پ ن : “حقیقت انسان به آنچه اظهار میدارد نیست، بلکه حقیقت او نهفته در آن چیزی است که از اظهار آن عاجز است. بنابراین اگر خواستی او را بشناسی، نه به گفته هایش بلکه به ناگفته هایش گوش کن” زیگموند فروید
شاید نزدیکان من یعنی کسانی که خارج از محیط کار من را میشناسند روی من برچسپ “حواس پرت” بگذارند که به واقع هم چنین است. چه قبل از ازدواج و چه بعد از ازدواج بارها پیش آمده است که موقع بیرون رفتن از خانه درب ورودی را نبسته ام یا وسایلم را در خانه جا گذاشته ام و خیلی از اتفاقات مشابه دیگر که الان هم پیش می آید.
چند روز پیش داشتم به این موضوع فکر میکردم که عمده حواسپرتی های من در چه زمانی رخ میدهد؟ فهمیدم که همه ی این حواس پرتی ها در ساعات اولیه صبح و زمانیکه از خانه بیرون میروم اتفاق می افتد تقریبا همه ی حاس پرتی ها. و آنهم بیشتر به خاطر عجله و شتابی است که بی دلیل صورت میگیرد و همیشه احساس میکنم که دیر شده و باید زودتر بروم. بارها بی دلیل و با وجود اینکه زمان زیادی داشته ام به همسرم اصرار کرده ام که عجله کن و خیلی دیر شده . حال برای رفتن به مهمانی یا بازار یا هر چیز دیگری … اما ریشه ی این استرس و شتابزدگی در کجاست؟
با فکر کردن به این موضوع یاد دوران بچگی خود افتادم و فهمیدم که این رفتار قدیمی ریشه ی کودکی دارد. خاطره ی تلخی که از دوران ابتدایی دارم و هیچگاه فراموش نمی شود این است که من بارها از مدرسه جا مانده بودم. بعضی وقتها پای درسهای معمولی در میان بود و من دیر به مدرسه میرسیدم که البته با تحقیر همکلاسیها و سرزنش معلمها همراه میشد.
چند بار با تاخیر به امتحان ابتدایی رسیده ام طوری که امتحان تمام شده بود و بچه ها داشتن به خانه بازمیگشتند. استرس و فشار روانی آن لحظات را هنوز احساس میکنم. به نظرم علت این دیر رفتن به مدرسه هم کوتاهی والدین بوده و هم ضمیر ناخودآگاه خودم در کودکی. اما چطور؟
باید بگویم به واسطه ی اینکه من از مدرسه بیزار بودم و از آن نفرت داشتم ضمیر ناخودآگاهم با دستکاری ساعت امتحانات و برنامه هفتگی و یا خوابیدن بیش از حد و یا کش دادن به خوردن صبحانه ضمیر خودآگاه را گول زده و این حادثه را به صورت تصادفی جا زده است. ولی الان در سن ۳۵ سالگی میدانم که کوتوله خود مختار(ضمیر ناخودآگاه) مانع من برای رفتن سر موقع به مدرسه شده است چرا که بخشی از من با تمام وجود از مدرسه متنفر بوده.
آری استرس دیر رسیدن به مدرسه و عجله برای بیرون رفتن از خانه به ۳۵ سالگی من رسیده است و همین عجله ی بیخودی باعث شده که وسایلم را در خانه جا بگذارم و یا درب را نبندم و یا لباسهایم را اشتباهی بپوشم.
ساعت ۶ صبح است. . استرس دیر رسیدن به مدرسه به ۳۵ سالگی من رسیده است و دارم آن را موشکافانه بررسی میکنم در حالیکه مشغول خواندن کتاب “آسیب شناسی روانی زندگی روزمره” هستم و این دومین کتابی است که بعد از “Totem and Taboo” از زیگموند فروید میخوانم. البته این قرنطینه بود که باعث شد من با فروید و نظراتش آشنا شوم و افسوس میخورم که چرا قبلا آن را نخوانده ام.
در هر حال برای خود درمانی تصمیم گرفته ام صبح ها زودتر برای رفتن به سر کار آماده شوم و با آرامش این کار را انجام دهم و البته هر وقت دچار استرس و عجله برای رفتن شدم با یادآوری ریشه های این اختلال روانی به خود نهیب بزنم.