ر ده با.
ئه تو مجبور نیت جواوی پرسیار هه موو که س بده یته و
تو مجبور نیت له گه ل هه ر که سی بانگتی کرد بگه ری
تو مجبور نیت کیشه کانت بو هه ر که سیک باس بکه یت
تو مجبوور نیت له گه ل که سیک که سه ر تاپای درویه راس بیت!
تو مجبور نیت ولامی هه موو اس ام اس و ته له فوونه و ایمیله کان بده یته وه
رژیمی ارتباطی به مانای پاراستنی خوه ت له چلکنی و نه خوشیه.
اجتماعی بوون به مانای مه له کردن له ناو هه موو گه نداو چلکاویکا نیه