سلاخی کردن یک نهیلیست با قلم پریشان تورگینف

پدران و پسران نوشته تورگینف

به تازگی و شاید در عرض دو روز این کتاب 300 صفحه ای را خواندم!‌ البته نه به این خاطر که زیاد جالب بود و مجذوبش شدم بلکه بیشتر به این خاطر که این چند روز حالم خوش نبود و احتیاج به آرمش داشتم که عموما این آرامش را با کتاب خواندن به دست می آورم.

بازارف نهیلیست و شکنجه دادن آن توسط نویسنده! 

بازارف قهرمان داستان پیرو نهیلیست و پوچ گراست. گویا اولین بار این واژه توسط تورگینف وارد ادبیات شده است بازارف علاقه اش به نفی کردن محیط اطراف و یا همه چیز است. همچنین میتوان او را عملگرا دانست و او اوقاتش را صرف بررسی علوم طبیعی مثل شیمی و فیزیک . گیاه شناسی میکند و ارزشی برای احساسات و عواطف و عشق و همچنین متافیزیک و روح و اخلاق و هر آنچه از  حوزه ماده و طبیعت خارج باشد قایل نیست.

شاید بشود گفت که او یک ماتریالیست نهیلیست است. ولی اینکه تورگینف نویسنده رمان چرا بازارف را محکوم به تنهایی میکند نمی فهمم در همان حال که آرکادی به عشق خود می رسد قهرمان پوچ گرای داستان یعنی بازارف در تنهایی غرق می شود. و در آخر داستان نویسنده عشق را مدح و ستایش می کند اگر بخواهیم تورگینف و روحیات او را روانکاوی بکنیم شاید برای من قابل لمس نباشد که کسی که تا آخر عمر به تنهایی زندگی کرده و ازدواج نکرده چگونه میتواند اینگونه عشق را ستایش کند و یا در مورد ازدواج صحبت کند. شاید تورگینف به این موضوع فکر نکرده که پوچ گرا بودن بازارف می تواند او را نسبت به ازدواج خنثی نشان دهد و حداقل او که شیفته طبیعت است و افکارش در خصوص روابط بین زن و مرد شبیه روسو است قاعدتا نباید سرسختی نشان دهد شاید از عشق چشم پوشی کند ولی محروم کردن این حیوان طبیعی از شهوت منصفانه نیست! و خطای بزرگی برای نویسنده است (لرمانتف این خطا را در قهرمان دوران انجام نداد) بازارف می توانست تسلیم عشق نشود ولی به آسودگی به  شهوت روی آورد و حتی به خاطر همان شهوت نیز ازدواج کند در واقع تعقیب امیال طبیعی بیشتر برای بازارف مناسب بود تا عشق و غرور. شاید من دوست داشتم که بازارف شبیه قرمان عصر ما نوشته لرمانتف با هر زن و دختری که میبیند بیامیزد چرا که استعداد و جذبه ی این کار را نیز داشت و به واقع پوچ گرای کاملتری میشد. بدون عشق و بدون پشیمانی! ولی تورگینف با به دام انداختن او در عشق لذت شهوت را نیز از او گرفت و بی دلیل نیز او را به کشتن داد چون نمیدانست که باید با او چه کار کند!‌

میخواهم به رسم سابق پاراگرافهایی که خوشم آمد اینجا براتون بزارم

این روابط اسرارآمیز بین زن و مرد یعنی چه؟‌ما طرفداران طبیعیت می دانیم این چه نوع روابطی است. تو بیا و ساختمان چشم را مطالعه کن. خواهی دید آن نگاهی که تو اسرارآمیزش می نامی اصلا وجود ندارد . این ها رمانتیزم است٫ مزخرف است٫ گنداب و تخیل است! پدران و پسران – تورگینف – 62

 

 چه کاری است که انسان راجع به آینده ای فکر کند و صحبت کند٫‌ که به اختیار او نیست. اگر فرصتی دست داد و کاری انجا م شد چه بهتر و اگر هم انجام نشد انسان اقلا دلش خوش است که بیهوده مزخرفاتی نگفته است. 157

 

آهان مرحبا!‌ بر این مورچه که مگس نیمه جانی را می برد. بکش او را و ببر برادر! اهمیت نده که کمی استقامت می کند و از این که تو به عنوان حیوان حق داری احساس همدردی نکنی استفاده کن و مانند ما که خود را خرد میکنیم نباش!‌ 192

صفحات آخر رو که بازارف در حال مرگ است و با معشوقه اش صحبت میکند خیلی جالب است ولی حوصله ندارم که آن را برایتان بنویسم از طرفی هم چون صحبتها پیوسته است انصاف نیست چیزی را از صفحات پایانی جدا کنم.

البته دیگر چیزی از تورگینف نخواهم خواند.

منتشرشده توسط

Donkishot

فواد انصاری هستم کسی که تمام طول عمرش در مقایسه با عمر هستی و قدمت زندگی به اندازه ی چشم بر هم زدنی نیست و زندگیش یک سنگریزه ی کوچک بین دو عدم و دو سیاهچاله است. ولی این سنگریزه میخواهد خود به زندگیش معنا دهد و آن را باز تعریف و تغییر شکل دهد. foad.ansary@gmail.com

1 دیدگاه برای «سلاخی کردن یک نهیلیست با قلم پریشان تورگینف»

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *