پ ن : عجیب است، نه؟ همه چیز در اطراف ما از هم میپاشد اما هنوز هم کسانی هستند که به فکر یک قفل خرابند و کسانی که حاضرند در این وضعیت بیایند و آن قفل را تعمیرش کنند. شاید درستش همین باشد. شاید زحمت کشیدن روی چیزهای کوچک تنها راه زندگی در جهانیست که داردفرومیپاشد. عشق سمسا – موراکامی
پ ن ۲ : سمیه در این وضعیت سخت٫ به فکر تعمیر قفل خراب بود.
ابد و یک روز و فداکاری یک زن
دیروز جمعه فیلم ابد و یک روز را نگاه کردم٫ فیلم بدی نبود هر چند من زیاد اهل فیلم تماشا نکردن نیستم و قبلا اگر هفته ای یک بار فیلم میدیدم الان به ماهی یک بار رسیده است. اول از هر چیز نمی دانم چرا اعتیاد با فقر گره زده شده است اکثر فیلمهای ایرانی که موضوعش اعتیاد است به این شکل است یعنی اگر کسی از دور ایران را ببینند خیال میکند همه ی ثروتمندان ورزشکار و سالم هستند به شخصه با مصرف کننده های زیادی دمخور بوده ام و در ازای یک معتاد فقیر یک معتاد ثروتمند را هم دیده ام ولی به قول کارو: دو چیز صدا ندارد مرگ فقیر و ننگ ثروتمند!
خانواده ی به تصویر کشیده شده خیلی شبیه یک جامعه یا یک کشور بود و کارگردان شاید میخواست ایران را به این شکل نشان دهد یعنی افراد مشکل دار و مریض و معتاد و البته نابغه و مهربان همه به شکلی دور هم زندگی میکردند و هر بار کسی اگر میخواست خود را نجات دهد به ناچار باید پایش را روی سر نفر دیگر بگذارد البته کارگردان راه نجات را هم نشان داده بود: شخصیت سمیه همان شخصیت فداکاری است که با گذشتن از زندگی خود میتواند یک خانواده و یا یک امید را زنده نگه دارد یا اگر کاری از دستش هم برنیاید حداقل گلی (برادرش) را آبیاری کند به امید بزرگ شدن گل و شکوفه دادننش.
سمیه نشان میدهد که نمیشود بدون فداکاری جامعه ای اصلاح شود نمی شود رایگان چیزی را به دست آورد و نمیشود تصمیمات انفرادی و خوشبختی انفرادی را در جامعه ای تجربه کرد که همه به یکدیگر گره زده شده اند او نشان داد که فداکاری و فدا شدن به امید اصلاح جامعه نه تنها شیک و رویایی و قهرمانانه و ایده آلگرایانه نیست بلکه تنها واقعیت موجود است و تنها راه نجات قربانی شدن و از خود گذشتگی است. نسلی باید برای نسل بعد فدا شود این موضوع اگر تلخ هم باشد باید آن را پذیرفت یعنی خوشبختی از آسمان و یا از کشور همسایه نمی آید بلکه شهامت کسی را میطلبد که خود را فدای جمع کند.و جمعی که حاضر باشد خود را فدای فرد کند
این فیلم بر خلاف فضای روشنفکری ایران فردیت را به کناری زده است و فرد را فدای جامعه بزرگتر میکند سمیه برای شکوفا شدن برادرش و شاید برادرش برای برادران دیگرش. سمیه انعکاس صدایی بود که از ته غار می آمد وقتی برادر کوچکش در تنهایی او را صدا زد صدای سمیه نه به عنوان یک فرشته و خیال و ایمان بلکه به عنوان یک انسان واقعی اشک ها ی او را پاسخ داد و نگذاشت نهالی دیگر بشکند.
سمیه کاری را کرد که میتوانست بکند یعنی تنها کاری که میتواانست بکند او برای خودش آن خانه را ترک نکرد بلکه برای کس دیگری ایستاد این حرکت اوج بلوغ انسان است یعنی گذشتن از لذات و هوسهای خویش به خاطر کس دیگر و این فداکاری دیر زمانی است که جایی پیدا نمیشود یعنی هیچ کس به خاطر هیچ کس نمی ایستد و فداکاری نمیکند کارگردان تلاش دارد کهن ترین باور انسان و در عین حال مترقی ترین باور او یعنی از خود گذشتگی و فداکاری را زنده کند.