این شب ها مشغول خواندن کتاب زندگینامه جان استوارت میل هستم و طبعا دارم با اسامی آشنا میشوم که قبلا چیزی از آنها نخوانده ام. افراد خشک و منظم انگلیسی منظورم است. حال اگر از یک فرانسوی دیوانه چیزی میخواندم میتوانستم بفهمم چه چیزی میگوید و تقریبا ادبیات و فلسفه ی فرانسه را کمی دنبال کرده ام.
در این کتاب بارها با جنبش بنتام و وسودگرایی و جان لاک برخورد میکنم البته کلمه ی کلیدی کتاب بنتام است یعنی چگالی این کلمه طبق تعرف های SEO در کتاب بالاست! به همین خاطر سراغ بنتام رفتم تا بیشتر او را بشناسم کسی که نامش با سودگرایی عجین است و آن را در راستای دمکراتیزه کردن می نامد عقیده ی عجیب و جالبی است او می گوید من همچون اسمیت و جان لاک به سودگرایی و مالکیت خصوصی باور دارم چون آن را در راستای تحقق خیر عموم می دانم.
ناخودآگاه یاد کامو می افتم که می گوید من آنقدر وطنم را دوست دارم که ناسیونالیست نباشم. بعضی چیزها را وقتی در بلند مدت نگاه میکنیم نتیجه ی معکوس دارد یعنی همین ناسیونالیسم در بلند مدت بر ضد قومیت ها و ملیت های مختلف تمام خواهد شد و مالکیت اشتراکی آنگونه که کمونیست می گوید در نهایت به ضرر عموم است تا اینکه خیر عموم ایجاد کند.
تضادهای زیبایی است و چون به تازگی با این تضادها آشنا شده ام (قبلا شنیده بودم بی آنکه بفهمم) دوست داشتم برای شما هم تعریف کنم. راستی میخواهم بخشی از فلسفه ی بنتام را هم اینجا کپی کنم که همین الان از ویکی پدیا خواندم و برایم جالب بود.
به نقل از ویکی پدیا (فلسفه ی بنتام) :
میتوان از «سود» و «لذت» سخن گفت و نام «جرمی بنتام» را بر زبان نیاورد. او اعتقاد داشت هر عملی که انجام میپذیرد باید در آن سود و فایده را جست و حال آنکه معنای سود و فایده را در لذت میدید هر آنچه که لذتبخش باشد سودمند است. این متفکر انگلیسی قرن هجده و نوزده اگرچه در تفکر، عقلانی مشرب بود، اما برخلاف فیلسوفان هموطن خود که همواره بر مدار محافظهکاری و اعتدال حرکت میکردند، رفتاری انقلابی داشت. این رفتار اما برآمده از نگاه و اندیشه متفاوت وی نسبت به متفکران انگلیسی نیز بود.
متفکران انگلیسی، محافظهکار و اهل مکتب تجربیاند، از آن روی که معتقد به سیر تکاملی طبیعی هستند و بر این اندیشهاند که فهم و توانایی انسان اگرچه میتواند یاریدهنده پیشرفت در این سیر تکاملی باشد اما نمیتواند تغییراتی اساسی را به وجود آورد. اما بنتام بیاعتقاد به سیر منظم تکامل طبیعی، اعتقاد به نامنظم بودن این مسیر تکاملی داشت و از همین روی هم بود که میگفت «اکنون» ادامهی «گذشته» نیست و میتوان قطع رابطه کرد با آنچه پیشتر روی داده و سپس جهان را بر نقشهای دیگر سازمان داد. بنتام بنابر چنین اندیشههایی، خود را به متفکران فرانسوی نزدیک میدید، اگرچه اجزای زندگی او کماکان با روحیات یک متفکر انگلیسی همخوانی داشت. چه آنکه یک زندگی بیماجرا و گوشهگیرانه و به دور از هیاهو و درگیری، در تطابق با همان روحیهی یکنواخت انگلیسی او بود.
موضوعات مورد علاقه او اگرچه متنوع و متکثر بود، از اقتصاد و الهیات تا حقوق و سیاست و از روانشناسی تا اخلاق، اما موضوع اصلی پژوهش او، حقوق بود. همچنانکه اکثر اعضای خانواده وی نیز از وکلای دعاوی بودند، او نیز در ۱۵ سالگی وارد کانون وکلای انگلیس شد. بنتام اما تحقیق در علم حقوق و فلسفه حقوق را بر شغل وکالت ترجیح داد و به پژوهش و نوشتن در زمینه «حقوق» پرداخت.
در بحث و سخن از حقوق و قانونگذاری است که بنتام نظریه معروف خود، «اصل سودمندی» را مطرح میکند. او معتقد است که از میان امکانات مختلفی که در هر مورد در برابر ما وجود دارد، باید آن امکان را برگزینیم که بیشترین سعادت یا لذت را برای بیشترین تعداد از افراد مهیا میسازد: «غایت و هدف یک قانونگذار باید سعادت مردم باشد، در امور قانونگذاری، اصل راهنما باید سودمندی همگان باشد. اما برای اینکه این اصل را با کارایی کامل اجرا کنیم، سه شرط باید رعایت شود. نخست آنکه، باید مفهوم مشخص و دقیقی برای واژه سودمندی قائل شویم. دوم آنکه باید حاکمیت عالی و تقسیم ناپذیر این اصل را با نفی مطلق هر اصل دیگر، اعلام کنیم و در اجرای این اصل نیز هیچ استثنایی را در هیچ مورد قائل نشویم. سوم اینکه باید نوعی روش محاسبه یا «حساب اخلاقی» را کشف کنیم که به وسیله آن بتوانیم به نتایجی یکسان برسیم.»
بنتام معتقد بود که جستجوی لذت و گریز از درد، تنها غایت و هدف آدمی است حتی در لحظهای که انسان بزرگترین لذت را از خود دریغ میکند و یا دردهای سنگینی را بر خود هموار میکند نیز به دنبال لذتی دیگر است. او بدین ترتیب ایثار کردن و گذشت را نیز اگرچه با صرف نظر کردن از برخی لذتها همراه بود اما در مسیر کسب لذتی دیگر میدانست. او بدین ترتیب در توصیف «اصل سودمندی» میگفت که در هر استدلالی، اساس کار ما باید محاسبه و مقایسه دردها و لذتها باشد و هیچ اندیشه دیگری را نباید در استدلال خود دخالت دهیم. اصل مورد نظر بنتام اما اگرچه در ظاهر بسیار ساده و منطقی به نظر میآید اما با تردیدها و پرسشهای متقابل نیز روبه رو شده است.
بنتام از سنجش میزان درد و لذت در تصویب یک قانون سخن میگوید و این در حالی است که معیار مطلقاً دقیقی برای آزمایش هر قانون پیشنهادی ای وجود ندارد و اینچنین است که یکی از منتقدین بنتام میگوید: «اصل سودمندی آنچنان ذهنی است که نتیجهگیریهای شخصی بر اساس آن، گاهی در یک جهت و زمانی در جهت دیگر است.» بنتام در مواجهه با حکومت انگلیس، بنا بر اعتقاد یک اصل سودمندی، خواستار اصلاحی اساسی بود و از حکومت یک اکثریت دموکراتیک سخن میگفت تا احتمال حاصل شدن بزرگترین لذت برای بیشترین تعداد از افراد فراهم آید. بنتام حکومت را به «فن پزشکی» تشبیه میکرد و میگفت که کار قانونگذار به مانند کار یک پزشک، گزینش میان چند شر است، چرا که از نظر او، هر قانونی به هر حال یک شر است و نقض آزادی به حساب میآید. او بدین ترتیب میگفت: «قانونگذار باید از دو امر یقین حاصل کند. اول اینکه همواره حوادثی که او میکوشد از آنها جلوگیری کند در واقع شر هستند و دوم اینکه این شرها بزرگتر از شرهایی هستند که او در قالب وسیله از آنها استفاده میکند.» جرمی بنتام بدین ترتیب هم اندیش با آن آنارشیستهای فرانسوی ای به نظر میآمد که حکومت را بالذات، یک «شر» میدانستند.
جرمی بنتام را اگرچه متفکری لیبرال میدانند اما تفاوت است میان اندیشههای او و دیدگاههای افرادی همچون جان لاک، چه بسا هم لاک و هم بنتام، حامی مالکیت خصوصی باشند و این وظیفه را یکی از اصلیترین وظایف دولت بدانند اما لاک از آن روی چنین حکمی میدهد که معتقد به حق طبیعی آزادی و زندگی مناسب برای انسانها است. بنتام ولی اگر حامی مالکیت خصوصی و حمایت دولت از مالکیت خصوصی است، از آن رو است که نتیجه تحقق مالکیت خصوصی را، تأمین سعادت عمومی و سودمندی همگانی میداند.