پولیکوشکا اثر تولستوی

قبلا از تولستوی کتابهای آنارکانینا و جنگ و صلح را خوانده بودم هر دوی این کتابها چیزی حدود 900 صفحه بودند ولی نمیشد این کتاب ها را زمین گذاشت و به حدی انسان را به اعماق داستان و فضا میبرد که این سبک روان داستان نویسی را شاید فقط تولستوی بتواند به این خوبی ادا کند.

تولستوی و داستایفسکی را اگر بخواهیم با حافظ و سعدی ایرانی مقایسه کنیم تولستوی شبیه سعدی و داستایفسکی شبیه حافظ است. روایت داستایفسکی در هم آمیخته با فلسفه و پیچیدگی است و به راحتی نمی توان آن را درک کرد ولی عینک تولستوی شفاف و واضح و ساده و شیرین است٫ قهرمانهای تولستوی موژیک های معمولی٫ زن قابله٫ یا کدخدا هستند او زندگی مردم عادی را با تمام عشق ها و نفرت هایی که دارند و با تمام رنج ها و حماقتهایشان به تصویر میکشد. تولستوی مثل داستایفسکی به روانکاوی و فلسفه نمی پردازد و فقط چیزی را که می بیند روایت می کند.

داستان پولیکوشکا که به تازگی خواندم داستان یک عده آدم بدبخت است که در میان آنها قهرمان داستان که فرد دست کج و حقه بازی است به امر خطیری فراخوانده میشود و ارباب از او می خواهد که یک امانتی با ارزش 1500 روبل را برایش جا به جا کند!

هر مرد پخته و با تجربه ای که از نزدیک یک نظر به پولیکی می انداخت. از مشاهده دست و صورت و ریش انبوهش که از مدتها قبل اصلاح نکرده بود. از وضع کمربندش از علوفه ای که این طرف و آن طرف گاری ریخته شده و بالاخره از هیکل لاغر بارابان فورا پی به شخصیت سرنشین آن می برد و متوجه میشد که او نه فقط یک تاجر کلفت و سرمایه دار نیست بلکه کارگر معمولی هم نیست. فقط برده حقیری است که نه با هزاران روبل و نه با صد روبل حتی با ده روبل هم تجارت نمی کند.  ص 81

این کتاب را در 3 ساعت می توان خواند و داستان کوتاهی است.

منتشرشده توسط

Donkishot

فواد انصاری هستم کسی که تمام طول عمرش در مقایسه با عمر هستی و قدمت زندگی به اندازه ی چشم بر هم زدنی نیست و زندگیش یک سنگریزه ی کوچک بین دو عدم و دو سیاهچاله است. ولی این سنگریزه میخواهد خود به زندگیش معنا دهد و آن را باز تعریف و تغییر شکل دهد. foad.ansary@gmail.com

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *