راشومون و مکافات ماکیاولیسم
مشغول خواندن کتاب راشومون هستم ومیخواستم چیزی برایتان بنویسم. نویسنده این کتاب آکتاگوا است نویسنده شهیر ژاپن که در ۳۵ سالگی خودکشی کرد ولی در همین دوره کوتاه توانست ادبیات ژاپن را متحول کند. مقدمه ی ۲۰ صفحه ای موراکامی در ابتدای کتاب سرشار است از تعریف و تمجید از این نویسنده و سبک ادبیش و میتوان گفت نه تنها موراکامی بلکه عموم نویسندگان و اهالی ادبیات ژاپن احترام خاصی برای او قایل هستند.
اگر یادتون بیاد و مثل من دهه ی شصتی باشید انیمیش توشیشان را دیده اید این انیمیشن بر اساس داستان سه گنج یا گنج چهارم از اکتاگاوا نوشته شده داستان پسری که آرزوی پول و قدرت میکنه و بعد میفهمه صبر و اتکای به نفس بالاتر از هر چیزی است(شاید همه ی ما باید دوباره این انیمیشن را نگاه کنیم و بیاموزیم).
در داستان کوتاه راشومون موضوع جالبی مطرح میشود اینکه فلسفه ی هدف وسیله را توجیه میکند یا ماکیاولیست بودن چقدر اثر گذاره. پیرزنی فقیر وارد قبرستانی میشود و موی زن مرده ای را میکند وقتی نگهبان از او میپرسد چرا این کار را میکنی میگوید میخواهم موی سرش را به عنوان کلاه گیس بفروشم٫ این کار منطقی است و من هم گرسنه هستم. اما نگهبان هم گرسنه هست و به پیرزن میگوید پس اگر من نیز لباس تو را از تن بیرون کنم و در این سرما تو را رها کنم کار من نیز منطقی است و همین بلا را سر پیرزن می آورد. شاید آکتاگاوا میخواهد بگوید اگر ما ماکیاولیست باشیم یا برای رسیدن به اهدافمان از روی دیگران عبور کنیم باید این را هم بپذیریم کس دیگری هم چنین باشد و او نیز از روی جنازه ما عبور کند.
در کتاب عصیانگر نوشته کامو. آلبر کامو به ابر مرد نیچه تاخته است و میگوید اگر تو در خانه نشسته ای و خود را ابر مرد میدانی و دیگران را حشره و ناچیز و حتی به خود اجازه میدهی که دیگران را از بین ببری باید از این موضوع بترسی که شاید همسایه ات نیز چنین فکری در مورد تو بکند.
زندگی آکتاگاوا و مقدمه ی موراکامی
در مورد آکتاگاوا بهتر است بدانید که مادر او بعد از به دنیا آوردن آکتاگاوا دیوانه شد و تا آخر عمر در طبقه ی بالایی خانه زندانی بود. و خود آکتاگاوا نیز همزمان با روان پریشی و رفتن به سمت دیوانگی هم وضعیت بد روحیش تشدید میشد و هم قدرت نویسندگیش!
قسمتی از نوشته موارکامی در مورد زندگی او
برای ذهنی به حساسی او نوشتن چنین آثاری به هیچ وجه مناسب نبود. او با وجود آمادگی برای بیماری روانی در خانواده تا آنجا که میتوانست در این راه پیش رفت. مادرش در کمتر از ۸ ماه پس از تولد او دیوانه شده و دایی و خاله و همسر برادر وی را بزرگ کرده بودند. اکتاگاوا تمام عمر خویش را با این ترس سپری کرده بود که هر آن ممکن است دیوانه شود و ثبات روحی او با ادامه تماسهای گاه به گاه با خانواده اصلی اش بیشتر به خطر افتاده بود. ما هیچ گاه به طور دقیق نخواهیم دانست که آیا روانپریشی اش که او بعدها در زندگی از آن رنج برد به واسطه عوامل ارثی- تزلزل روحی و یا ترس پنهان او از دیوانگی ایجاد شده بود. اما بیماری روحی سایه ای بسیار سنگین بر داستان های پایانی اکتاگاوا انداخته و سرانجام به خودکشی او منجر گردید. بدون شک گفتن این مطلب اغراق آمیز نخواهد بود که نوشتن چنین آثاری زندگی اکتاگاوا را به شکلی موثرکوتاه کرده است. اما این نیز واقعیت دارد که او بدون نوشتن آثاری با این محتوا نمی توانست راهی را بیابد که به عنوان یک نویسنده مطرح باشد و آن زمان که چنین حالتی شکل می گرفت زندگی معنای خویش را برای اکتاگاوا از دست می داد. ص ۴۷ – مقدمه موراکامی
پ ن: کتاب را پرویز همتیان بروجنی به زیبایی و دقت ترجمه کرده است. همچنین موسسه انتشارات امیر کبیر کار انتشار را با طرح جلد داستانهای خارجی انجام داده است. باید بگویم راشومون اسم یک داستان ۱۰ صفحه ای از ۴۰۰ صفحه کتاب است و این کتاب یک مجموعه داستان از بهترین نوشته های اکتاگاواست.
سلام فواد جان
ازین به بعد بنده را هم در جمع خوانندگان و دوستان وبلاگت بپذیر
چند مطلبی از شما خواندم قلم توانا و فکر بسیاروسیع شما در سطر سطر این نوشته ها موج میزند (البته از قبل افتخار آشنایی با شما در متمم و روزنوشته ها را داشتم)
امیدوارم همیشه همین گونه موفق و سرفراز باشید
سلام محمدرضا جان- دوستی با شما باعث افتخاره برای من . و پیشنهاد میکنم شما هم مثل سایر دوستان متممی بلاگ نویسی کنید.