شب
شب٫ سرشار از تردید و ترس و تنهاییست
شب٫ کمین یک شکارچیست در سکوتی دلهره آور
شب٫ حرفی تلخ است که تا صبح باید در غم آن پوسید
شب٫ نگاهی سرد است که بهشتت را جهنم میکند
شب٫ فرو ریختن کاخ آرزوهاست
شب٫پژواک صدای خویشتن است
شب٫ بریدن از عذاب و لذت است
شب همان پوچیست٫ تمام حقیقت است
این راز را بیماری در بستر مرگ تعریف میکرد٫ دیوانه ای مینوشت وعاشقی آن را با صدای بلند میخواند
و یک رهگذر تنها٫ به یکباره احساس کرد
وقتی رهگذر به انتهای خیابان رسید بی اعتنا ایستاد و روی دیوار نوشت
همه چیز اینجاست و من همه چیزم
ف – ۶ بهمن ۹۵
فؤاد جان به یاد آهنگ آهنگ The sound of silence افتادم که تجسمی از حقیقت شب است.
Hello darkness, my old friend
سلام تاریکی دوست قدیمی من
I’ve come to talk with you again
آمده ام تا دوباره با تو سخن بگویم
Within the sound of silence
همراه با صدای بی صدایی
In restless dreams I walked alone
در خواب و رویا های بی قرار تنها قدم زدم
I turned my collar to the cold and damp
گریبانم را به سوی سرد و نمناک برگرداندم
When my eyes were stabbed by the flash of a neon light
زمانی که چشم هایم با نور فلش چراغ نئونی ضربه خورد
And touched the sound of silence
و صدای بیصدایی را لمس کرد
And in the naked light I saw
و در شب لخت دیدم
Ten thousand people, maybe more
ده هزار تن شاید بیشتر
People talking without speaking
مردمی که بدون صحبت کردن حرف می زدند
People hearing without listening
مردمی که بدون گوش کردن می شنیدند
People writing songs that voices never share
مردمی که آهنگ می نوشتند که صداها هرگز پخششان نمی کردند
No one dare
هیچکس جرئت نمی کند
Disturb the sound of silence
که صدای بی صدایی را بهم بزند
پیشنهاد میدم حتما گوشش بدی
خیلی عالی بود رضا ممنونم از این پیشنهاد خوب و حس خوب