زندگینامه ی جان استوارت میل- بخش اول

زندگی به سبک جان استوارت میل

پ ن :

بزرگترین احترام به خداوند این است که بگوییم چیزی نمی‌دانیم. جان استوارت میل

مشغول خواندن زندگینامه ی خودنوشت جان استوارت میل هستم و میخواستم کمی هم اینجا در موردش بنویسم. بدون شک کسی که اعترافات روسو را به عنوان اتوبیوگرافی خوانده باشد نمی تواند این کتاب را کتاب فوق العاده ای بنامد ولی این کتاب چشم مرا به روی بعضی چیزها روشن کرد.

*کتابی که من میخوانم از انتشارات مازیار و چاپ ۱۳۸۰ است با ترجمه ی خوب فریبرز مجیدی

در اوایل کتاب استوارت میل در مورد تربیت و آموزش های پدرش صحبت میکند اینکه تا ۱۳ سالگی مجبور بوده است قسمت اعظم فلسفه ی یونان و خیلی از کتابهای دیگر را بخواند و تمرینات و آموزش های بسیار سخت و طاقت فرسایی که خود به تفصیل شرح میدهد البته پدر استوارت میل – جیمز میل از فیلسوفان و نظریه پردازان فایده گرایی در انگلستان بوده و تا پایان جوانی هم تاثیر بسزایی در اندیشه ها و مطالعات جان استوارت میل داشته.

این سخت گیری و انظباط نه تنها از جانب پدر بلکه از جانب خودش هم اعمال میشده و مثلا یادگیری ها و مطالعات استوارت میل با نظم و انظباط در لابه لای کتاب مشهود است. با خواندن این کتاب ترغیب شدم چنین برنامه ای سخت گیرانه برای خود بنویسم و آن را حداقل ۲ سال ادامه دهم با خودم فکر کردم ۳۱ سال است که بی نظم و با کاهلی جلو میروم بگذار ۲ سالش را شبیه نظم جان استوارت میل یا شوپنهاور عمل کنم و به همین خاطر این برنامه ریزی را از دیروز شروع کردم.

البته باور دارم جدا از تاثیری که کتاب روی آدمها می گذارد باید به این نکته توجه داشت که چه کتابی را در چه زمانی و موقعیتی می خوانیم این کتاب را اگر ۴ سال پیش می خواندم شاید چنین برداشتی از آن نمی کردم و معتقد به برنامه ریزی هم نبودم. ولی در حال حاضر به این نوع نگاه احتیاج دارم وآن را قبول دارم .  پس اینکه چه چیزی را چه زمانی بخوانیم مهم است.

برنامه شوپنهاور به نقل از ویکی پدیا:

در ۲۷ سال آخر عمرش یک برنامه کاری خودساخته و سخت مثل برنامه زندانیان برای خودش طراحی کرد. او هر روز ساعت هفت بیدار می‌شد، حمام می‌کرد و بدون اینکه صبحانه بخورد بی وقفه تا ظهر می‌نوشت. سپس فلوت می‌زد و ….

بگدارید به داخل کتاب برویم و آن را ورق بزنیم.

نخستین عمل فکری که من در آن چیرگی یافتم موشکافی کردن در استدلال نادرست بود  و پی بردن به آنکه خطا در کدام بخش است و اگر چه هر مهارتی که از این نوع بدست آورم به این دلیل بود که آن را به عنوان مشقی فکری با بیشترین حد پشتکار از طریق زحمت پدرم آموخته بودم. ص ۴۲

 

به این پرسش که “چه کسی مر آفریده ؟” پاسخی نمی توان داد زیرا برای پاسخ دادن به آن هیچ تجربه یا اطلاعات موثقی در اختیار نداریم و هر پاسخی هم که داده شود فقط مشکل را یک قدم به عقب تر می افکند زیرا بی درنگ این پرسش خودنمایی می کند که چه کسی خدا را آفریده است ؟ ص ۶۲

جان استوارت میل این چنین قسمتی از تفکرات پدرش را توصیف میکند:

به نظر او احساسات به خودی خود نه سزاوار ستایشند و نه در خور نکوهش. وی درست و نادرست و نیک و بد را کیفیاتی صرفا مربوط به کردار یعنی اعمال یا ترک اعمال می دانست. هیچ احساسی نیست که یا به اعمال نیک یا به عمل بد بیانجامد و غالبا نمی انجامد: خود وجدان یعنی میل به انجام دادن عمل درست است و گاه مردم را به انجام عمل نادرست رهنمون می کند. ص ۶۷

 

آموختم که اگر دست یافتن بر همه چیز برایم ناممکن باشد چگونه بایدبر آنچه در حیطه توانایی من است دست یابم و به جای رنجیدن یا افسردن از این که نمی توانم کاملا به دلخواه خود برسم چگونه باید خشنود و دلگرم باشم از این که می توانم به کوچکتریمن جز آن نایل شوم و هنگامی که حتی نیل به آن جز نیز ممکن نباشد چگونه باید با متانت کامل تحمل کنم که بر اندیشه هایم یکسر خط بطلان کشیده شود. من در طول عمر پی برده ام که این دستآوردها بیشترین اهمیت ممکن را برای نیکبختی فردی دارند و نیز شرط بسیار لازمی هستند برای این که هر کس خواه نظریه پرداز باشد و خواه مرد عمل موقعیت های خویش را با بیشترین حد خیر و صلاح سازگار کند. ص ۹۷

جان استوارت میل با دوستانش جلساتی را برگزار میکنند و آن را به یادگیری و بحث کردن می پرداختند مثلا ۳ ماه را به خواندن کتاب و  تمام مقالات اقتصاد سیاسی و سخنرانی و نوشتن مقاله در باره ی آن و… می پرداختند این برنامه های یادگیری بسیار منظم و پیگیرانه دنبال میشد. خودش در مورد این دوران و کمال گرایی آن میگوید:

از طریق همین مجالس بود که عادتی ذهنی به دست آوردم یا اگر این عادت در من بود بسیار تقویت شد عادتی که هر آنچه در تحقیقات نظری انجام داده ام یا انجام خواهم داد به آن نسبت می دهم و آن عادت این است که هرگز راه حل های نیمه کاره ی مشکلات را به منزله راه حل کامل نپذیرم. هرگز معمایی را رها نکنم بلکه بارها و بارها به ن روی آورم تا جایی که روشن و واضح شود. هرگز نگذارم که گوشه های مهم یک موضوع به دلیل آن که مهم جلوه نمی کنند کاوش ناشده باقی بماند. هرگز فکر نکنم که قبل ا زفهمیدن کل یک موضوع به فهم جزیی از آن به طور کامل نایل می شوم. ص ۱۲۸

بخش اول تمام شد – بیشتر که بروم جلو بخش دوم را هم می نویسم –