در بخش اول مطالبی را در مورد این شاهکار نوشتم و الان میخواهم ادامه پاراگراف های عالی این کتاب رو بنویسم .
به جرات میتونم بگم کمتر روشنفکر و آزاد اندیشی رو میتونم نام ببرم که مثل کامو دید دقیقی به جهان و خصوصا عصر جدید داشته باشه و به نظرم پیشرفت فعلی اروپا از لحاظ فکری و آزادی های مدنی حداقل درصد زیادیش مدیون افکار این مرد و همفکرانش است.
پاراگرافهای از کتاب
مفتش بزرگ عقاید پیر و خسته است چون تجربه ای تلخ دارد٫ میداند که انسانها بیش از آنکه بزدل باشند تنبل اند و آرامش و مرگ را به آزادی تشخیص میان خوب و بد ترجیح می دهند. ص89
اخلاق آخرین وجه خداست که می بایست پیش از بازسازی ویرانش کرد. در این صورت خدا دیگر نیست و هستی ما را تضمین نمیکند . انسان باید برای بودن خود دست به عمل بزند. ص90
از هنگامی که بشر دیگر نه به خدا ایمان دارد و نه به زندگی جاوید مسول همه چیزهای زنده و همه آن چیزهایی است که چون زاده ی رنج اند محکوم به رنج بردن از زندگی اند. اوست و تنها اوست که می بایست نظم و قانون را بیابد. ص 101
سرنوشت ابدی ارباب از آنجا که او هم نمی تواند از سلطه چشم بپوشد و دوباره برده شود این است که یا با ناخشنودی زندگی کند و یا کشته شود. ص 191
آنگاه صدای نبوتی تازه و غریب طنین انداز میشود : فردیت جای ایمان را گرفته است خرد جای انجیل را٫ سیاست جای مذهب و کلیسا ر ا زمین جای آسمان را کار جای عبادت را فقر جای دوزخ را انسان جای مسیح را . پس تنها یک دوزخ وجود دارد و آن هم در این جهان است: با این دوزخ است که باید جنگید. ص 198
کسی که شکنجه میکند یا میکشد پیروزی اش تنها از یک چیز خدشه دار میشود و آن این است که نمی تواند احساس بی گناهی کند. بنابراین باید گناه را بر گردن قربانی بیاندازد تا مجرمیت همگانی در جهانی بی هدف و مقصد تنها به اعمال زور مشروعیت ببخشد و تنها پیروزی را تقدیس کند. هنگامی که مفهوم بی گناهی از ذهن خود قربانی بی گناه محو شود قدرت مبدل به ارزش میشود که قاطعانه بر جهانی نومید حکم می راند. از همین روست که مجازاتی ننگ آور و ظالمانه در جهانی که تنها سنگ ها در آن بی گناهند حکمروایی میکند . ص 247
ادامه دارد!