مردم و خواسته ی مردم

تصویر ترسناکی از مردم

پ ن:‌

عموما وقتی تعداد زیاد مردم پیرو یک نظر مشخصی میشوند باید ترسید چون سهم توده مردم در تصمیم های احمقانه بیشتر از سهم شخص یا گروه های کوچک است و عموما نظرهای درست و دقیق در هیاهوی حماقت مردم گم میشود یا بی اثر میشود و نظرات مخالف همدیگر را خنثی و نابود میکند تا به یک برآیند یا نظم احمقانه برسند.

فرد و جامعه را بخونید اگر دوست دارید.

قبلا در مورد فرد وجامعه مطلبی را نوشتم و میخواهم تا حدودی در مورد همین تعارض بنویسم. به نظر من :

نظر شخصی

مردم دوست دارند که شما دانشگاه بروید و مدرک عالی بگیرید- برایشان مهم نیست که بعد از فارغ التحصیل شدن بیکار باشید یا کار پیدا کنید حتی برایشان مهم نیست که با مدرک کارشناسی ارشد شغلی را انجام بدید که 10 سال قبل هم میتوانستید شروع کنید!

مردم دوست دارند شما ازدواج کنید و سروسامان بگیرید!‌ مهم نیست دو سال بعد از همسرتان جدا میشوید و طلاق میگیرید حتی مهم نیست شوهر شما یا همسر شما چه آدم بیشعور و مزخرفی است.

مردم دوست دارند شما ماشین بخرید برایشان مهم نیست اگر شما دوست دارید با پولتان کاسبی کنید یا حتی از پیاده روی بیشتر لذت میبرید! همینطور آنها دوست دارند شما خانه بخرید ححتی اگر این تصمیم خواست شما نباشد.

مردم دوست دارند کاری را بکنید که مورد تایید جامعه س و خارج از چهارچوب نیست چون اگر تصمیم دیگری بگیرید آنها را از دایره امنیتشان خارج میکنید و به فکر فرو میروند که آیا تصمیم مشابه خودشان درست بوده یا نه .

به نظرم هیچ تصمیمی اشتباهی نیست به شرط اینکه خواست شخصی خودمان باشد و تمایل شخصی خودمان نه اینکه برای رضایت مردم و تایید دیگران باشد. پس اگر من خواستم حتی خودم را بیچاره کنم ترجیح میدهم خواست شخصی خودم باشد و میزان مسئولیت پذیری به راه شخصی و پایبند بودن به آن به همین اصل بستگی داره چون تصمیمی که مردم برای من میگیرند بعدا راحت عوض میکنم و میگویم خوب این خواست من نبوده!‌ ولی تصمیمی که خودم میگیرم وفاداری بیشتری را ایجاد میکند. (خوندن کتاب کیمیاگر در مورد مسیر شخصی هم مفیده به نظرم). تا زمانی که کسی مسیر شصی خودش را مشخص نکند هیچ راهی برایش درست نیست و هیچ راهی هم اشتباه نیست یا به قول معروف برای کشتی که مقصدی ندارد هیچ بادی موافق نیست.

مهم ترین مفهوم واقعی که از زندگی فهمیدم این است که یک راه و مسیر مشخصی در زندگی داشته باشیم و تمام تلاشمان را برای رفتن از آن مسیر و به انجام رساندنش انجام دهیم. تنها با این انگیزه میتوان زندگی را جلو برد.

عموما مردم با خواست مردم یک تصمیم اشتباه و احمقانه میگیرند (تصمیمی که تصمیم او نیست) و بعد تا آخر عمر آن را توجیه (دوباره برای مردم توجیه میکنند!) در واقع تبدیل به مهندس و دکتر توجیه کردن می شوند!‌

شور زندگی(دو تا پست در مورد این کتاب نوشتم)

یه پاراگراف مرتبط هم از کتاب شور زندگی مینویسم شاید بهتر منظورم رو بتونم بگم.

برای اون فرقی نمیکرد که مردم چی فکر میکنند. رمبرانت باید نقاشی میکرد خوب و بد بودن کارش هم براش اهمیتی نداشت . نقاشی برای او مهارتی بود که از اون یه انسان میساخت. ونسان ارزش واقعی هنر به قدرت بیانی است که به هنرمند میدهد. رمبرانت راهی رو رفت که میدونست هدف اصلی زندگیشه و همین بود که باعث تایید اون شد. حتی اگر نقاشی های بی ارزشی هم ارایه می داد ولی باز با این حال هزاران بار موفق تر از اون میشد که خواسته های قلبیش رو کنار بگذاره و مثلا ثروتمندترین تاجر آمستردام بشود. ص ۶۳ و ۶۴ – کتاب شور زندگی – داستان زندگی ون گوگ

و در آخر 

در پایان باید بگم خوشحالم که سهم نظرات مردم در زندگیم کم بوده و سعی کردم قبل از تصمیم گیری تشخیص بدهم که آیا بر اساس خواست و میل شخصی این کار را میکنم یا صرفا به دلیل آشغالی است که مردم به زور وارد مغزم کرده اند. پاکیزگی فقط به معنی داشتن خانه پاکیزه و خانه تکانی نیست پاک کردمن مغز خود از مزخرفات بی اساس مردم که هر روز تکرار میکنند مهمترین نظافتی است که به زندگی ما معنی میدهد.

منتشرشده توسط

Donkishot

فواد انصاری هستم کسی که تمام طول عمرش در مقایسه با عمر هستی و قدمت زندگی به اندازه ی چشم بر هم زدنی نیست و زندگیش یک سنگریزه ی کوچک بین دو عدم و دو سیاهچاله است. ولی این سنگریزه میخواهد خود به زندگیش معنا دهد و آن را باز تعریف و تغییر شکل دهد. foad.ansary@gmail.com

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *