این کتاب یک کتاب کاملا مردانه است و از دید یک مرد به یک رابطه سرد شده عاطفی نگاه می کند و همین طور یک رابطه ی جدیدی که به جز هیجان و جنون چیز دیگری برای اسکوبی ندارد٫ در واقع اسکوبی شریف به جبر محل اقامت و شغلش و بی اعتنایی همسرش و سایر مشکلات دیگر شرافت و اخلاق خود را کم کم می بازد و زندگی برایش غیر قابل تحمل می شود و با هر گامی که به سمت تمنیات قلبی می رود از خدا و مسیح دور می شود کم کم دست از همه چیز میشود و خود را کاملا گم میکند . یک رشته اتفاقات با شتاب سریع احاطه اش میکند و روز به رز او را در گرداب تباهی می بلعد.
توی سایت Goodreads من 5 ستاره به این کتاب عالی دادم این کتاب شروعی برای من بود شروعی برای خواندن شکوه و قدرت و سایر آثار گراهام گرین. این نویسنده یک نویسنده ی بسیار پخته و حرفه ای است که میداند به کجا میخواهد برسد دید عمیق او زندگی بسیار واقع گرایانه است و من را یاد تامس هاردی می اندازد کمی شبیه او مینویسد. بدون شفقت و بدون رحم این کتاب را به همه جوانان خام میانسالان خام و مسن های خام توصیه میکنم.
پاراگراف های دیگر از کتاب را با هم بخوانیم .
اسکوبی در برابر زنانی که از زیبایی٫ ظرافت و هوش برخوردار بودند. احساس مسولیت نمی کرد. چنین زنانی راه خود را پیدا می کردند. احساس او در مورد زنانی بود که نمی توانستند راهشان را بیابند. زنانی که قادر نبودند موقعیت خود را به عنوان زنی قابل و محترم به ثبت برسانند. زنانی از این دست به سرعت طرد می شدند و به هر مردی که می رسیدند از او طلب حمایت می کردند. کلمه ی ترحم را به همان سستی می گفتند که حرف از عشق می زدند. عشق و شوری اتفاقی و بی حساب و کتاب که از قلت تجربه بر می خاست . ص 196
اگر لوییز مانده بود من هرگز عاشق هلن نمی شدم این یوسف از من حق و السکوت نمی گرفت و اینطور نا امید نبودم. هنوز روی پای خود ایستاده بودم- همان خودی که در یادداشتهای 15 ساله نمود داشت نه این آدم شکسته. ولی البته به خاطر این کارها بود که حالا موفق شدم و به گروه شیاطین درآمدم. شیاطین کسانی هستند که در این دنیا فقط دنبال خودشان می گردند و با نفرت در ذهنش ادامه داد حالا حرکت خودم را ادامه می دهم از موفقیت لعنتی به موفقیت لعنتی دیگر. ص 277