مغز هزینه محور

بارها در بین اطرافیان و خانواده شنیده ام که انواع و اقسام ترفندهای مربوط به کاهش هزینه در آن بحث شده است.  وقتشان در پاسخ به این سوالات صرف میشود که چطور میتوانیم کمتر مصرف کینم؟ چطور میشود کمتر خرج کرد و یا موضوعات مشابه. حتی وقتی به مهمانی هم میروی حرف ها حول هزینه میچرخد نه در آمد شاید به این باور رسیده ایم که ما نقشی در درآمد خود نداریم و تنها اختیارمان در کنترل جیره و مواجب و درآمد ثابتی است که با ما می دهند.

به شخصه از این تفکری که در خانواده و اطرافیانم بوده است و خواه ناخواه روی من هم تاثیر گذاشته است رنج برده ام. و در آینده و اگر بچه ای داشتم قطعا در مورد افزایش درآمد بیشتر برایش صحبت می کنم تا کنترل هزینه به او می گویم که به افزایش درآمدش فکر کند و خودم نیز به این موضوع بیشتر فکر میکنم.

نه اینکه کنترل هزینه مهم نباشد و من هم خوب میدانم فردی که ۲ میلیون درآمد و ۱٫۵ میلیون هزینه میکند پس انداز بیشتری دارد نسبت به کسی که ۱۰ میلیون در آمد دارد و ۱۰ میلیون هم مصرف میکند. اما در بدبینانه ترین حالت در خانواده ها باید روی هر دو موضوع بحث شود نه فقط کاهش هزینه. و حتی به نظرم بیشتر باید روی روش های افزایش درآمد فکر کرد تا فرزندان ما و خود ما کم کم صاحب یک مغز درآمد محور شویم.

میراث شومی که از اکثر خانواده ها و جوامع ایرانی به ما منتقل شده میراث شومی است میراث قناعت میراث فکر کردن به کاهش هزینه ها و میراث سکوت در مقابل هر ایده و فکری که به افزایش درآمد منجر شود و میراث ترس و احتیاط سنتی در مقابل هر کار خارج از عرف و البته درآمدزایی که میتواند به درآمد ما اضافه کند.

این نوع تفکر کم کم وارد مدیران و شرکتها و کشور نیز شده است مدیری که وقتش را صرف کنترل ریال به ریال هزینه ها میکند با مدیری که در پی افزایش درآمد است ولو با ریسک و صرف هزینه بسیار فرق میکند حتی در مدیریت داخلی و دولتی هم این نوع نگرش به مسایل وجود دارد.

شاید خوشبینی باشد اگر بگویم باید مغزمان صرفا درآمد محور باشد ولی حداقل به نظرم باید تعادلی را برقرار کرد و حداقل مقداری از وقت خانواده صرف تفکر حول این موضوع باشد که چطور میتوان درآمد خود را افزایش داد و چه راهی دیگری برای کسب ثروت وجود دارد.