بررسی یک سوال در مورد نویسنده

آیا نویسندگان لزوما همیشه بهترین افکارشان را با ما در میان می گذارند؟

این سوالی است که یاور مشیرفر عزیز در سایتش مطرح کرده و در مورد آن نوشته است. من هم خواستم به این سوال کمی فکر کنم.

به نظرم شرایط اجتماعی و سیاسی در زمان زندگی نویسنده میتواند روی سبک نوشتن نویسنده تاثیر بسزایی داشته باشد. یاور گورکی را مثال زد من هم میخوام در مورد شوروی وقت کمی توضیح بدم. اتفاقی که در شوروی افتاد این بود که در انجمن نویسندگان آنجا فاده یف و شولوخف و گورکی مرکزیت داشتند و فاده یف هم چه در حزب و چه در انجمن فعالیتهای زیادی داشت دیگر سانسوری در شوروی باعث شد که کسانی مثل بولگاکف نویسنده ی کتاب دل سگ از اونجا فراری بشه مثل خیلی از نویسنده های دیگر و حتی مثل تروتسکی که خودش یکی از بنیانگذاران انقلاب بود به کشور دیگری برود.

ولی تصور کنید اگر بولگاکف در شوروی بود چه میشد؟ یا نمی نوشت یا مثل فاده یف در گارد جوان فقط مدح انقلاب را میکرد و یا مینوشت و دستگیر میشد. در همه ی کشورهای توتالیتر اینگونه بوده است که نویسنده از ترس حکومت یا فراری شده یا به زندان رفته و یا خاموش شده! این برخورد تحجر آمیز با نویسنده ها باعث شده که راست افراطی تمام بدیها و زشتیهای حکومت را سانسور کند و بنویسد و چپ افراطی حتی یک لکه ی سفید را در حکومت نمی بیند و نمی نویسد در واقع ورود سایست و حذف آزادی های بیان و آزادی قلم  آدم ها و قلم ها  را سیاه و سفید میکند.

اینگونه است که یک بلاگ نویس معمولی هم اگر بخواهد در مورد پلاسکو و کولبرها و تحریم و … بنویسد یا باید صحبتهایش را با نیش و کنابه بزند و کامنتش را ببندد و تحلیلهایش به شعر و کنایه نزدیک شود تا حرف روشن . یا باید هیچی ننویسید و یا باید بی  پروا بنویسد و فردا هم برای کلمه به کلمه اش بازخواست شود.

پس فشارهای سیاسی اغلب اوقات یا نویسندگان را فراری داده  یا تغییر شکل داده و یا به زندان انداخته فقط یک آمار از نویسنده های در بند در کل تاریخ بگیرید ببینید با اسم چه مشاهیر و مفاخر ادبی روبرو میشوید که به زندان انداخته شده اند. از روسو بگیرید که به خاطر آتش زدن کتابهایش و حمله مردم خودجوش مجبور شد به امپراطوری پروس برود تا یاشار کمال و عزیز نسین تا نویسنده های کشور خودمان و . ….

اینها در مورد فشار بیرونی بود ولی تصمیمات شخصی نویسنده هم بسیار مهم است نمی دانم منظور از بهترین افکار چیست؟ بهترین افکار مارکی دوساد از نگاه خودش آزادی جنسی و افکار سادیسمی بود که به انتشار گذاشت ولی  از نظر ما بهترین نیست. پس اینگونه بهتر است که بگوییم آیا نویسنده همه ی افکارش را درمیان میگذارد؟ به نظرم زندگی کردن با نوشتن فرق میکند والزاما نویسنده ها کتابهایشان را زندگی نکرده اند در مورد نویسنده های مورد اشاره یاور باید بگویم: داستایفسکی خیلی شبیه قهرمانهای مالیخولیایی داستانهای خودش بود رجوع کنید به روانکاوی فروید در مورد داستایفسکی و برادران کارمازوف.

نویسنده ها با هم فرق دارند گورکی و جلال و حتی صادق چوبک و ساعدی  را میشود کنار هم گذاشت که بدون لفاظی حقیقت عریان را آشکار میکردند. تولستوی قصدش فقط بیان حقیقت نبود میخواست در ورای حقیقت فلسفه ی زندگی را نیز انتقال دهد که همان آنارشیسم دینی است او یک قدم عمیق تر و از دیدگاه خودش موضوعات را موشکافی میکرد و گاهی اوقات داستان را روایت نمیکرد بلکه آن را میساخت و به داستان چهارچوب میداد و فقط راوی نبود همان کاری که کامو هم انجام می دهد پس دنیای نویسندگان با هم متفاوت است و بسیار پیچیده .

قبل از اینکه بپرسیم نویسنده چه چیزی مینویسد باید پرسید نویسنده برای چه کسی می نویسد و در خدمت چه کسی است ؟ برای مشهور شدن – برای راضی کردن حکومت – برای عصیان – برای نشر افکار خود – برای دفاع از یک ایدولوژی و عقید و باور ؟ اگر جواب این سوال مشخص شد جواب سوال یاور هم روشن میشود.

نویسنده اگر نمیخواهد دچار سانسور و سوگیری و حذف و اضافات شود و کتابش آیینه ی خودش باشد باید چون کامو یا سارتر ابتدا همه چیز را نفی کند و بعد از خودش شروع کند و بنویسد قلم به مزد هیچ تفکر و مذهب و حکومتی نباشد اینجاست که وقتی نوشته های کامو را میخوانی میبینی هم سیاه را نشان داده و هم سفید را هم چپ را کوبیده و هم راست را و ابایی از گفتن چیزی نداشته یعنی کلمات و نوشته ها را مقدم بر هر چیزی دانسته است بالاتر از مصلحت و هر چیز دیگری به خاطر همین هم نام آلبر کامو می ماند و نام بقیه فراموش می شود یا با لعنت و نفرین همراه است.

روسو هم در اعترافاتش مینویسد من خودم را نشان دادم وقتی که پست بودم و خودم را آشکار کردم وقتی که خوب و بخشنده بودم یعنی ما با انسانی روبرو هستیم با نصف شیطان و نصف انسان و همین موضوع حالمان را خوب میکند چون میدانیم که ما هم به همین شکل هستیم.

پس هر نویسنده با توجه به شرایط اجتماعی و سیاسی و یا باورهای فردی خود تصمیم می گیرد خودش باشد یا نقش بازی کند. راوی قصه باشد یا کارگردان قصه.

پیشنهاد برای مطالعه کتاب :

تعهد اهل قلم

اعتراف من : تولستوی

منتشرشده توسط

Donkishot

فواد انصاری هستم کسی که تمام طول عمرش در مقایسه با عمر هستی و قدمت زندگی به اندازه ی چشم بر هم زدنی نیست و زندگیش یک سنگریزه ی کوچک بین دو عدم و دو سیاهچاله است. ولی این سنگریزه میخواهد خود به زندگیش معنا دهد و آن را باز تعریف و تغییر شکل دهد. foad.ansary@gmail.com

2 دیدگاه برای «بررسی یک سوال در مورد نویسنده»

  1. ممنون فؤاد عزیز.
    به واقع منظور اصلی من از «بهترین افکار» این است که آیا ما ملزم به نوشتن افکارمان به صورتی هستیم که همیشه از ما یک کاراکتر ویژه، جذاب و دوست داشتنی بیافریند؟ یا مثلا همیشه وقتی حالمان خوب است، وقتی به حد کافی استدلال می کنیم باید بنویسیم یا حتی وقتی در بدترین حالت روحی هستیم و استدلالمان پایش می لنگد هم باید بنویسیم؟ یعنی تا چه حدی خودمان را برای خواننده مان افشا میکنیم؟
    ممکن است نوشته من برآیند ماه ها فکر کردن در مورد یک موضوع و یک عقیده polish خورده باشد تا این که مثلا صحبت های من را در مورد همان موضوع در لحظه ای که به آن فکر میکنم بشنوید. من باز معتقدم نوشته های بلندتر باعث می شوند که مجبور به نگارش «حتی زشت ترین و حتی صیقل نخورده ترین افکار» مان باشیم؛ گرچه آن ها را در قالب کاراکترهای منفی نوشته مان نشان میدهیم.

    متشکرم.

  2. ممنون یاور جان ولی به نظرم نوشته ها ی بلند و طولانی الزاما به معنی صداقت در گفتار و یا خود افشایی بیشتر نیست امکان دارد من روزها بنشینم و یک نوشته ی عاری از صداقت بنویسم که بیشتر پنهانم کند! شاید شما منظورتان تایپ نوشته ها در بلاگ یا رسانه ی امروزی است و اینکه بدون ویرایش و طولانی بنویسم و همان زمان انتشار دهیم . ولی در مورد کتاب یا حتی یک نوشته در بلاگ الزاما اینطوری نیست. میشه یک مطلب طولانی را بدون ویرایش نوشت و میشه اون رو حسابی حلاجی کرد و بعد انتشار داد فرقی نمیکند چند صفحه و چند کلمه. شما نمیتواندی تشخیص دهید که برای نوشته چه زمانی صرف شده مگر اینکه خود نویسنده اعتراف کند.

پاسخ دادن به یاور مشیرفر لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *