تتبعات بخش دوم

بخش دوم کتاب تتبعات

مونتنی گویا تمام صفات خوب و متضاد را یکجا دارد٫ منسب و مقام را در عین ساده زیستی و درایت و علم را در عین تواضع و پیرو فسلسفه باستان را همزمان با متجدد بودن و افکار جدید.

از خواندن بخش دوم کتاب به مراتب لذت بیشتتری بردم و امشب آن را تمام کردم. در سایت Goodreads هم به این کتاب ۴ ستاره دادم و در واقع چهارده همین کتابی بود که در سال ۲۰۱۷ خوانده ام.

بگذارید یاوه را کوتاه کنم و در مورد کتاب بنویسم. مونتنی اراده و شجاعت را این چنین توصیف میکند

در شمشیر بازی ماهر بودن خصوصیتی است مربوط به چابکی و فناوری که حتی از شخص بزدل و بی خاصیتی هم بر می آید. ارزش و قدر و قیمت مرد به دل و اراده ی اوست. مایه ی شرف و افتخار واقعی او در آن است. دلیری به متانت و استواری است به جرات و شهامت و روح است نه به یال و کوپال. دلیری نه به اسب است نه به سلاح بلکه در خود ماست. آنکه از اسب سرنگون میشود اما شهامت دارد و مرگ را برابر چشم میبیند و اصلا خود را نمی بازد که در حال جان دادن نیز با نگاهی جدی و مصمم و تحقیر آمیز به دشمن می نگرد مغلوب بخت شده است نه مغلوب ما در واقع کشته شده است اما مغلوب نگشته است. ص  ۱۵۷ – ۱۵۸

در باب زنان و عشق و تعادل در رابطه

همه ی فکر و ذکر خود را به زنان مشغول داشتن و با شیفتگی و علاقه ی لگام گسیخته و بی حد و اندازه درگیر آن شدن دیوانگی است اما از سوی دیگر بی عشق و درگیری عاطفی به شیوه ی هنرپیشگان برای ایفای نقشی که در زمانه ی ما و رسم و عادت ما رایج است به آن پرداختن و از خود جز حرف مایه نگذاشتن هر چند موجبات ایمنی خود را فراهم کردن است اما این کار از سر جبن و بزدلی است هم چون کسی که از ترس خطر از شرف و یا افتخار و یا لذت خاطر خویش چشم پوشد. ۲۰۱

مونتنی در مورد عملگرایی هم صحبت میکند و آن را تحسین میکند و میگوید نوشتن به تنهایی فایده ای ندارد و باید عملگرا بود و افکار خود را در زندگی پیاده کرد.

من هر چه باشم دلم میخواهد جای دیگری جز روی کاغذ باشم. هنر و مهارت من برای آن مصرف شده اند که ارزش خود را بالا برم. اما مطالعات من برای آنکه بیاموزم چگونه عمل کنم است نه آنکه چگونه بنویسم. همه ی تلاش خود را صرف آن کردم که زندگی خود را بسازم. صنعت من و محصول آن همین است. من کمتر از هر پیشه ی دیگری کتاب سازم. خواهان آن بوده ام توان و لیاقتی کسب کنم که آن را به خدمت مزایا و محسنات کنونی  خود در آورم نه آنکه این مزایا را برای وارثان خود انبار و ذخیره کنم.

کسی که ارزش و لیاقتی دارد بهتر که آن را در خلقیات در سخنان عادی در شیوه ی عشق ورزی یا در نزاع و جدال – در بازی – در بستر-بر سر سفره – در راه برد کسب و کار و مباشرت امور خانه آن را نشان دهد. آنان که می بینمشان کتاب های خوبی مینویسند و تن پوشی بدریخت به پا دارند. به نظر من بهتر آن بود که ابتدا برای خود تن پوشی بدوزند.

از یک اسپارتی بپرسید بیشتر خوش دارد که خطیب باشد یا سرباز و من اگر کسی نمی داشتم که برایم آشپزی کند بیش تر خوش داشتم آشپز خوبی باشم!‌ ص ۲۲۳

نمیدانم مونتنی اگر این بلاگ را میخواند چه قضاوتی میکرد یا اگر این حجم داده را در فاضلاب اینترنت میدید چه . اما در صفحه پایانی کتاب دقیقا به همین اشاره میکند و وقتی او خود را هرزه نویس میخواند باید امثال بنده جامه دریده و بیابان فرار کنم! – خیلی به این پاراگراف پایین باید فکر کرد

می بایست برای نویسندگان ابله و بی مصرف مقررات منع قانونی در کار باشد هم چنان که برای ولگردان و بیکارگان هست. با این قوانین من و صدتن چون من رانده می شدیم و مردم از ما آسوده میشدند. این را از سر مزاح نمیگویم. هرزه نویسی ظاهرا نشانه ی عصری آشفته است. جز از آن زمان که طعمه ی آشوب و اغتشاشیم کی اینقدر چیز نوشته ایم؟ یا رومیان جز در زمان انقراض کی آنهمه چیز نوشته اند؟ …… این طریقه ی عاطل و باطل اشتغال ناشی از آن است که افراد شل و سست به ادای وظیفه ی خود می پردازند و از آن منحرف میگردند. فساد قرن با همکاری فرد فرد ما پدید می آید: کسانی با خیانت و کسانی با بی عدالتی و بی دینی یا ستمگری یا حرص و آز و یا درنده خویی – هر کس بر حسب توان خود – ضعیف ترین کسان با حماقت و بطالت و بیکارگی و من در زمره ی اینانم. پایان کتاب. ص ۲۲۴

کتاب ارزش چند بار خواندن را دارد با توجه به عملگرا بودن مونتنی و آشنایی کاملش با فلسفه روم و یونان و حکمت شرقی تمام حرفهایش جا افتاده و ناشی از یک ذهن منظم است.

منتشرشده توسط

Donkishot

فواد انصاری هستم کسی که تمام طول عمرش در مقایسه با عمر هستی و قدمت زندگی به اندازه ی چشم بر هم زدنی نیست و زندگیش یک سنگریزه ی کوچک بین دو عدم و دو سیاهچاله است. ولی این سنگریزه میخواهد خود به زندگیش معنا دهد و آن را باز تعریف و تغییر شکل دهد. foad.ansary@gmail.com

2 دیدگاه برای «تتبعات بخش دوم»

  1. می بایست برای نویسندگان ابله و بی مصرف مقررات منع قانونی در کار باشد هم چنان که برای ولگردان و بیکارگان هست. با این قوانین من و صدتن چون من رانده می شدیم و مردم از ما آسوده میشدند. این را از سر مزاح نمیگویم. هرزه نویسی ظاهرا نشانه ی عصری آشفته است. …

    سلام مررررررسی از مطالب مفیدتون
    کامل خوندن و چقد مشتاق شدم کامل کتاب رو بخونم مرسی از وبلاگ خوبتون
    مرسی که به ما سرزدید 🙂

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *