تقویم شخصی
راستش را بخواهید هیچ حس خاصی به نوروز یا تولد خودم و دیگران و یا انواع عید دیگر ندارم با کمی اغراق باید بگویم فصل ها هم برایم یکسان است و فقط به عوض کردن لباس هایم فکر میکنم. البته اگر کسی ازم بپرسد چه فصلی را دوست داری میگویم پاییز چون خودم متولد پاییزم! چه مزخرفاتی. ولی احتمال دارد طرف مقابل بگوید بله پاییز خیلی هم رمانتیک است.
نه اینکه افسرده باشم ولی به این چیزها فکر نمی کنم تقریبا یک ماه و نیم پیش سال جدید من شروع شد و تغییر شغل و تصمیم به انتخاب فیلد مطالعاتی و … از ثمراتش بود در واقع یک برنامه ریزی ۲ ساله کرده ام. بعضی از سالهای من ۶ ماهه است و بعضی هایش ۳ ساله شاید هم ۵ ساله یعنی دوره یا سال جدیدم را بر اساس کار و برنامه ام مشخص میکنم نه بالعکس. خلاصه بگم نه تولد خودم خاطرم میماند و نه نزدیکانم که البته بعضی هار را یادداشت می کنم چون میدانید؟ مردم روی این چیزها حساس هستند.
بعضی وقتها با خودم می گویم مگر می شود یک فصل یا عید را دوست داشت ؟ در جشن و عزا جز اتلاف وقت و اعمال غیر طبیعی چیز خاصی نمی بینم. هر بار در مورد خاطرات بچگی و سربازی و دانشجویی با دوستان قدیمی گپ می زنم با صدای بلند میگم بععله یادش بخیر! ولی کوچترین احساسی نسبت به گذشته ندارم. چند سال پیش حدود ۱۰ گیگ از اطلاعات شخصیم که شامل عکس و … از سربازی و دانشجویی و… بود از بین رفت و تنها ۲۰ دقیقه ناراحت شدم.
راستش را بخواهید علاقه ای به مرده شوری و شخم زدن خاطرات گذشته ندارم. به نظرم تجارب گذشته تنها زمانی مفید است که ما از سالهای قبل داده های نرمالی را به دست آوریم و با استفاده از داده کاوی و تحلیلهای رگرسیون و درخت تصمیم گیری بر اساس آن برنامه ریزی کنیم و تصمیم بگیریم در غیر این صورت فقط میشود به آن گفت طول عمر نه تجربه. به همین خاطر وقتی شخصی یا شرکتی بدون مکتوب کردن تجارب و بررسی داده های خود میگوید من ۱۰ سال تجربه دارم خنده ام میگیرد.
چهارشنبه سوری هم خونه سیروان (دوستم) بودم و فارغ از هیاهوی بیرون در مورد BI و فرآیند یادگیری و .. صحبت می کردیم و چهارشنبه سوری خیلی خوبی هم بود! سال پیش ۱ فروردین باشگاه رفتم و با دوستان دیوانه تر از خود تمرین میکردم. در کل نمیخواهم شادی و ناراحتیم را به تقویم گره بزنم.
این هم نوشته ما برای سال جدید و نوروز و … (مرده شور تبریک و نوشته ام را ببرد!)
همین رو از ما قبول کنید و سال نو مبارک 🙂
من تقریبا هر روز صبح نوشته های شما و چند تن از دوستان رو میخونم و بعد با انرژیتر به روزم ادامه میدم.نکته ی لذت بخش و ثابت تمام این نوشته ها اینه که حرف ادمهایی رو میشنوم که شخصیت محکم و افکار خاص خودشون رو دارن مثلا همینکه عقیده شما راجب مدت زمان یک سال اینچنین هست فارغ ازینکه با نظر شما موافق هستم یا نه برای من لذت بخشه.شنیدن ادمهایی که کپی از جریان جامعه و افکار رایج نیستن به ادم جسارت انتخاب و جنگیدن میده.ممنون
سلام خانم ایزدی ممنون از این که نظرتون رو گذاشتید
سلام فواد جان
وقتی داشتم این نوشته رو میخوندم از ایده سالهای متغییرت خیلی لذت بردم. به قدری که کلی ایده جالب به ذهنم رسیده الان. همین الان هم طبق این ایده تو دارم یک برنامهریزی انجام میدم. کلن با ایده ماه و سال و هفته مخالف هستم من هم. یک زمانی قرار بوده یک سری شاخص رو بررسی کنن سر سال و ببینن باید خوشحال باشن یا ناراحت ولی الان دیگه اون شاخصها یادشون رفته و فقط یک پوسته ظاهری ازش مونده که حال آدم رو بد میکنه. توی این دنیای جدیدی هم که ما توش زندگی میکنیم اون چارچوبهای قدیمی لزومن استفاده نداره. همین ایده تو که طول سال زو متغییر در نظر میگیری و مخصوص اهدافت یک پاسخ مناسبتر به شرایط الان هست به نظرم.
ممنون
بله امین جان ما مجبور به انجام خیلی کارها نیستیم و باید خودمان اطرافمان را شکل بدهیم
فواد جان سلام.
من هم کمی شبیه توام. البته راستش رو بخوای فقط همون کمی 🙂 ولی استثنائا امسال که خیلی فشار روم زیاده این روزهای آخر، خیلی دوست دارم سریع تر عید بشه!
راستی. سال نو تو هم مبارک 🙂
امیدوارم هیچ کس شبیه هیچ کس نباشه.
سال نو تو هم مبارک مرضا جان
به نظرم عید برای همون کسایی جذابه که همیشه میخوان «از شنبه» شروع کنن.
(یاد بحث اقدام و پاسخ محمدرضا هم افتادم)
بالاخره عید هم یه شنبهی خیلی جدیه برای خودش.
البته این موضوع رو هم انکار نمیکنم که هر کسی توی وجودش یه بخشی داره که میخواد «از شنبه» شروع کنه. و به همین خاطر از این که نسبت به سال جدید حس خوبی داشته باشم شرم نمیکنم.
از طرف دیگه بدم نمیاد با پستِ سال پیشم دربارهی عید کلاس بذارم:
https://edrism.blog.ir/post/85
آدم های کهنه، در لباس های نو.
🙂
سلام فواد
راستش من فکر میکنم اون بخش از گذشته که ارزش زنده موندن داشته باشه به یاد ما خواهد موند، تلاش بی وقفه و پردقت ما در جمع و جور کردن رد پاهای گذشته مون خنده داره. البته گاهی انگیزه های جالبی تو این کار هست. من کاری به اونها ندارم. خیلی وقتا اینکه یکی هیچ دلیل واسه انجام دادن یه کار نداره جز اینکه معتقده اون کار جالبه برای من موجه تره تا هزار جور دلیل اساسی و مسخره.
سلام پوریا جان – در مورد جمله آخرت یاد این افتادم
آلبر کامو میگه اگه یه نفر کسی رو به خاطر عصبانیت و همینجوری بکشه منطقی تره تا اینکه توی یک جنگ و به خاطر یک باور و با ارایه هزار دلیل بکشه.
امیدوارم شناگر ماهری باشید آقای انصاری
سال نو مبارک
سال نو شما هم مبارک صابر جان