کمال گرایی در نوشتن

شروع هر کاری می تواند راحت باشد اما تداوم آن به شکلی که بتوان کیفیت آن را حفظ کرد دشوار است. مثلا نویسنده هایی هستند که در زندگیشان یک کتاب خوب نوشته اند و یا یک فیلم خیلی خوب ساخته اند. ولی نوشتن کتاب دوم یا ساختن فیلم دوم بسیار دشواره. مثلا یک نفر تمام تجربه های زندگیش را جمع می کند و همه ی آن را در یک رمان منتشر میکند این کتاب می تواند یک زندگینامه خود نوشت یا یک رمان باشد. اما شروع کتاب دوم به واسطه تمام شدن ایده ها ی نویسنده به بن بست می خورد اگر کسی مثل چخوف میتواند ۴۰۰ اثر خلق کند نشان می دهد که فارغ از تجربه های زندگی او صاحب خلاقیت، تخیل و تکنیک های داستان نویسی بوده که میتواند از هیچ همه چیز خلق کند.

وبلاگ نویسی هم تقریبا به این شیوه است می توان برای مدت کوتاهی با قدرت آن را ادامه داد ولی اگر ده سال مداوم بنویسی مشکل است. خیلی از اوقات ما با بلاگرههای خوش ذوق و دست به قلمی روبرو هستیم که متاسفانه مدت کوتاهی به نوشتن ادامه میدهند، امکان دارد موضوعی برای نوشتن نداشته باشند یا حوصله ادامه دادن نداشته باشند یا با حالتی مایوس از خود بپرسند بنویسیم که چه شود؟

فارغ از قدرت نوشتن یک بلاگر به عشق، هدف، خلاقیت، تفکر روزانه احتیاج دارد و این موارد است که میتواند تنور نوشتن را همیشه داغ نگه دارد. شاید کمال گرایی هم یکی از موانع نوشتن باشد مثلا ما همیشه تلاش می کنیم یک نوشته ی بالای ۱۰۰۰ کلمه عالی بنویسم و هیچ وقت نوشته های متوسط و ضعیف را منتشر نکنیم ولی وقتی ما کارفرمای خودمان هستیم و صاحب بلاگ شخصی خود هستیم باید این موانع را از سر راه خود برداریم.

در باب کمال گرایی یاد داستانی افتادم که گویا آناتول فرانس آن را نقل کرده و سامرست مام در کتاب حاصل عمر به آن اشاره کرده. یک پادشاه شرقی بعد از فوت پدرش و به قدرت رسیدن تمام دانشمندان سرزمین را جمع میکند و میگوید من میخواهم به بهترین شیوه ممکن حکومت کنم به این دلیل به تمام علم های دنیا نیاز دارم، پادشاه به عالمان کشور دستور می دهد همه کتاب های به درد بخور دنیا را برایش بیاورند تا او بخواند. چند سال طول میکشد که این علما ۱۵۰۰ کتاب از سراسر دنیا بیاورند پادشاه وقتی این کوه تلنبار شده کتاب را می بیند به افرادش میگوید تعداد اینها خیلی زیاد بروید فقط بهترین ها ر اانتخاب کنید آنها هم بعد از پرسو جو ۱۰۰۰ کتاب برایش می آورند این روند سالها طول میکشه و هر بار پادشاه با کمبود وقت مواجه میشه، پادشاه در بستر بیماری و مرگ می افته و علما ۵۰ کتاب برایش می آورند ولی دیگر فرصتی برای خواندنش وجود نداره.

کمال گرایی و اینکه ما منتظر بهترین فرصت های خود باشیم باعث می شود که هیچ گاه کاری را شروع نکنیم و یا هیچ گاه یک زندگی جدید شروع نکنیم . باید با هر ابزاری که در اختیار داریم شروع کنیم بعدا ابزارها و فرصت های بهتر خوهند آمد.