بخش سوم از اعترافات روسو

برای خوندن بیشتر در خصوص این کتاب بهتره قسمتهای اول و دوم را هم بخوانید

بعضی کتابها  انسان را به درون و اعماق خود میکشاند شاید کتابهای موراکامی و داستایفسکی نمونه های بارزی از آن هستند ولی روسو از آن جهت که شما را کشیشی فرض کرده و تمام خوبی ها و بدی های خود را بروی شما گشوده است از این منظر شیرین تر باشد.

همزاد پنداری با روسو

خیلی از جاهای کتاب احساس توافق فکری با رسو میکنم مثلا من به شخصه هیچ کاری را بدون میل و انگیزه انجام نمیدهم حتی اگر برای کاری انگیزه  نداشته باشم محال است سمت انجام دادنش بروم از پولها روابط و خیلی چیزهایی دیگر هم به همین ترتیب گذشته ام ولی ناچیزترین اموری که انگیزه ای درونی مرا مجاب به انجامش کند به سمت آن رفته ام بهتر اگر بگویم پیرو روح خود بوده ام تا جسم خویش و تشابه دیگری که باید به آن اذعان کنم داشتن روحی سرکش و آزاد است هیچوقت در زیر فشار خلاقیتی بروز نداده ام و آسانترین کارها برایم دشوار بوده ولی اگر در محیطی آزاد و رها بوده ام و به میل خویش کاری را صورت داده ام به بهترین نحوی آن را به سر منزل مقصود رسانده ام همیشه در کنترل و مراقبت زبون شده ام و در رها شدن رشد کرده ام .

چند پاراگراف از کتاب 

نکته شگفت آور اینکه تخیل من تنها هنگامی به نحوی مطلوب برانگیخته می شود که خود در وضعی نامطلوب باشم و بر عکس هنگامی که همه در پیرامونم شا دو خندان اند شور و شادی کمتری دارد. ذهن نابسامانم نمی تواند به اسارت چیزها درآید. نمی تواند آن را بیاراید و زیباتر کند. می خواهد خود بیافریند. اشیا واقعی در نهایت امرهمانگونه که هستند در آن نقش می بندند. ذهن من تنها می تواند اشیا خیالی را بیاراید. اگر بخواهم تصویر بهار را بکشم باید در زمستان باشم. اگر بخواهم چشم اندازی زیبا ر اتوصیف کنم باید در میان دیوارها محصور باشم. و صد بار گفته ام که اگر مر ادر باستیل زندانی کنند در آنجا آزادی را به تصویر در خواهم آورد. ص 213

 

در میان توده ی مردم در جایی که عشق ها و سوداهای بزرگ گاه به گاه به سخن در می آیند صدای عواطفی که با فطرت پیوند دارند بسیار زود به زود به گوش میرسد در میان مردمی که در وضع بالاتری قرار دارنند این عواطف کاملا سرکوب شده اند و در پشت نقاب احساس هرگز چیزی جز سود پرستی و خودخواهی سخن نمی گوید. ص 184

 

به هر چیزی که تعلق خاطر می یابم همین وضع پیش می آید: علاقه ام افزایش می یابد به عشقی و شور بدل می شود و طولی نمی کشد که جز سرگرمی که بدان پرداخته ام چیز دیگری در جهان نمی بینم. پیری مرا از این بیماری بهبود نبخشیده و حتی از شدت آن نکاسته است و اکنون که این سطور را مینویسم همچون پیری یاوه گو بازهم شیفته پژوهش بی ثمری دیگر در زمینه ای شده ام که چیزی از آن در نمی یابم و کسانی که هم در جوانی بدان پرداخته اند ناگزیرند در سنی از آن دست بکشند که من تازه می خواهم آغاز کنم. ص 223

 

هیچ چیز بیش از اینکه عده ای مدام در اتاقی دربسته روبروی هم بنشینند و تنها کارشان این باشد که مدام پرگویی کننند ذهن را محدود نمی کند و موجب پیدایش مسایل پیش افتاده خبرچینی بدخواهی برای دیگران مردم آزاری و دروغ نمی شود. وقتی که همه سرگرمند تنها در صورتی لب به سخن باز میکنند که حرفی برای گفتن داشته باشند. اما وقتی که هیچ کاری نمی کنند حتما باید یکریز حرف بزنند و این از همه مزاحمت ها ناجورتر و خطرناک تر است. من حتی به خود اجازه میدهم که از این فراتر روم و تاکید کنم که برای ایجاد فضایی مطلوب در یک جمع نه تنها هر کسی باید به کاری بپردازد بلکه باید کاری باشد  که نیازمند اندکی دقت باشد. ص  249-250

منتشرشده توسط

Donkishot

فواد انصاری هستم کسی که تمام طول عمرش در مقایسه با عمر هستی و قدمت زندگی به اندازه ی چشم بر هم زدنی نیست و زندگیش یک سنگریزه ی کوچک بین دو عدم و دو سیاهچاله است. ولی این سنگریزه میخواهد خود به زندگیش معنا دهد و آن را باز تعریف و تغییر شکل دهد. foad.ansary@gmail.com

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *