شستن دستها با صابون و پاک شدن گناهان!‌

دو شب پیش مشغول خواندن کتاب you are not so smart  بودم که به یک تحقیق جالبی رسیدم Zhong از دانشگاه تورنتو و Katie Liljenquist در سال ۲۰۰۶ تحقیقی رو انجام داده بودند.

آنها افراد زیادی را جمع کرده  و از آنها خواسته بودند که به گناهانشان در گذشته و یا کارهای غیر اخلاقی که کرده اند فکر کنند و خاطره و حس و حالشان را در آن شرایط  توضیح بدهند و به این موضوع اعتراف کنند. حالا این خاطره امکان دارد که مربوط به دزدی غیبت تجاوز یا هر کار غیر قانونی باشد .  بعد به نصف این افراد گفته شده که همانجا دستتان را خوب و تمیز بشویید و به ۵۰ درصد از این افراد اجازه نداده بودند که دستشان را بشویند!

بعد از پایان جلسه محققان به مردم گفته بودند جلسه بعد مجانی برگزار خواهد شد و شما میتوانید اینجا بیایید و در مورد گناهان و اعتراف به آنها توضیح دهید. نتایج جالبی به دست آمده  ۷۴ درصد افرادی که دستشان را نشسته بودند مشتاق بودند که جلسه بعد شرکت کنند ولی تنها ۴۰ درصد از افرادی که دستشان را شسته بودند میخواستند جلسه ی بعدی بیایند.

در واقع این افراد تمایلی به شرکت در جلسه بعد نداشتند چون احساس میکردند که با شستن دستشان در آن محل گناهانشان شسته شده و به اصطلاح کامپیوتری ها Refresh شده اند و بقیه هم دنبال فرصتی بودند که جلسه بعد بیایند و دستشان را بشویند!

وقتی به همه ادیان نگاه میکنیم بحث وضو در اسلام و یا غسل تعمید مسیحیان و غسل جنابت ! و … را بررسی کنیم میفهمیم که اینقدر در طول سالیان دراز این موارد تکرار شده که وقتی کسی وضو میگیرد یا بدن مرده ای را میشوید به واقع فکر میکند که گناه یا تیرگی  روح او شسته شده است و از بین رفته در حالیکه شستن در بهترین حالت اگر با صابون و یا شوینده هایی شامل کربنات سدیم و … صورت پذیرد فقط میکروب سطح پوست را از بین میبرد و نه گناهان را.

تلاش مفهوم زندگیست

 

انسان برای نا امیدی درست نشده است و معنی زندگی چیزی به جز تلاش نیست. بدون تلاش انسان شبیه جسدی است که به حال خویش رها شده. به کسی که میگوید تلاش بی فایده است باید گفت یک تکه چوب یا سنگ هم میتواند بدون حرکت و بدون تلاش باقی بماند و حتی بر خلاف تو که هوا و زندگی را مصرف میکنی او مصرفی هم ندارد و درجاتش به مراتب از تو بالاتر است.

و به کسی که می گوید سرنوشت ما نوشته شده است و ما نمی توانیم چیزی را تغییر دهیم باید گفت وقتی از خیابان عبور کردی لطفا سمت چپ و راست خودت را نگاه نکن چون به هر حال سرنوشت تو نوشته شده است.

شاد بودن بهتر از غمگین بودن است و امیدواری بهتر از نا امیدی. این جمله را اگر کسی که از واقعیت تلخ و مشکلات بی شمار خبر ندارد بنویسد  باید به او لقب خوش خیال یا ابله داد و اگر کسی بنویسد که با وجود اطمینان به سیاهی و پوچی دنیا باز هم عاشقانه زندگی میکند و در حال له شدن لبخند میزند باید به او لقب پیشرو  داد.

کسی که مرگ فقط او را متوقف خواهد کرد.

یاد این مطلب افتادم و چقدر حسم به آن نزدیک است :‌

گفتند: آن مرد ماهی گیر است. آن مرد از دریا ماهی میگیرد

گفتند: آن مرد کشاورز است. آن مرد در زمین دانه می کارد

جوانمرد گفت: چه نیکو که آن مرد، ماهی گیر است و از دریا ماهی میگیرد

و چه نیکو که آن مرد، کشاورز است و در زمین دانه می کارد

اما نیکوتر مردی است که از خشکی ماهی میگیرد و دانه اش را در دریا می کارد

و نیکوتر از این دو، کسی است که میتواند از آب، آتش بگیرد

و از زمین، آسمان را برداشت کند

ممکن را به ممکن رساندن کار مردان است

اما کار جوانمردان آن است که ناممکن را ممکن سازند

هزاران معجزه میان آسمان و زمین معطل است

دستی باید، تا معجزه ها را فرود آورد

و آن، دست جوانمرد است

عرفان نظر آهاری

کتاب: جوانمرد، نام دیگر تو

 

 

 

به دور از مردم شوریده

چند وقت پیش به سفارش یکی از دوستان به نام زاهد کمانگر رمان به دور از مردم شوریده اثر تامس هاردی رو خوندم . بعد از خواندن رمانهای روسی و کلاسیک مشهور دنیا و همینطور مختصری ادبیات فرانسه و آمریکا (همینگوی) اصلا فکر نمیکردم که انگلستان هم نویسنده خوبی داشته باشد! (البته از برونته و شکسپیر چیزایی خونده بودم) ولی بدون اغراق باید بگویم که این رمان ۵۵۰ صفحه ای یک اثر کلاسیک و زیبا در حد رمانهای تولستوی بود که به زیبایی توسط ابراهیم یونسی ترجمه شده است مترجمی که متولد بانه است و اولین استاندار کردستان در دولت بازرگان بوده .ایشان در سال ۹۰ فوت کرد و در طول عمرش ۸۰ کتاب از انگلیسی به زبان فارسی  ترجمه کرده و ۱ کتاب هم از فرانسه به فارسی.

رمان یک عاشقانه کلاسیک و آرام است که شبیه یک فیلم زیبا بدون اینکه احساس خستگی بکنید تمام میشود در این داستان ۳ مرد عاشق یک زن میشوند یکی از آنها مسن و ثروتمند است یکی دیگر صبور و صادق و آخری هم احساسی و زن باز.

داستان همیشگی تقابل مغز با احساس است و دشواری تصمیم گیری و همینطور زخم هایی که تا ابد می مااند زیبا و زشت شبیه زندگی. ۲ تا پاراگراف از کتاب هم اینجا میزارم که بخونید .

راستی فکر کنم همه کتابخانه های عمومی کشور این کتاب رو دارند اگر کسی خواست بخونه.

 

این تصویر امروز در چارچوبه ی چهار صد سال پیش – بین کهنه و نو – آن تباین مشخصی را که از تقابل دو تاریخ استنباط می شود ارایه نمی کرد. وردربری در قیاس با شهر تغییر ناپذیر بود. “آن وقتهای” مردم شهر “این روزهای ” روستا است. در لندن بیست سی سال پیش را قدیم میدانند . در پاریس ده یا پنج سال قبل را . اما در وردربری شصت هفتاد سال را جزو زمان حال به شمار می آورند و چیزی کمتر از یک قرن اثری بر چهره و لحن سخن مردمش بر جا نمیگذاشت . در این زوایای “Vessex” روزگار کهن مردم پر مشغله هنوز”قدیم اند” و روزگاران قدیم هنوز جدیدند و زمان حال در آینده است .

ص ۱۸۷  به دور از مردم شوریده – نوشته تامس هاردی – ترجمه ابراهیم یونسی – نشر نو

 

اکنون این خیال خوش پیوسته در ذهنش خانه کرده بود. شش سال زمان درازی بود اما از هیچ از نا امیدی که این همه مدت تحمل کرده بود بسی بهتر بود!‌یعقوب نبی چهارده سال به خاطر راحیل کار کرد و زحمت کشید . برای زنی مثل این شش سال مدتی نیست . خیال صبر و انتظار را بهتر از دستیابی فوری به او می دید احساس می کرد که عشقش بسیار عمیق و نیرومند و پایدار است و به احتمال زیاد بت شبا تاکنون آن را چنان که باید در نیافته است . همین صبر و انتظار به او فرصت خواهد داد تا نشانها و آثار زیبا و لطیفی را در این زمینه به او ابراز کند . این شش سال از زندگی را انگار دقایقی بیش نباشد نیست و نابود خواهد کرد – آری . ارزشی که برای وقت در قبال عشق قایل بود چنینی بود.

ص ۴۳۶  به دور از مردم شوریده – نوشته تامس هاردی – ترجمه ابراهیم یونسی – نشر نو

سبک نوشتن این نویسنده به عوام پسندی تولستوی و به ادبیات شکسپیر نزدیک است و بیشتر از اینکه طرفدار احساس باشد دنباله رو عقل است!‌

چرا فکر میکنیم زندگیمان به هدر رفته؟

پیش نوشت :

دانیل کانمن  کسی است که در سال ۲۰۰۲ جایزه نوبل رو به خاطر مطالعات عمیقش روی اقتصاد رفتاری و روانشناسی تصمیم گیری برده است. کتابهای خیلی خوبی هم دارد که میتوان به فکر کردن سریع و آهسته اشاره کرد که دوست خوبم داریوش زندی در وبلاگش چکیده ای از اون بحثها و همینطور تصمیم گیری نوشته  یه سخنرانی عالی هم داره توی TED که میتونید نگاه کنید زیرنویس فارسی هم براش درست شده  و مربوط به سال ۲۰۱۰ است.

کانمن در مورد آزمایشی صحبت میکند برای تشخیص میزان درد: 

به گروه اول درد ۲۰ ثانیه ای رو با شوکهای الکتریکی انتقال میدهند که آخرین ثانیه هایش توام با درد شدید است ولی اوایل درد زیادی ندارد  و به گروه دوم ۶۰ ثانیه درد انتقال میدهند ولی به صورت یکنواخت و با درد شدید. مغز ما میگه گروه دوم بیشتر احساس درد میکنه ولی این طور نیست گروه اول درد بیشتری رو تجربه میکنند چون لحظات پایانی به مغز انسان سوگیری میده و در ذهن ما ثبت میشه به همین خاطره وقتی با کسی دوست هستیم وازش جدا میشیم هزاران خاطره خوب رو فراموش میکنیم و فقط آخرین دشنام و بی احترامی او یادمان است! برای قضاوت در مورد زندگی هم باید همه آن را کنار هم قرار داد و نه تجربه آخرین درد و نباید بر آخرین اطلاعات تکیه کرد کاری که مغز ما میکنه تکیه بر آخرین اطلاعات است. مثلا اگر من امروز ناراحت هستم و عصبی هستم و یا خیلی سرخوش و مست و غزلخوانم!‌ قضاوتم در مورد اینکه زندگی و جوانیم  به هدر رفته یا زندگیم خوب بوده  کاملا اشتباه و احمقانه س و تنها زمانی میتوانم قضاوتی داشته باشم که دریک وضعیت خنثی (بهترین زمان برای قضاوت) باشم.

مسافرت و تکرار فریم های زندگی: 

چرا کسانی که تجارب متنوعی در زندگی دارند خوشحال تر هستند و کسانی که کار تکراری و مداومی را انجام میدهند احساس میکنند زندگیشان به هدر رفته؟

دن اریلی  کسی که اونهم در مورد اقتصاد رفتاری مطالعات و کتاب و مقالات زیادی داره در ستون نیویورک تایمز به صحبتهای مردم جواب میده و سوالهای عجیب و غریبی در مورد زندگی ازش میپرسن یکی از این سوالات این بوده (البته کانمن هم به این موضوع اشاره میکنه توی ویدیو TED)

که دن عزیز!‌ چرا من وقتی میرم مسافرت فقط روزهای اولش خوش میگذره و بعد حوصله م سرمیره ولی قبل از اینکه برم ترجیح میدم دو هفته مرخصی بگیرم تا یک هفته؟

اونهم جواب میده که : چون مغز ما توانایی ثبت خاطرات رو به مدت طولانی نداره و فقط به صورت فریم و به تعداد بالا میتونه بهش رجوع کنه شما در چند روز اول کارهای مختلفی کردید و چند فریم خاطره ساختید و بعد از آن همون فریم ها تکرار میکنید!‌ (کاری که ما تا آخر عمر انجام میدیم! ) ولی اگر میخواهید هفته بعد هم بهتون خوش بگذره سعی کنید خاطره ها و داستانهای بیشتری بسازید یعنی جاهای مختلف بروید غذاهای متنوع بخورید ساعت خواب وبیداری را عوض کنید و هر چیزی که قابل ثبت باشه.

کانمن هم به این موضوع اشاره میکنه که افزایش حجم زمان در مسافرت ها و حتی در لحظات شادی بر خلاف تصور ما چیزی به اون اضافه نمیکنه بلکه افزایش فریم  و تنوع میتونه احساس ما رو بهتر بکنه. پس اگر حس خوبی در مورد گذشته و زندگی خود نداریم دلیلش ثبت نشدن خاطرات زیاد و داستانهای زیاد و تنوع زیاده و به قول معروف تعداد فریمهای ما کم ولی حجمش بالاست حتی اگر در وضعیت خوبی باشیم اضافه کردن حجم زمانی به آن ما رو خوشحال نمیکنه.

ضرب المثلهایی که دلیلش چیز دیگری است و ما طور دیگر آن را میبینیم :

خوشی زده زیر دلش یا در کردی خوه شی داگیه سه ژیر دلیا

کسی که در اوج خوشی است به نظر ما ولی خودش افسرده است در یک فریم خوب ولی با حجم زمانی زیادی گیر کرده است.

شاهنامه آخرش خوشه 

اشاره به اهمیت آخرین لحظات  تجربه

حتی در تولید فیلم و داستان و سریال هم تولید کنندگان محتوا اینم موضوع را به خوبی میفهمند و آخر داستان به اندازه کل داستان یا فیلم مغز ما رو تحت تاثیر قرار میدهند حتی با تیراژ پایانی یا جمله آخر داستان |کاش اسلحه پشت شیشه مال من بود (اشاره به داستان صمد بهرنگی در ۲۴ ساعت خواب وبیداری)|

کردی :‌ وه ک کتک بی سفه ته |  مثل گربه بی چشم و رو است 

اشاره به فراموش کردن ۱۰ سال دوستی ۱۵سال زن و شوهری ۷ سال شراکت و… فقط به خاطر تمرکز بروی آخرین اطلاعات و  در نظر نگرفتن کل تجربه ی این سالها.(تکیه بر آخرین اطلاعات)

بعدا اگه فرصت بکنم در مورد دن اریلی بیشتر مینویسم و البته در مورد اشتباهات احمقانه در زندگی

 

 

 

سال نو- کتاب هایی در مورد کسب و کار

سال نو موقع هدیه دادن است و چه هدیه ای بهتر از کتاب.اکثر شرکتها به فکر دادن هدیه به مشتریان هستند یا به همکارا و شریک ها و.. نمیخوام کتابهای تاریخی و ادبی و… رو مطرح کنم چون سلیقه ها متفاوته ولی کتابهایی که مربوط به بیزنس است میتونه هم برای کسب و کار مفید باشه و هم بشه اون رو هدیه دادالبته خودم هیچ وقت عید رو جدا از سال نمیدونم و همیشه کتاب هدیه میدم و هدیه میگیرم یعنی کل عمر رو به شکل پیوسته و در یک پیکر میبینم تفاوتی بین روزها و سالها قایل نیستم .من هم میخواستم چند تا کتاب معرفی کنم که ترجیحا ترجمه شده باشه و ترجمه ی نسبتا خوبی هم داشته باشه طوری که بشه خرید.

                                                         سال نو شما هم امیدوارم با کتاب مبارک تر بشه

  1.  جادوی فکر بزرگ – دکتر د .شوارتز
  2. تنها بی پروایان پایدارند – اندی گرو – بنیانگذار اینتل
  3. سنگ فرش هر خیابان از طلاست – کیم وو چونگ مدیر عامل دوو (این رو چند بار هدیه دادم)
  4. هاروراد چه چیزی را به شما یاد نمیدهد – مارک مک کورمک – انتشارات طلوع
  5. را ه تویوتا در فروش و بازاریابی- یوشیرو ایشزاکا
  6. ٫Turnaround: How Carlos Ghosn Rescued Nissan – ترجمه ش هم هست الان یادم نیست
  7. پنجمین فرمان – پیتر سنکه
  8. مدیریت بازاریابی – کاتلر
    این دو تا کتاب هم برای بچه ها و خارج از اون فضا
    ۱٫ شازده کوچولو – اگزو پری
    ۲٫ ماهی سیاه کوچولو – صمد بهرنگی

لینوس تروالدز و کتاب فقط برای تفریح

پ ن :‌ متن قدیمیه و از وبلاگم کپی کردم

کتاب : فقط برای تفریح (داستان لینوکس)

نویسنده : لینوس تروالدز

چرا خوندم : خواستم ببینم کسی که هسته لینوکس رو نوشته و یک انقلاب در دنیای کامپیوتر ایجاد کرده چطوری دنیا رو میبینه و چطوری فکر میکنه

احساس پس از مطالعه : فکر نمیکردم که با یک نویسنده فیلسوف که درمورد آزادی و جامعه و اطلاعات نظر میده و اتفاقا نظراتش هم خیلی عمیقه روبرو بشم ، البته همیشه همینطور بوده و افراد متخصصی که در رشته خاصی موفق شدند فقط به خاطر مهندس بودنشون نبوده به نظرم یک فکر بزرگ و عمیق و یک ایدئوژی پشت همه کارهاشون هست یه چیزی که نمیزاره شبها بخوابی یا یه چیزی که وقتی اونو داری حرفای مردم اذیتت نمیکنه دیگه حتی پول هم برات مهم نیست یه چیز با ارزش پیدا کردی و محکم بهش چسپیدی حتی حاضری براش همه چیزتو بدی این همون هدف و معنای زندگیه که دارم کم کم پیداش میکنم و از این بابت خوشحالم هر چیزی غیر از اینن معنای زندگی یک لایه ی نازک قابل دسترسه ، پول مهارت ، نظم اجتماعی و خیلی از اینها رو میشه به راحتی به دست آورد به شرط اینکه اون هدف عمیق و اون معنای زندگی کشف شده باشه ..پول هدف نیست حتی شغل هم هدف نیست وقتی کسی میخواهد مثلا به افراد نابینا کمک کند و یک عصای حسگر میسازه تا بهتر جلوی خودشون رو ببینند به خاطر پول نیست ولی ۱۰۰ درصد هم پول به دست میاره هم شغل خوب هم مشهور میشه . منظورم اینه که هدف و معنای زندگی مثل یک باد سریع و طوفانی همه چیز رو با خودش برای انسان میاره ، لینوس هم مثل بقیه افراد بزرگی که داستانشون رو خوندم همین بود اون پول نمیخخواست ولی به دستش آورد دنبال شهرت نبود ولی مشهور شد و با چسپیدن به اون معنای زندگی یعنی ساختن یک سیستم عامل Open Source همه چیزو صاحب شد . حس میکنم مالکیت یعنی رها کردن با رها کردن میشه مالک همه چیز شد به آرامی داشته هایت را رها میکنی و به سرعت صاحب همه چی میشی .دو هفته پیش داشتم میرفتم تهران توی اتوبوس یه فنلاندی سوار شد که همسن خودم بودم تا تهران با هم صحبت کردیم و اتفاقا اهل هلسینکی یعنی شهر لینوس بود و رشته کامپیوتر هم بود 🙂 با هم کلی در مورد لینوکس و لینوس تروالدز حرف زدیم

کتاب Hooked و بررسی سایت freerice.com از لحاظ گیمفیکشن

پ ن :‌ موضوع کتاب Hooked در مورد این است که سایتهای بزرگ چطور کاربران را جذب مینند و نگه میدارند

سایت freerice.com یک سایت برای آموزش زبان است که با جواب دادن هر سوال مقداری برنج به کشورهای آفریقایی کمک میشود که هزینه آن را سازمان ملل میدهد.

متن:

این کتاب Hooked رو اینقدر خوشم اومد که اکثر قسمتهای کتاب رو از نو نوشتم تا خوب بفهمم.

خوب اهمیت یک بازی مثل شبکه های اجتماعی و حتی سریالهای تلویزونی  و… بستگی به میزان درگیری مخاطب داره چند تا مورد که خیلی در این اصل مهمه میخواستم بنویسم.

داشتن ویژگی شبکه اجتماعی:‌ مثلا بتوانم با کسی دوست شوم امتیازهای دوستم را لایک کنم و زیر فعالیت دوستم کامنت بگذارم دوستانی از ایران و سنندج در سایت به من معرفی شود تا ارتباط محکم تری شکل بگیرد مثل فیس بوک و … یعنی من برای دیدن فیس بوک به این سایت سر نمیزنم بلکه برای دیدن دوستانم و پستهای اونها این کارو میکنم اگردر freerice.com هم بتونم امتیاز دوستانم را ببینم یا بدانم که آنها آخرین بار چه وقت وارد سایت شده اند برایم درگیری ذهنی ایجاد میکند.البته اینجا هم یک کارهایی کردند مثل ساختن گروه ولی ناچیزه.
ساده سازی برای استفاده کردن: اولین جرقه شروع بازی باید بسیار ساده باشد و سریع وارد بازی بشوید که توی این کار موفق بوده به نظرم. مثلا فرض کنید سایت لینکدین تمام اطلاعات شخصی شما رو همون روز اول میگرفت و ورود به بازی رو براتون سخت میکرد اونوقت کسی وارد نمیشد دیگه . ولی الان کم کم شما پروفایلتون رو تکمیل میکنید.
دادن پاداش و داددن پاداش تصادفی: این سایت پاداش دارد ولی پاداش تصادفی ندارد یعنی شاید بهتر بود بعضی وقتها بدون اینکه ما حدس بزنیم پاداشی را به ما میداد.
سرمایه گذاری کاربر:‌ یعنی سایت باید کاری کنه که شما زمانتان را سرمایه گذاری کنید م من میگم چون ۱۰۰۰ برنج جمع کردن به صرفه نیست این کارو رها کنم البته این سایت با نشون دادن میلیونها برنجی که توسط نفر اول جمع شده من رو کم انگیزه میکنه و دیگه اشتایقی ندارم چون میدونم سخته که به این افراد برسم. شاید هم بهتر باشه امتیازات بالای کاربران قدیمی رو به افراد جدید نشون نده
محصول یا پلاتفرم باید دو ویژگی داشته باشه : اینکه خودم ازون استفاده کنم یعنی خودم حاضر باشم ازون استفاده کنم  دوم اینکه دردی رو دوا کنه و مشکلی رو حل کنه توی کتاب Hooked یک ماتریس کشیده شده و بهترین وضعیت برای یک محصول همین دو ویژگی بود که نوشتم .مدلهای دیگری است که به نظرم اگر کسی خودش بخونه بهتره .

دوست دارم اینجا کمی هم در مورد اثر تتریس بنویسم که بی ربط نیست البته مربوط به صنعت بازی است

بازی باید طوری باشد که من در ذهنم بتونم اون رو بازی کنم مثلا بازی خانه سازی یا همین تتریس رو من در ذهنم میتونم بازی کنم ولی فوتبال PES رو نمیتونم
یا اینکه وقتی بیرون رو نگاه میکنم بتونم همون بازی رو به ذهنم بیارم یعنی تیر چراغ برق به شکه میله عمودی و ماشین به شکل مکعب به ذهنم خطور کنه و تو ذهنم باهاش بازی کنم
تعلیق ذهنی :‌ اینکه ندونم حرکت بعدی چیه که بالا هم گفتم مثلا تو تتریس نمیدونی شکل بعدی چیه مربعه یا افقی یا چیز دیگه

چگونه خلاقیتمان را نابود کنیم

فقط مطالب مربوط به رشته تحصیلی  خودمان را مطالعه کنیم

فقط با کسانی که شبیه ما هستند کاملا صحبت کنیم

تلویزیون نگاه کنیم و کتاب نخوانیم

عمل گرا نباشیم و فقط فکر کنیم

در هر تصمیمی اولین گزینه دم دست را انتخاب کنیم

کاملا واقع بین باشیم  و تخیل مان را از کار بیندازیم

برای همه چی چهارچوب در نظر بگیریم

حرف دیگران و دانشمندان و کتابها و …. را یک سند کاملا درست تلقی کنیم

ننویسیم !!

اجتماعی یا سرگردان

بعضی وقتها ما از ترس اینکه مردم بگویند اجتماعی نیستی با هر کسی دوست می شویم همه ی مهمانی ها را میرویم و با همه قاطی می شویم . شاید ۱۰۰ دوست پیدا کنیم ولی تلخی ماجرا اینجاست که نمیتوانیم به هیچ وجه روی هیچکدام از آنها حساب کنیم و رازمان را با آنها در میان بزاریم یا اگر مشکلی داشتیم از آنها کمک بخواهیم .بهترین کار عمیق تر کردن رابطه هاست نه تعداد آن را افزایش دادن و نام آن را داشتن دوست و رفیق گذاشتن.

4iif_photo_2016-01-15_09-28-50.jpg (640×640)

در جستجوی شادی

Shawn Achor روانشناس و مدیر شرکت Good think است

و یک ویدیو داره به نام راز شادی برای بهتر کار کردن که به نظرم نگاه کردنش بد نیست .

قسمتی از حرفهای او در TED
اگه سخت تر کار کنم ، موفق تر خواهم بود.و اگر موفق تر باشم، اونوقت خوشبخت تر خواهم بود.این پایه و اساس بیشتر اصول تربیتی ما ، اصول مدیریتی ماو روش برانگیختن رفتارمان را تشکیل می دهد. مشکل اینه که این فرمول به دو دلیل از لحاظ علمی ناقص و خلاف جهت است.اولا” ، هر وقت مغزتان با موفقیتی روبرو می شه،شما قبلش تیر دروازه را عقب تر بردید (شرایط تجلی موفقیت را تغییر داده اید).

شما نمره های خوبی گرفتید، حالا نمره های بهتری می خواهید،شما در مدرسۀ خوبی بودید و بعدش پذیرش در مدرسۀ بهتری می خواهید،شما شغل خوبی داشتید ولی حالا می بایست شغل بهتری داشته باشید،شما به هدف زدید، ما نقط هدفتان را تغییر خواهیم داد.و اگر خوشبختی، نقطه مخالف موفقیت است، مغز شما هیچگاه به اون نمی رسه.

آنچه ما انجام دادیم اینه که در قالب یه جامعه، خوشبختی را به آنسوی افق شناختی سوق دادیم.دلیلش اینه که فکر می کنیم ابتدا باید موفق باشیم تا بعدش خوشبخت تر بشیم. اما مشکل اصلی اینه که مغز ما در جهت عکس عمل می کند.اگر شما قادر باشید میزان مثبت گرایی یک فرد را در حال حاضر افزایش دهید،اونوقت مغز آنها چیزی را تجربه می کند که ما آنرا مزیت خوشبختی می نامیم،یعنی مغز شما در حالت مثبت،عملکرد فوق العاده بهتری دارد در مقایسه با زمانیکه در حالت منفی، خنثی یا تحت استرس است.

نوشتن دربارۀ یک تجربه مثبتی که در طی ۲۴ ساعت گذشته داشتید،باعث می شه که مغز شما آنرا احیا کند.تمرین کردن به مغزتان می آموزد که رفتارتان دارای اهمیت است.ما دریافتیم که مدیتیشن، مغز را قادر می سازهکه برADHD فرهنگی (اختلال بیش فعالی با کمبود توجه)غالب بشه،چیزی که با انجام چند کار همزمان بوجود می آید،و در عوض باعث بشه که افکارمان روی یک عملکرد تمرکز کند.

و درنهایت، اعمال نیک بدون هدف به اعمال نیک هدف داری تبدیل شوند.ما از مردم می خواهیم که وقتی ایمیل خود را باز می کنند،یک ایمیل مثبت در ستایش یا قدردانی از کسی در شبکۀ پشتیبانی اجتماعی خودشان بنویسند.یک ایمیل مثبت در ستایش یا قدردانی از کسی در شبکۀ پشتیبانی اجتماعی خودشان بنویسند.

و با انجام این کارهاو با تعلیم دادن افکارتان همانطور که بدنمان را تعلیم می دهیم،دریافتیم که قادریم فرمول خوشبختی و موفقیت را معکوس کنیم،و با انجام اینکار، نه تنها امواج ریزمثبت بلکه یه دگرگونی حقیقی پدید می آوریم.