خیال کبوتر و شیرکو بیکه س

شیرکو بیکه س از شاعران مورد علاقه م است. شاعری که لقب امپراطور شعر را به او دادند وجایزه ی توخولسکی را برده است و…..

برای من شهرت شیرکو بیکه س مهم نیست یعنی به واسطه  ی شهرتش شعرهایش را نخوانده ام بلکه شهرتش در باران کلماتی است که در روح و روان آدمی به یکباره میریزد فرقی نمیکند در کجای جهان باشی و به کدام زبان ترجمه های او را میخوانی.به باور من فقط تن های بی روح و بی احساس با خواندن کلماتش نمی لرزند

هوا که تاریک شد
شیری درلانه‌اش دراین فکر بود
که فردا چطور
یورش برپلنگ همسایه‌اش ببرد؟
پلنگ هم به این فکر می‌کرد که فرداچطور
روباه را شکار کند و پوستش را بکند؟
روباه هم درفکرآن بود
چطورمی‌تواند خودرا به پستوی آن صخره‌ها برساند و
جوجه کبوترها را بخورد؟
کبوترهم به این فکر می‌کرد
که چطور می‌تواند
شکارچی و
پرنده و
حیوانات آن جنگل را همه باهم یکی کند؟
براستی
چگونه می‌تواند؟!

شیرکو بی که س

پ ن : او تمام اشعارش را به کردی نوشته ولی خیلی از شعرهایش به زبان های زنده دنیا ترجمه شده و میشود

پ ن ۲ :‌برای علی کریمی و پوریا صفر پور – فقط خواستم یک شعر دیگر از شیرکو بیکه س بگذارم شاید این را هم دوست داشته باشید

قلمی بیخبر همه را ترک کرد
طوری که هیچ دفتر وهیچ کاغذی هم
ندانستند سربه کدام سو نهاد
چرا که خواستند بتراشندش و
خودش را با خودش خاموش کنند
چرا که خواستند آنگونه بنویسد
که تنها پادشاهان بخوانندش…!

پ ن ۳: ۲۷ فروردین ۹۶ – شعر زیبایی از شیرکو بیکه س دیدم و خواستم برای شما هم بنویسم

صبحتان بخیر!
اسم من دیوار است
در خیابانی عمومی قرار دارم و
بە درازنای بیزاری درازم و
بە بلندی عصبانیت هم بلندم!

هرچە پوستر است
بە من چسباندە می‌‌شود.
از صد شعار یکی پیدا نمی‌‌شود
چیزی بە من بیاموزد!
از صد پوستر یکی پیدا نمی‌شود
دلم را شاد گرداند!

همین دیروز بود
از “سَر” تا انگشت پایم
شعاری به من آویزان کردند
وقتی خواندمش
از شرم خجلت زده شدم
کە من دیوارِ کشوری باشم
دروغ گُنده و بزرگ این چنینی
بە آن بیاویزند!

پ ن ۴ : ۱۰ اردیبهشت ۹۶

“نه هینی”

ئه ی کچی جوان

تو نه شاعیری و نه نه قاش

من هه ر دووکیان

وه لی کی ئه وه ئه زانی

ئه و چاوته هه موو شه وی

ئه و شیعرانه ت به دزیه وه ئه مداتی

کیش ئه زانی

ئه وه په نجه کانی تویه

ئه و وینانه م بو ئه کیشی

من ئیستا له وه ئه ترسم که روژی

چاوه کانت و په نجه کانت

ئه م نه هینیه ده رخه ن و

به شه قام و به گه ره ک و

به دنیا بلین:

له راستی دا ئه م پیاوه

نه شاعیریشه و نه نه قاش

                                              “شیرکو بیکه س”

ترجمه:

“مخفیانه”

ای دختر زیبا

تو نه شاعری و نه نقاش

ولی من هر دو هستم

اما چه کسی میداند

که چشمهایت هر شب

این شعرها را دزدکی به من میدهد

چه کس میداند

این انگشتان توست

که این تصاویر را برایم میکشد

و من از این میترسم که روزی

چشمهایت و انگشتانت این راز را آشکار کنند

و به کوچه و خیابان و به دنیا بگویند:

که در حقیقت این مرد نه شاعر هست و نه نقاش

“شیرکو بیکه س”