تشویق دیگران به کتابخوانی

امروز توی لینکدین کسی پست گذاشته بود که چطور میشه دیگران رو تشویق به مطالعه کرد و چرا مردم مطالعه نمی کنند و … . این دغدغه را شاید بارها در برنامه های تلویزیونی و بلاگها دیده باشید ولی آیا کاری هم برای این دغدغه کرده ایم؟

به تجربه شخصی که در این سالها داشته ام ما میتوانیم کارهای کوچکی در این زمینه انجام دهیم. اولا اگر ما عنوان کتابخوان را روی خود گذاشته ایم باید اخلاق و منش و طرز تفکرمان متفاوت و رو به جلو باشد باید بتوانیم استانداردهای یک شهروند خوب و متمدن را داشته باشیم . باید طوری رفتار کنیم و طوری نشست و برخاست کنیم که دیگران با دیدن ما احساس کنند این فرد به واسطه ی کتاب خواندن و مطالعه رشد کرده و چه قدر خوب خواهد بود که از او الگو بگیریم.

اگر ما در کنار کتاب خواندن تغییری در زندگی شخصی و کاری نداده باشیم و سطح شعورمان پایین مانده باشد الگوی بسیار نا مناسبی خواهیم بود و باید توجه کنیم هر شخص در کنار اینکه معرف شخصیت خود است معرف کامیونیتی خود نیز هست. یعنی یک کتابخوان معرف افراد اهل مطالعه و روشنفکر است و یک راننده معرف صنف رانندگان و یک وکیل معرف صنف وکلا و…. پس هر اشتباهی که از ما سر بزند به کل جامعه ای که به آن تعلق داریم لطمه میزند.

مورد دوم هم برای تشویق دیگران اهدای کتاب به آنهاست. ما باید علایق و خواسته های اطرافیان دوستان و خانواده ی خود را بدانیم و به آنها کتابهایی معرفی کنیم که با روحیات و علایقشان جور باشد. برای نمونه پدر من تا پنجم ابتدایی درس خوانده است ولی به واسطه ی این که قبل و بعد از انقلاب فعال سیاسی (فعال سیاسی چپ) بوده در حوزه های سیاسی کتاب خوانده است من میدانم که او به مسایل تاریخی خصوصا جنبش های کورد علاقه دارد و همینطور به شعر کوردی کلاسیک نیز علاقه دارد به همین خاطر کتاب شعرای کلاسیک کورد و کتاب تاریخ جنبش کردستان (مهاباد) را پیشتر به او داده ام و او هم خوانده است. البته هنوز افسوس میخورم که چرا نتوانسته ام خواندن و نوشتن را به مادرم یاد دهم.

همسرم به روانشناسی کودک و رمانهای عاشقانه علاقه دارد من روانشناسی کودک اثر پیاژه و امیل روسو را بهش معرفی کردم و همینطور سعادت زناشویی تولستوی را به او داده ام و آخری را چند روز پیش تمام کرده است و حالا مشغول خواندن کتاب تورگنیف یعنی پدران و پسران است به واسطه ای اینکه من به رمانهای فلسفی علاقه دارم نباید او را وادار کنم که مثل سارتر یا نیچه و روسو .. بخواند. در حال حاضر هم و هر شب بعد از اینکه خودم تمرین زبان روسی را تمام کردم  به همسرم انگلیسی یاد میدهم و او را تشویق به مطالعه میکنم و خوشحالم که موفق شده ام .

خواهرم به شعر علاقه دارد و برایش دیوان اشعار جلال ملکشاه (شاعر بزرگ و معاصرکورد: خوبه که این شاعر بزرگ زنده باشه و بتونی گاهی اوقات او را در خیابان های سنندج هم ببینی) رو بردم و از خوندنش خیلی خوشحال شد . برادرم شبیه دوران نوجوانی من به صادق هدایت علاقه دارد من جلوی او را نگرفتم و نگفتم صادق هدایت افسرده و ناراحتت میکند و الکی او را بترسانم بلکه بهش گفتم که من هم در سن تو تمام رمانهای صادق هدایت و حتی نامه ها و نوشته های پراکنده ش را خواندم و البته افسرده و مریض و بدبخت هم نشدم. چقدر خوبه که تو به کتاب علاقه داری و تشویقش کردم.

به زن عمو و دختر عمویم کتابهای موراکامی را داده ام چون میدانستم احتمالا از چه سبکی خوششان بیاید و اتفاقا هر دوی آنها کتابهای موراکامی را خوانده و خوشبختانه توانستم شوق مطالعه را هم در آنها به وجود بیاورم.به پسر عمویم که فلسفه دوست دارد کتاب اصالت بشر نوشته ی سارتر را داده ام و کتابهای زیادی را هم بهش معرفی کرده ام و بهش گفته ام هر کتابی که میخواهی تعارف نکن و بهم بگو تا بهت بدم. به دوستان دیگرم نیز کتابهای زیادی اهدا کرده ام و خوشحالم که توانسته ام افرادی که اطرافم هستند را به مطالعه دعوت کنم .

همینکه بتوانم خودم الگوی مناسبی برای افراد اهل مطالعه باشم و ثانیا شوق مطالعه را در دیگران به وجود بیاورم به خودم نمره ی قبولی میدهم. و شاید این دو کار کوچک از عهده ی همه ی ما بر بیاید و بتوانیم دیگران را نیز تشویق به مطالعه کنیم.