گاهی اوقات دلم میگیرد، ناراحت میشوم و بغض میکنم. غصه میخورم وقتی:
آشغالی را کف خیابان میبینم که هیچ کس آن را بلند نمیکند
وقتی لوله ی شکسته ی آبی میبینم که همه بی توجه از کنار آن رد میشوند
وقتی چاله ای میبینم که ۱۰ سال پیش هم همانجا بود
باغچه ای کوچکی که از بی آبی خشک شده است یادش بخیر پیرمردی که هر صبح آن را آب میداد
انواع ماشین ها و وسایلی که خراب هستند و صاحبانش یا نمیتوانند و یا نمیخواهند آن را تعمیر کنند
عجیب نیست اگر وضعیت اقتصاد و سیاست خارجی و …. خراب باشد و کسی آن را درست نکند. هیچ کس حوصله ی درست کردن خرابی ندارد نمیدانم چرا! شاید چون ازدیدگاه ما ارزش تعمیر کردن از خلق کردن خیلی پایین تر است کوتاه بگویم ما یاد نگرفته ایم و بلد نیستیم اصلاح و یا تعمیر کنیم.
وقتی اینها را میبینم دلم میگیرد دوست داشتم چوب جادوگری داشتم و همه چیز را درست میکردم. دوست داشتم توانم آنقدر زیاد بود که همه ی خوشبختی و عمر و سعادتم را فدای درست کردن چیزهای خراب میکردم. اگزوپری میگفت در جنگ همه چیز خراب میشود موتور ماشین کار نمیکند و همه ی وسیله ها احتیاج به تعمیر دارند . اما ما که در جنگ نیستیم چرا باید این همه زشتی و کار نیمه تمام در اطرافمان ببینیم؟ چرا خانه مان را تمیز میکنیم و بیرون را کثیف میکنیم؟ چرا این همه شیشه شکسته و تابلوی رنگ پریده و دیوار کهنه و شیر آبی که چکه میکند و چاله و چوله و …؟ همیشه با خودم میگم که نگه داشتن خیلی مهم تر از داشتن است
کبوتری که دگر آشیان نخواهد دید
قضا همی بردش به سوی دانه و دام
حکایت کشور ماست (اگه دیگه واقعن بهش بشه بگی کشور)
امروز که هفت روز از مرداد گذشته اوضاع مملکت بدتر هم شده
چقدر تامل برانگیز.
و چه پایانی: “نگه داشتن خیلی مهمتر از داشتن است”.
ممنون
ممنونم
سلام فواد جان
این نوشته زیبا، مرا به یاد شعری از مرحوم مجتبی کاشانی انداخت، به نام ذهن ما باغچه است.
ذهن ما باغچه است، گل در آن باید کاشت
ونکاری گل من
علف هرزدر آن می روید
زحمت کاشتن یک گل سرخ
کمتر از برداشتن یک هرزگی آن علف است
گل بکاریم بیا
تا مجال علف هرزفراهم نشود.
شعر قشنگی بود آقای کشاورز ممنونم