انقلاب مجارستان نوشته هانا آرنت

این کتاب اولین کتابیه که از هانا آرنت میخونم و کتاب خوبی هم به نظر میرسه. کتاب حول دلایل قیام در کشورهای بلوک شرق خصوصا مجارستان است و نویسنده بیان میکند که عمده دلیل انقلاب در این کشورها به موضوع آزادی گره خورده است یعنی همانطور که اعتراض کشورهای غربی حول مسئله عدالت و برابری میچرخه اعتراضات بلک شرق حول موضوع آزادی است اگر چه کشورهای بلوک شرق عدالت اقتصادی را هم نتوانستند پیاده سازی کنند و یا اگر این کار را هم کردند بیشتر منجر به فقر فراگیر شد تا رفاه همگانی. 

واقعه ای از پاسترناک نقل میشود که گویا بعد از یک دهه خاموشی اجباری و میدان دادن حزب بلشویک به نویسندگان محبوبش از جمله فاده یف و گورکی و … گویا در یک جلسه شعر خوانی پاسترناک خواسته است که برای حضار شعری بخواند و بعد از افتادن کاغذش مجبور شده آن را از بر بخواند و کل جمعیت که در سالن حضور داشتند همراه با پاسترناک شعر را خوانده بودند این واقعه نشان میدهد که حکومت های توتالیتر اگر چه در تبلیغات  و اعمال خشونت بزرگ جلوه میکنند ولی از درون پوشالی هستند مردمی که تحت تدابیر شدید امنیتی بوده اند بدون اینترنت و رادیو و هر چیزی که فکر کنید به اشعار پاسترناک دسترسی داشته و آن را حفظ کرده بودند.

با پایان گرفتن حکومت نازی در آلمان مردم به سرعت هیتلر و حزب نازی را فراموش کردند چرا که بساط هیتلر مثل بساطی که استالین راه انداخته بود یک صحنه نمایش ایدئولوژیک بود که هیچ ربطی به دنیای واقعی نداشت. وقتی موضوعی در دنیای واقعی قابل باور نیست از سوی مردم دنبال نخواهد شد و در دراز مدت به قعر تاریخ خواهد رفت. در عصر حاضر حکومت های ترکیه فعلی و ایران فعلی بی شباهت به یک تئاتر ایدوئولوژیک نیست و اگر چه در تبلیغات و حرف برای خود ابرقدرتی ساخته اند ولی در عمل شکننده و ضعیف هستند. چون چیزی که از خود ساخته اند با واقعیت جهان نمیخواند و شبیه یک داستان خیالی است که هیچ کس آن را باور نمیکند..  

در انقلاب مجارستان چیزی که جلب توجه میکند پرهیز از آشوب و جنگ داخلی و بی نظمی میان اعتراض کنندگان است. طوری که بر خلاف پیش بینی ها مجارستان نه دچار هرج و مرج شد و نه جنگ داخلی این موضوع درهمه ی کشورهای اقماری روسیه نیز اتفاق افتاد و اینطور نیست که الزاما همه ی انقلاب ها به هرج و مرج کشیده شود. یکی از دلایلی که موجب این اتفاق شد این است که در مجارستان تشکل های دانشجویی،شوراهای کارگری و دهقانی از قوام نسبتا خوبی برخوردار بودند و اگر به تاریخ انقلاب ۵۷ ایران یا سایر ملل نیز توجه کنید همین مسئله تاثیر بسزایی در کنترل خشونت و نظم و انظباط داخلی دارد.(متاسفانه در ایران آن سالها تشکلهای صنفی و بازار توسط حزب های اسلامی و تشکل های کارگری توسط احزاب ایدئولوژیک کمونیستی مصادره شد. یعنی دو باور ایدئولوژیک خطرناک) البته به شرطی که تشکلهای صنفی،دانشجویی،کارگری و سازمان های مردم نهاد صرفا سیاسی نباشند و تبدیل به حزب سیاسی نشوند. برتری تشکلها نسبت به احزاب سیاسی این است که آنها عاری از هر گونه ایدئولوژی هستند و صرفا روی منافع گروهی تمرکز دارند و دنبال خیال و رویا نیستند و دوم اینکه اعضای برجسته آن بر خلاف احزاب سیاسی از پایین انتخاب میشوند و نه از بالا.

در پایان خواندن این کتاب رو به دوستان توصیه میکنم و تصمیم دارم کتاب های بیشتری از هانا آرنت بخوانم.

 

۲۰ سال با کامپیوتر،از میکروکنترلر ۸۰۵۱ تا سرورهای HP

باید به سال ۱۳۷۹ برگردم زمانی که هنوز سیستم عامل DOS استفاده میشد. من تازه سال اول دبیرستان را با نمرات بد تمام کرده بودم و درس ریاضی را طی دو مرحله و در تابستان پاس کردم به همین سبب نتوانستم رشته های ریاضی و یا تجربی را انتخاب کنم البته بابت این موضوع ناراحت نبودم ولی از اینکه پیش خانواده و دوستان شاگرد تنبلی حساب شوم ناراحت بودم. ایده ای نداشتم که در چه رشته ای باید ثبت نام کنم وقتی وارد هنرستان شدم گفتند که شما مجاز به انتخاب رشته ی فنی و حرفه ای نیستید و حتما باید کارودانش بخوانی معدلم زیر ۱۴ بود و گویا پیش نیاز رشته ی فنی و حرفه ای حداقل معدل ۱۴ بود. 

با هزار ماده و تبصره در هنرستان فنی و حرفه ای ثبت نام کردم اما در چه رشته ای ؟ بین همه رشته ها متالوژی برایم جالب بود فکر میکردم متالوژی همان تکنولوژی است چند روزی هم سر کلاس متالوژی رفتم و دیدم نه این بیشتر به شیمی شبیه است. سر راه خانه که داشتم برمیگشتم با همسایه مان هم کلام شدم ایشان معلم شیمی بود و فرد چندان خوش صحبتی نبود اما پای صحبت های من نشست و توضیح داد که اصلا متالوژی چیست و خوب یادمه که گفت متال یعنی فلز و لوژی یعنی شناخت این رشته یعنی فلز شناسی! با خودم گفتم نه این رشته ی من نیست خوشم نمی آید. 

در آن دوره تازه کامپیوتر سرزبان ها افتاده بود و با هر کسی که صحبت میکردی پیشنهاد میکرد که رشته ی کامپیوتر را انتخاب کن. کم کم به این نتیجه رسیدم که باید به رشته ی کامپیوتر بروم. اما مشکل دیگر آنجا بود که هنرستان اعلام میکرد که رشته ی کامپیوتر ظرفیت ندارد و تعداد کامپیوترهای کارگاه و صندلی های کلاس محدود است یک هفته از شروع کلاس ها نیز گذشته بود. من این موضوع را با خانواده در میان گذاشتم و پدرم به مدرسه آمد و با کلی جر و بحث با مدیران و مسئولان مدرسه که البته چندان آرام و دوستانه هم نبود من را در گروه کامپیوتر جای دادند با هر زور و بدبختی بود بعد از یک هفته تاخیر به جمع کلاس پیوستم.

سال دوم هنرستان و سوم هنرستان با چه چیزهایی همراه بود؟ معلم ما که الان هم در این هنرستان تدریس میکند ما را با روش حل مسئله با الگوریتم و فلوچارت آشنا کرد برنامه نویسی را از پایه به ما آموخت و با حوصله ای عجیب و مثال زدنی کاری کرد که تقریبا نصف کلاس در سال ۱۳۸۱ دانشگاه دولتی قبول شوند. بعد از گذشت ۲۰ سال از آن روزها الان وقتی که آقای فقیراللهی معلم عزیزم به عنوان مشتری وارد فروشگاه میشود احساس میکنم یکی از نزدیکان خود را دیده ام و خوشحال میشوم امیدوارم همیشه سالم و پرتوان باشد. 

برنامه نویسی ما به ترتیب Qbasic و Pascal بود که البته بیسیک زبان به مراتب آسانتری بود. اوضاع من در برنامه نویسی هم چندان مساعد نبود و با زور درس های خود را پاس میکردم خصوصا در سال دوم دبیرستان که همه چیز برایم مشکل بود. در کارگاه کامپیوتر هر دونفر پای یک میز و یک کامپیوتر می نشستیم و مشغول برنامه نویسی میشدیم ما یک برنامه بزرگ را برای کل سال پیاده سازی کردیم یعنی نوشتن یک برنامه که کار ثبت نام دانش آموزان و نمرات و معدل آنها را انجام دهد این برنامه شامل بیش از ۲۰ ساب سیستم مختلف و هزاران خط کد میشد که ما رو با Trace کردن یک برنامه نحوه پیدا کردن اشتباهات برنامه نویسی چه منطقی و چه دستوری آشنا کرد. اونموقع هنوز دیتابیس های رابطه ای و اصولا دیتا بیس وجود نداشت و ما با سیستم های فایل سروکار داشتیم یعنی امکان ثبت داده های تکراری و اشتباهات دیگر در سیستم فایل وجود داشت. تنها دیتابیس موجود FoxPro بود که اونهم هزار نوع ایراد و دردسر مختلف داشت بعدها در سال ۱۳۸۹ وقتی به شرکت نفت رفتم از چیزهایی که در مورد NC , DOS , Foxpro بلد بودم تونستم استفاده کنم و به دردم خورد.

سال ۱۳۸۱ توانستم دیپلم کامپیوتر رو بگیرم و احساس شور و شعف زیادی میکردم. اون سالها هنوز کامپیوتر نداشتم  و بعدها در سال ۱۳۸۶ و بعد از دوره سربازی و گرفتن مدرک کاردانی توانستم یک کامپیوتر متوسط با قیمت ۶۰۰ هزار تومان بخرم.  سال ۸۱ بعد از سه ماه درس خواندن و تمرکز روی کنکور توانستم دانشگاه دولتی قبول شوم و به دانشگاه بروم در مقطع کاردانی با نرم افزار Matlab در درس نرم افزار ریاضی و آمار آشنا شدم که برایم جالب بود بعدها فهمیدم این نرم افزار یک نرم افزار جامع مهندسی است که در رشته ی برق کاربرد زیادی دارد. یکی از درسهای جالبی که داشتیم زبان ماشین و اسمبلی بود که مهندس امینی این درس سخت و پیچیده را برایمان آسان کرد سرو کله زدن با دستوراتی مثل Mov ah,0001 و امثال آن باعث سردرد میشد. بعدها در دورده کارشناسی و زمانی که با میکروکنترل ۸۰۵۱ کار میکردیم تسلط و تجربه ی کار با زبان های سطح پایین مثل زبان ماشین و اسمبلی به دردم خورد. ناگفته نماند الان هم زبان های سطح پایین و کار با کامپیوترهای Single Board و میکرو کنترل را دوست دارم و جزو علایق شخصیم است (به تازگی یک پروژه ی شخصی را با آن شروع کرده ام).

مهندس امینی که در بالا هم در موردش صحبت کردم چیزهای دیگری هم به ما یاد داد طراحی فونت برای ویندوز طوری که بشود فونت های فارسی را در سیستم عامل طراحی کرد و بارگذاری کرد همچنین در یکی از درس ها که مربوط به سخت افزار بود و دانشجویان توقع معرفی کتاب A+ را داشتند ما را غافلگیر کرد. استاد دفترچه مادربرد ASUS رو از جعبه ی آن در آورد و کل یک ترم را روی همان دفترچه تمرکز کرد البته دفترچه مادربرد اونموقع به واسطه محدودیت های اینترنت خیلی کامل بود و اگر اغراق نباشد باید بگویم به اندازه ی یک فصل از کتاب + CompTIA A برای ما مطلب داشت از انواع آلارم های ممتد و سه بوق و تک بوق مادربرد گرفته تا کل اسلاتها و پورتهای آن! من هم اگر جای ایشان بودم همین کار را میکردم یک ترم کلاس یک واحدی با دانشجویان تنبل و بی حوصله و زمان بسیار کم چه چیزی میشود تدریس کرد؟ در ضمن همین دفترچه مادربرد را اگر کسی یاد بگیرد بعدا حداقل میتواند یک مغازه ای باز کند و سیستم اسمبل کند یا کار عیب یابی کامپیوترهای شخصی را انجام دهد. خلاصه انتخاب هوشمندانه ای بود. برای کسانی که با کتاب  + CompTIA A آشنا نیستند باید بگویم که در بحث سخت افزار و شبکه ما دو تا کتاب مرجع داریم که هر سال هم تقریبا به روز میشود یکی همین   + CompTIA A  است و دیگری هم Network+ در بحث شبکه است. من شاید هر ۴ سال یک بار تقریبا این دو کتاب را میخوانم البته الان بیشتر به این دو کتاب نیاز دارم. یه چیزی شبیه کتاب هیلگارد  در روانشناسی عمومی است.

دوره ی کارشناسی با آشنایی مختصر من با HTML و صفحات وب پایان یافت سال ۱۳۸۳ من یک صفحه وب که برای بنگاه معاملاتی طراحی شده بود و البته کل پروژه  را به ناچار در خونه فامیل و با کامپیوتر دوستان و … تکمیل کردم و با هر مصیبتی بود تحویل دادم. ارتباط من به کل با کامپیوتر قطع بود و به زندگی کلاسیک و سیاه و سفید خود بازگشتم تا سال ۱۳۸۶ هیچ کاری با کامپیوتر نداشتم و موبایل هم نداشتم. بعد از سربازی به یک فروشگاه کامپیوتر رفتم و اونجا با ماهی ۱۰۰ یا ۱۵۰ هزار تومان سیستم مونتاژ میکردم تعمیر و ارتقای کامپیوترهای شخصی برام جالب بود همون سال و همونجا یک سیستم کامپیوتر خریدم که کلیاتش الان موجوده و هنوز ازش استفاده میکنم البته سال ۹۰ یه خورده ارتقاش دادم و پردازنده ی اون الان Core i3 نسل چهارمه.

همزمان با کار در شرکت کامپیوتری در اتحادیه میوه فروشی هم به عنوان مدرس کامپیوتر تدریس میکردم. به تازگی برای اتحادیه ها و اصناف مختلف نرم افزارهای مختلف و سایت و .. آمده بود و من بهشون ICDL تدریس میکردم. در همون سال هم  در مقطع کارشناسی قبول شدم و باز هم بار سفر را بستم (از سال ۸۱ تا ۸۸ به واسطه سربازی و دانشگاه همیشه دور از خانه و سنندج بودم) مقطع کارشناسی با یک مغز نیمه فرمت آغاز شد ترم اول کارشناسی مشروط شدم ولی علاقه و بهتر بگویم کنجکاویم را نسبت به کامپیوتر از دست ندادم.

ترم دوم با درس گرافیک آشنا شدم و با استفاده از زبان برنامه نویسی به زبان C و با دستورات ابتدایی مثل Putpixel مشغول رسم کمان و دایره و بیضی البته با شگردهای محاسباتی پیچیده شدم علاقه من به حدی زیادی بود که مرجع اصلی این کتاب را گیر آوردم و دون کیشوت وار با انگلیسی ناقص و کدنویسی ضعیف ساعتها مشغول کار بودم در حالیکه بعد از ۳ سال دوری از کتاب و  درس این کارها برایم جان کندن بود ولی خوب جالب هم بود. این درس را آنقدر خوب یاد گرفتم که برای سایر دانشجوها کلاس جبرانی میگذاشتم و بهشون یاد میدادم.

در یک واحد درسی دیگر که زبان ماشین و اسمبلی بود من با میکروکنترلر ۸۰۵۱ آشنا شدم و پروژه ای که انجام دادم سیستم تخمین مسافت با استفاده از برد ultrasonic بود این همون تکنولوژی که خفاش ازش استفاده میکنه تا به درودیوار نخوره. جریان از این قرار بود که فرستنده امواج رو تولید میکرد و به سمت جلو ارسال میکرد فاصله ای زمان برگشت با فرمول سرعت صوت محاسبه میشد و روی یک LCD کوچک ۲۰ پین نشون داده میشد که مثلا فاصله تا دیوار ۳۰ سانتی متره این پروژه من رو به وجد آورد و از اینکه توانستم کاری انجام دهم خوشحال بودم.

یکی از درسهای دیگر شبیه سازی کامپیوتر بود که ما با نرم افزار Arena Simulation  آشنا شدیم این نرم افزار بیشتر برای رشته های صنایع کاربرد داشت و میشد یک صف انسانی سیستم تولید یک کارخانه را شبیه سازی کرد و مثلا محاسبه کرد با افزایش باجه کارمندان یک بانک یا افزایش ایستگاه بازررسی گمرک کارها با چه سرعتی انجام میشه و چطور میشه راندمان یک سیستم اداری و صنعتی رو بالا برد برای پروژه این درس ما یک سیستم انبارداری را شبیه سازی کردیم و وقتی سیستم را RUN میکردیم و میدیدم اجناس وارد انبار میشود و به قسمت تولید میرود و بعد اعداد فروش و… موجودی انبار تغییر میکنند ذوق مرگ میشدم. سالها بعد زمانی که در شرکت نفت به صورت پاره وقت کار میکردم  سیستم مشابهی را به انبار شرکت نفت پیشنهاد دادم ولی قبول نکردند و گفتند وقت تلف کردنه.

اما یکی از درسهای دیگری که در دانشگاه خوب یاد گرفتم و بعدا یعنی در فاصله سالهای ۹۰ تا ۹۶ در شرکت نرم افزاری به کار بستم  درس مهندسی نرم افزار بود. توی این کلاس بود که با نرم افزار Rational Rose و مفاهیم UML و همچنین DFD یا تحلیل ساخت یافته آشنا شدم. برای پروژه هم یک انبار دارویی را با دوستانم تحلیل کردیم. من فکر میکنم این درس و همچنین برنامه نویسی شی گرا از همه درسهای دیگر مهم تر است. و اگر کسی می خواهد در صنعت نرم افزار ورود کند حتما باید این دو درس را با دقت و حوصله ی زیادی بخواند.

سال ۸۹ وقتی وارد بازار کار شدم پروژه های زیادی را تحت نام شرکت انجام دادیم. اما تعداد کمی از آنها توجهم را به خودش جلب کرد برای نمونه یک سیستم مدیریت پارکینگ کار کردیم که با RFID کار میکرد همین باعث شد مطالعات زیادی  روی RFID انجام بدم و باز هم علاقه ام به ترکیب کنترل و برنامه نویسی رو نشون میداد. یه مدت هم دنبال هک و آموزش های هک رفتم. هک نیز یک کار ترکیبیه به نظرم یعنی باید هم به شبکه تسلط داشت و هم برنامه نویسی و هم از سخت افزارها و باگ های احتمالی سیستم عامل اطلاع داشت. شاید حدود ۳ سال با علاقه مفاهیم امنیت و CEH یا هک قانونمند ر دنبال کردم انواع و اقسام برنامه های تست نفوذ را نصب میکردم و در سیستم عامل Kali Linux احساس میکردم دارم روی جهان حکومت میکنم. هک سیستم های کلاینت از کار انداختن سایتهای بیخودی که خودشون قبلا از کار افتاده بودن و نیازی به این همه زحمت نبود سر درآوردن از باگ و مشکلات وب سایتهای مهم اعتماد به نفس عجیبی بهم داده بود عضو فروم آشیانه شدم و آموزشهای بهزوز کمالیان را به شدت دنبال میکردم. تا اینکه یک روز گوشیم زنگ خورد و از بالا احضار شدم طی یک جلسه اتهامات عجیبی بهم زدند و گفتند شما فلان سایت رو هک کردی کاری که اصلا من انجام نداده بودم ولی دوست داشتم که واقعا کار من باشه! به هر حال ترس از احضار دوباره به اون خراب شده باعث شد پرونده این ماجراجویی رو برای همیشه ببندم ولی درکم از شبکه و مفاهیم هک و رمزنگاری و امنیت بالا رفت و بعدا هم مطالعات جسته و گریخته دیگری انجام دادم.

در شرکت نفت که کار میکردم با سیستم عامل Novell Netware آشنا شدم. ورژنی که باهاش کار میکردیم نسخه سال ۱۹۸۵ بود یعنی سیستم عامل دقیقا همسن خودم بود. ولی واقعا Stable و کارساز بود و کار باهاش لذت بخش. محیط شرکت من رو به قبل از سال ۱۳۸۱ برد کار با سیستم عامل های قدیمی،نرم افزارهای تحت DOS و دستورات سیستمی ولی خوب برای من که به خط فرمان و هک و شبکه علاقه داشتم تجربه ی بدی نبود در ضمن به لطف سیستم دولتی و اداری ۹۰ درصد زمانم رو بیکار بودم و وقتم رو برای یادگیری زبان انگلیسی و مفاهیم دیگر کامپیوتر اختصاص دادم. سیستم اندازه گیری مخازن مورد دیگری بود که واقعا توجهم رو به خودش جلب کرد . اندازه گیری ظرفیت مخازن با فرستادن سیگنال و محاسبه اون همچنین جمع آوری دیتاها از طریق یک سیستم یکپارچه SCADA: Supervisory Control And Data Acquisition که توی اتاق مانیتورینگ بود همچنین دیدن نحوه کار PLC از نزدیک حس کنجکاوی من ر ادوباره تحریک میکرد.

بعدها کمتر موردی آنچنان که باید باشد حس کنجکاوی و علاقه م را تحریک میکرد و من چه به عنوان فروشنده و چه به عنوان تکنسین کارهای روتین را انجام میدادم و چیز جالبی برایم اتفاق نمی افتاد. این اواخر هم با سرورهای HP و San Storage ها و آنتی ویروس های سازمانی آشنا شدم که البته برایم جدید و جالب بود. و این سالهای اخیر هم چیز دیگری که برایم جالب بوده و کنجکاویم را تحریک کرده رسپیبری پای است دو سال پیش یک برد Raspberry Pi 3 Model B خریدم و خودم رو باهاش سرگرم کردم الان این کامپیوتر کوچک توی خونه ما دومنظوره س یا نوژا دخترم داره باهاش کارتون نگاه میکنه و یا من باهاش پروژه های کوچک انجام میدم و برنامه نویسی میکنم.

در حال حاضر هم روی یک پروژه ی شخصی کار میکنم که ترجیح میدم موضوعش رو اینجا نگم در واقع یک ایده س  ولی برد اصلی این کار Raspberry Pi Pico است با زبان برنامه نویسی Micropython که البته نمیدونم جواب میده یا نه ولی همین که ذهنم رو درگیر میکنه و حس کنجکاویم ارضا میشه خودش خوبه.

کامپیوتر یک اقیانوس جذاب برای من است و شنا کردن در آن را دوست دارم فارغ از اینکه آیا جزیره ای برای توقف یا بندری برای رسیدن داشته باشد یا نه.