چگونه خوانده هایت را با زندگی تطبیق میدهی؟‌- برای یاور عزیز

تطبیق خوانده ها با زندگی

کلیات

یاور مشیرفر عزیز به این سوال  پاسخ داده است و من هم طبق قولی که داده ام میخواستم به این موضوع کمی فکر کنم در واقع سوال بسیار مشکلی است چرا که بعضی از دانسته هایم تبدیل به شهود شده است و وارد زندگی و تجربه ام شده بی آنکه بدانم از کجا آمده است در واقع ردگیری این کتابها و دانسته ها بسیار مشکل است.

البته من هم مثل خیلی از افراد مسیر یکپارچه ای را طی نکرده ام و هر بار مشغول اصلاح و تغییرجهت های خود بوده ام. بدون شک کتاب اعترافات روسو در ۲ سال اخیر و تصمیمات احساسی و خانوادگی وشخصی و همینطور کسب آرامشی که دارم بسیار موثر و پرفایده بوده است با خواندنش یاد گرفتم که:

آنچه عموما زندگی را غیر قابل تحمل میکند زیاده روی در خود زندگیست

یاد گرفتم که خوشبختی و بدبختی شخصی را در بازه های ۲۰ ساله و ۳۰ ساله ببینم و خیلی چیزهای دیگر. همچنین با خواندن کتاب خلبان جنگ و پرواز شبانه حس مسولیت پذیری و وجدانم بیدا شد و اگر قبلا فقط و فقط به خود فکر میکردم کم کم با مطالعه ی این کتابها و صحبتهای آقای شعبانعلی نطرم عوض شد و فهمیدم که باید مسولیت اجتماعی داشته باشم و به اطرافم توجه کنم.  به قول اگزوپری: خوشی و سعادت آدمی نه در آزادی اوست بلکه در قبول تکلیف است.

تعداد بسیار زیادی از رمانهای روسی و یا حتی این اواخر شور زندگی و به دور از مردم شوریده تبدیل به حکمت شدند و توی ذهنم رسوب کرده اند طوریکه نمیتوانم دقیقا بگویم چه چیزی را از چه کسی یاد گرفته ام. همچنین تمام فلسفه و مهم ترین اصلی که بر اساس آن زندگی میکنم را مدیون آلبر کامو و سارتر و همفکرانشان هستم اینکه یعنی اصالت بشر و آزادی – برای حفظ آزادی از خیلی چیزها چشم پوشی کرده ام هر جا دیدم که آزادیم مورد تهدید است و به آن احترام گذاشته نمیشه اونجا را ترک کردم و کلمه ی آزادی برایم مقدس ترین واژه است به قول کامو اگر از میان عدالت و آزادی بخواهم یکی را برگزینم آزادی را انتخاب میکنم تا بر ضد بی عدالتی بجنگم. 

این اواخر تعلیم و تربیت خودم و برنامه ریزی شخصیم را از استوارت میل – ون گوگ در شور زندگی – و شوپنهاور وام گرفته ام و می خواهم حداقل ۲ سال به خودم بسیار سخت بگیرم.

جزییات

از کلیات فلسفه ی زندگی که بگذریم چون قبلا در کتابخوانی به آنها اشاره کردم به زندگی کاری می آیم در واقع دانسته های اینجا خیلی منظم و دقیق و البته سهل تر  است و راه عملی کردنشان هم فرموله است.

به عنوان مثال چند سال پیش وقتی میخواستم برای بازاریابی یک محصول شرکت با ۲۰۰ نفر تماس بگیرم کتاب بازاریابی تلفنی را خواندم و مو به مو دستورات آن را اجرا کردم و تمرین کردم همچنین وقتی میخواستم بازاریابی آنلاین را برای محصولاتمان انجام بدم و آنها را از طریق سایت بفروشم کتابهای مختلف آن حوزه را خواندم و تا جایی که می شد و وقت بود پیاده سازی کردم. عادت به کتابخوانی باعث شده موانعی را که در کسب و کار و مسیر شغلیم میبینم یافته و به دقت آن را بخوانم و آن را هم پیاده کنم یعنی این کار برایم زیاد مشکل نیست چون زیاد هم انجام داده ام برایم راحت شده است.

نتیجه

در پایان و پاسخ به این سوال باید بگویم در جزییاتی مثل موانع کسب و کار یا یاد گرفتن یک فیلد تخصصی تبدیل دانسته ها به عمل کار آسانی است ولی در تصمیمات مهم زندگی مثل (انتخاب شغل و مسیر شغلی – خریدن خانه یا ماشین – پیش بینی آینده – ازدواج – بچه -مهاجرت – ادامه تحصیل و….) کار بسیار مشکل و پیچیده است و بعضی وقتها دانسته ها خودشان با شهود تصمیم میگیرند و گاهی و قتها هم جرقه ای را در ذهن روشن میکنند ولی اینها بسیار مشکل تر است چون ردپای مشخص را خیلی سخت میشود تشخیص داد .

تشخیص اینکه کلیات زندگیم را چگونه ردگیری کرده ام و براساس کدام آموخته ها تصمیم گرفته ام به سبب نوشتن بوده یعنی الان وقتی دفتر شخصیم را میخوانم و به تصمیمات مهمم نگاه میکنم میبینم که در موردشان نوشته ام و بر اساس یک مدل ذهنی مشخص و یا یک مطالعه نوشته ام چون نوشتن باعث میشود از هیجان دور شوم و به حکمت و عقل نزدیک شوم و همیشه پس از نوشتن و بررسی تصمیم می گیرم.

یاور جام من نمی توانم   مثل تو مفصل و مبسوط بنویسم خواهشا همین را از من قبول کن 🙂 امروز با خودم گفتم ۲۹ بهمن ماه یعنی یک ماه پیش عجب قول مشکلی در بلاگ یاور داده ام. ولی به هر حال نوشتم

به تازگی در قسمت نقشه راه یادگیری من در سایت در مورد چیزهایی که قرار است یاد بگیرم و لینک منبع آن نوشته ام که نگاه کردن به آن برای خواننده ساده و مشخص و بدون پیچیدگی است. چیزهایی که لازم دارم اونجا فهرست میکنم و میرم یاد میگیرم به همین سادگی 🙂

موفق باشی رفیق