کتابهایی که در سال ۲۰۱۷ خواندم

قبلا برای سال ۲۰۱۶ هم نوشتم و میخوام امسال هم لیستم رو بنویسم . لیست کتابهایی که در این سال خواندم هرچند همه ی کتابها خوب نبودند و طبق سایت گود ریدز میانگین آماری که داده بودم ۳ ستاره از ۵ ستاره بود

  1. Telemarketing by Schiffman, Stephan
  2. بازاریابی مبتنی بر ایمیل ترجمه دکتر الهام فریبرزی و مهندس مروارید زاهدی فرد
  3. در میان ژاپنی ها مردم و مدیران نوشته حسین افشین منش
  4. قدرت نوشته راسل
  5. هنر شفاف اندیشیدن نوشته رولف دوبلی
  6. Grit: Passion, Perseverance, and the Science of Success
  7. زندگی در روشنایی نوشته ی Shakti Gawain
  8. چرا در ایران زمین چرخ از گردش ایستاد
  9. Purple Cow: Transform Your Business by Being Remarkable
  10. The Dip: A Little Book That Teaches You When to Quit (and When to Stick)
  11. the small big
  12. داستان پداگوژیگی (۲ جلد)
  13. اتوبیوگرافی جان استوارت میل
  14. ۱۱ دقیقه پائولوکوئیلو
  15. Grit
  16. پنجمین فرمان نوشته  پیتر سنکه
  17. یک گام کوچک برای تغییر زندگی نوشته ی Robert Maurer
  18. Business Intelligence for dummies by Swain Scheps
  19. خاک بکر نوشته تورگینف
  20. پدر مادر ما متهمیم نوشته دکتر شریعتی
  21. Writing in Plain English By Eunson,Baden
  22. بازخوانی اندیشه های سید جواد طباطبایی
  23. کاروانسرا نوشته ی تورگینف
  24. استادان گرجیف نوشته ی لفورت رافادیل
  25. گفتارهایی در باره ی تربیت فرزندان نوشته ماکارنکو
  26. مولیر نوشته ی میشل سایدل
  27. دیدرو نوشته ی پیتر فرانتس
  28. مرد بی وطن نوشته ونگوت کورت
  29. گزارش به خاک یونان
  30. خانوم نوشته مسعود بهنود
  31. روسو و نقد جامعه ی مدنی
  32. هنر مسلح نوشته ی امین قضایی و بابک سلیمی
  33. میانمایگی نوشته ی نادر فتوره چی
  34. راشومون
  35. روشن نگری چیست نوشته ی کانت
  36. تورگینف نوشته ی Henry Troyat
  37. تتبعات نوشته ی مونتینی
  38. YouTube Strategies 2015
  39. The psychology of money by Adrain Furnham
  40. Self Discipline in 10 Days By Theodore Bryant

در حال حاضر مشغول خواندن دو کتاب زیر هستم ولی نمیدونم به این زودی تموم میشه یا نه (فکر نکنم)

Technical Blogging

Microsoft Business Intelligence Tools for Excel Analysts

پ ن : از خودم راضیم که باوجود ۱۲ ساعت کار و رسیدگی به زندگی مشترک توانستم سال خوبی از لحاظ مطالعه داشته باشم و همچنین از همسرم ممنون هستم که یک کتابخوان افراطی را تحمل میکند و با مهربانی و آرامش با این قضیه کنار می آید .

به دلایل مختلف این لیست با لیست Goodreads کمی متفاوت است

 

 

تورگینف و تفاوت نویسندگان

مشغول خواندن کتاب خاک بکر نوشته ی تورگینف هستم. یک کتاب ۴۵۰ صفحه ای عالی و منسجم مثل سایر کتابهای تورگینف. اصلا مگر می شود تولستوی ، داستایفسکی ، تورگینف و سایر بزرگان روس چیزی بنویسند و کسل کننده باشد؟

به این موضوع فکر میکنم که در آن سالها کتاب مهمترین رسانه ی صوتی و تصویری موجود بوده است! چون چیزی به اسم سریال و فیلم و تلویزیون نبوده و نویسندگان نیز مردم، شخصیت ها، وقایع، مناظر و همه چیز را به ناچار با کلمات به تصویر کشیده اند یعنی فقدان چیزی به اسم دوربین باعث شکوفا شدن ادبیات داستانی شده است. طوری که برای مثال تولستوی ۴۰۰ شخصیت را در یک کتاب جا میدهد و یاشار کمال ۱۵ صفحه کامل یک منظره را توصیف میکن قطعا این توصیف ها با دوربین ساده تر و البته سطحی تر خواهد بود.

یادم میاد وقتی داستانهای یاشار کمال را می خواندم تمام  روستاها و کوه های ترکیه را میشناختم واحساس میکردم در میان این دهقانها زندگی کرده ام.

شاید این نظر من را سخت گیرانه یا اشتباه بدانید ولی فکر میکنم نویسنده نه با حمایت دولت و جایزه هایش نویسنده خواهد شد و نه با رفتن به کلاس نویسندگی و دوره های آموزشی. اینکه یک نویسنده چیزهای خوشایند حکومت بنویسد و مورد حمایت وزارت ارشاد و … قراره بگیرد نویسنده نمیشود. نویسنده باید جایزه ی خود را از مردم بگیرد و نه از دولت و حکومت.

یک زمانی استالین گفته بود هر ایدوئولوژی بدون هنر محکوم به شکست است. بعد از انقلاب روسیه و مرگ لنین و فرار تروتسکی انجمن دولتی نویسندگان روسیه با حمایت استالین همه ی نویسندگان دگر اندیش را یا فراری داد و یا به زندان فرستاد. خوشحال نیستم وقتی در ایران هم از هنر سپری برای ایدوئولوژی ساخته میشود و حرفای استالین این بار از ایران به گوش میرسد. افسوس که هنر و ادبیات فعلی به جای اینکه پیشرو باشد دنباله رو است . دنباله رو رسانه ها حکومتی یا توصیه های مقامات .

به نظرم نویسنده در مرحله اول باید آزاد باشد و نه تحت اختیار حکومت او باید چیزی را که میبیند بنویسد و نه چیزهایی که مورد استقبال فلان رییس و فلان وزیر است. شما را ارجاع میدهم به تعهد اهل قلم نوشته ی آلبر کامو.

به نظرم یک نویسنده یا ذاتا نویسنده است و با تمرین نوشتنش بهتر می شود و یا اصلا نویسنده نیست و هر کاری هم بکند چیزی عوض نمی شود. نویسنده باید قدرت تخیل زیادی داشته باشد، باید بتواند داستان سازی کند و داستان را پیش ببرد باید بتواند مخاطب را به هر شهر و کوچه ای که دلش میخواهد ببرد. نویسنده یودن یک مدل ذهنی منحصر به فرد است که ناشی از درون گرایی، تخیل و نبوغ است و من فکر نمی کنم این خصوصیات را بشود به کسی یاد داد.

ولی فکر میکنم اگر کسی از این ویژگی ها برخوردار است میتواند نوشته های خود را به نویسنده های بزرگ نشان دهد تا ایرادهایش را بگویند و یا شروع به نوشتن کند تا ایرادهایش توسط مخاطبان به نقد کشیده شود.

همچنان مشغول لذت بردن از شاهکار تورگینف هستم و نمی دانم این چیزها را اینجا برای چه نوشته ام و از کجا آمده است!

اصالت بشر و کتابخوانی شبانه

بشر هیچ نیست، مگر آن چه از خود می سازد. سارتر

تمام تلاش سارتر در فلسفه اگزیستانسیالیست توجه و نگاه به درون بوده است، چیزی که در سالهای اخیر به کل فراموش شده است و آنچه که تبلیغ میشود صرفا نگاه به بیرون است.

شبکه های اجتماعی در آتش برون گرایی هیزم انداخته اند و کاربران نیز همه ی وجود خود را به دنیای بیرون گره زده اند. این روزها خوشبختی و بدبختی در بیرون از ذات و وجود انسان شکل میگیرد و دنیای بیرون است که درون ما را میسازد، افسوس که قرار بود عکس این موضوع اتفاق بیافتد.

لازم به ذکر است این مقوله تنها مختص به دنیای مجازی نیست هر چند که عقیده دارم اینترنت صرفا یک خاصیت افزایشی دارد و تغییر جدی در انسان صورت نمیدهد به این شکل که اینترنت انسانهای باهوش را باهوش تر و انسانهای احمق را احمق تر میکند یعنی داشته ی شما را بیشتر میکند حال این داشته حماقت میتواند باشد ویا آگاهی. اما تصور کنید که دنیای مجازی هم وجود نداشته باشد مردم همچنان با حرف و نظردیگران خوشحال و ناراحت میشوند و برای دیگران زندگی میکنند.

شخصی در کیلومترها آن طرف تر میتواند چنان اعصاب شما را به هم بریزد که حتی دست به خودکشی بزنید! هیچ ضربه گیر یا گاردی به نام فردیت و به نام اصالت بشر و به نام مسولیت فردی از ما دفاع نمی کند یلکه کاملا در مقابل رسانه ها و دنیای مجازی بی دفاع شده ایم و خلاصه اینکه هر تیری از هر جایی شلیک شود به ما اصابت می کند.

گاهی با خود فکر میکنم فیلسوف آبکی شبکه های اجتماعی شعار سارتر را عوض کرده است و می گوید بشر هیچ نیست مگر آنچه دیگران از او می سازند و دیگران در اینجا شبکه ای بسیار پیچیده از انسانهای مجازی و حقیقی و انواع رسانه هاست. انسان ناآگاه که ساختار فکری منسجمی ندارد در مواجه با این دیگران متلاشی شده و خود را می بازد و انسان منسجم با ضربه گیرهایی که اطراف خود ساخته به سلامت عبور خواهد کرد.

موضوع دیگری که باید در شرایط حاضر به آن فکر کرد سوال سارتر در فلسفه ی اصالت بشر است اینکه اگر همه ی مردم چنین کاری کنند چه پیش خواهد آمد؟ فرض کنید در کمک به زلزله زدگان کرمانشاه شما مقداری خوراکی خریده اید و می خواهید با ماشین شخصی به غرب مسافرت کنید قبل از رفتن به آنجا مهم ترین سوالی که باید از خود بپرسید این است که اگر همه ی مردم با ماشین شخصی راه بیفتند و کمک های خود را مستقیما به مردم بدهند  چه پیش خواهد آمد؟ بی شک مردم چنین سوالی از خود نپرسیدند.

این یک مثال از هزار مثالی است ک میتوانید به آن فکر کنید وقتی با عصبانیت بوق میزنید از خود بپرسید اگر همه راننده ها همین الان بوق بزنند چه پیش خواهد آمد؟ اگر همه  ی مردم از شیشه ماشین آشغال به بیرون پرت کنند چه پیش می آید؟ و اگر شک داشتید که راهنما زدن کار بی اهمیتی است یا نه باز از خود بپرسید اگر همه ی مردم چنین کاری کنند چه پیش خواهد آمد؟ با پاسخ به این سوال کار خوب شما ضرب در میلیون میشود و کار بد شما نیز به همین صورت. و به این شکل مسولیت خود را نه به عنوان تنها یک فرد بلکه به عنوان یک جامعه احساس میکنید.

در یکی از مصاحبه های چاپ شده در کتاب اصالت بشر  گزارشگر از سارتر میپرسد: آیا با نوشتن کتاب “نقد عقل دیالکتیکی” شما سلامت خود را به خطر انداختید؟ و سارتر هم جواب میدهد: ” بفرمایید ببینم سلامت به چه دردی میخورد؟ من این را بدون تکبر میگویم: بهتر است آدمی چنین کتابی بنویسد بهتر است چیزی بنویسد پرحجم ، عمیق و در حد خود مهم تا اینکه سرومرگنده باشد”

یقینا شما هم در طول زندگی با این سوال مواجه بوده اید و اولین بار نیست که می بینید شخصی سلامتی و سبک زندگی و شاید خانواده خود را به خاطر هدفی که دارد از دست میدهد. سوال این نیست که این کار درست است یا نه بلکه سوال واقعی این است آیا ما آگاهانه این مسیر را انتخاب کرده ایم؟ به جای پاسخ به سوالات بی شمار در خصوص سبک زندگی دوست دارم به این امر تکیه کنم که دو موضوع اصلی در همه انتخابها آزادی و آگاهی است. آزادی در انتخاب و آگاهی از اینکه این انتخاب چه عواقب و یا فوایدی دارد.

سارتر در همین کتاب اشاره میکند که: یکی از شاگردان من روزی نزد من آمد و گفت استاد من میان یک دوراهی گیر کرده ام یعنی یا باید به جبهه ی جنگ بروم و با فاشیست ها بجنگم و یا مواظب مادر پیرم باشم که جز من کسی را ندارد و من تنها فرزند او هستم.

باید قبول کنیم که انسان در بسیاری از دوراهی ها به حال خود رها شده چنان که سارتر میگوید در دوراهی بالا نه دین و نه اخلاق نمیتواند پاسخ درخوری به این سوال بدهد و انسان در چنین شرایط اگر سراغ اخلاق دین و یا حتی راهنمای استاد خود شود قبلا تصمیم خود را گرفته و فقط صرفا میخواهد خود را توجیه کند و اتفاقا هر دو تصمیم درست به نظر میرسد و در هیچ حال نمیتوان از این جوان انتقادی بکنیم. به نظر میرسد فداکاری برای یک کار بزرگ و البته نتیجه ای مبهم(جنگ با اشغالگر فاشیسم) و یا برای یک کار کوچک و نتیجه ای روشن(ماندن پیش مادر) .

مورد اول از آن جهت مبهم که در بسیاری از جنگ ها حکومت ها مردم خود را به جنگ علیه اشغالگران تحریک کرده اند در حالیکه خود بزرگترین اشغالگر بوده اند و البته شرافت حکم میکند که انسان چه در برابر اشغال خودی و یا اشغال خارجی به یک میزان احساس مسولیت کند و در مقابل هر دوی آن بایستد.

کتاب امشب تمام شد و سارتر در کلام پایانی و در ۷۰ سالگی میگوید: زندگی آنچه را که میخواستم به من داده است و ضمنا به من فهماند که چیز مهمی نبوده است.

 

مطالبی خوبی که نوشته ام

طبعا اگر بخواهم گزیده ای از مطالب خوب بلاگم را اینجا فهرست کنم دست به دامان آمار بازدید و تعداد کامنت و تعداد لایک نخواهم شد! بلکه مطالبی را که واقعا احساس میکنم خوب نوشته ام اینجا مینویسم به این دلیل که این مطالب در زیر پست های مختلف دفن نشود و دوما خودم را برای نوشتن چنین مطالبی تشویق کنم و سوما گاهی اوقات دوباره آنها را بخوانم و لینک آن را نیز در کنار سایتم قرار می دهم.

این روزها با زبان انگلیسی

بعضی چیزها رو نمیشه برای یک بار یاد گرفت و با همون فرمون تا آخر عمر جلو رفت و بعضی مهارت ها رو هم میشه این طوری یاد گرفت. برای مثال عرض کنم که اگر ریا نباشه من شناگرخوبی هستم ولی بعد از یک سال شنا نکردن همین ماه گذشته وقتی توی آب شیرجه رفتم دیدم نه چنان تعریفی نداره ولی همین که دو سه بار رفتم و برگشتم کم کم برگشتم به همون مهارت قبلی ولی آیا زبان خارجه هم اینطوریه؟

من فکر نمیکنم زبان مثل شنا کردن باشه یعنی وقتی تمرین نداشته باشیم یادمون میره اصلا هم مهم نیست قبلا بلد بودیم یا نه. به همین خاطر من تمریناتی رو انجام میدم تا انگلیسی یادم بمونه. به نظرم مهارتهای ۴ گانه زبان شبیه ۴ چرخ ماشینه یعنی شما باید همزمان Reading, Writing , Listening , Speaking رو تقویت کنید و براشون برنامه ریزی کنید یعنی اگر یکی از چرخها کار نکنه ماشینتون ریپ میزنه.

https://easydrawingguides-7512.kxcdn.com/wp-content/uploads/2017/01/How-to-Draw-a-cartoon-car-20.png

تو این سالها کارهای زیادی برای فراموش نکردن زبان انجام دادم و تا همین اواخر دست و پا شکسته به صورت خصوصی Speaking تدریس میکردم ولی الان چی کار میکنم؟

من برای مهارت Listening با سیروان برنامه ای رو شروع کردم و قراره کتابهای IELTS رو بخونیم کتابهایی شبیه Tactics for listening و … طوری که من اول تمرین درس ۱ رو انجام میدم و با سیروان Share میکنم و منتظر اون میمونم که درس ۱ رو تموم کنه و اطلاع بده اینطوری یه رقابتی هم برای نکمیل کتاب بینمون درست میشه. البته  فایل های TED و TED Radio Hour رو به عادت گذاشته دنبال میکنم که خیلی بهم کمک میکنه.

برای مهارت Reading فارغ از اینکه هر روز مقاله های مختلفی در حوزه کاریم میخونم چند تا کتاب انگلیسی و رمان هم دارم که خوندنش رو شروع کردم.

برای مهارت Writing دو تا کار رو به صورت همزمان انجام میدم اول اینکه مشغول خواندن کتاب Writing in plain English هستم و همزمان با خوندن هر فصل سعی میکنم تمریناتش رو انجام بدم و چیزهایی که یاد گرفتم در یک نوشته به کار بگیرم قبلا با سیروان توی Medium مینوشتیم و الان میخوایم دوباره شروع کنیم. مقاله ی بعدی ما هم در مورد کار تیمی است. روش کار این طوریه که من یک پاراگراف مینویسم و سیروان اصلاح میکنه و یک پاراگرف اضافه میکنه و من دوباره اصلاح میکنم و یک پاراگراف دیگه اضافه میکنم تا زمانی که مقاله کامل بشه ادامه میدیم. توی خوندن کتابی که بهش اشاره کردم عجله ای ندارم و حتما تمرینش رو حل میکنم و چیزی که یاد گرفتم در مقاله به کار میبندم بعد میرم سراغ درس بعدی تا حالا هم فقط ۵ درسش رو تموم کردم. کتاب در مورد قواعد و ساختار نوشتنه.

داخل پرانتز بگم همونطور که برای خط فارسی کتاب تمرین دارم و تمرین میکنم به تازگی یک کتاب برای خط تحریری و شکسته انگلیسی پیدا کردم و میخوام از روی اون کتاب دست خط انگلیسیم رو که افتضاح است درستش کنم.

برای مهارت Speaking کمی تنبلی کردم این مدت ولی هفته ای یک بارو ۱۰۰ درصد با Skype یا سایتهای چت ویدیویی انگلیسی صحبت کردم و البته باید هفته ای حداقل ۲ بار این کارو انجام بدم.

یادگرفتن این ۴ چرخ زبان انگلیسی نیاز به تمرین و ممارست داره باید شبیه ورزشکارها هرکسی برنامه تمرینی خودش رو سخت گیرانه بنویسه تا اون نتیجه ای رو که میخواد به دست بیاره.این برنامه تمرینی من بود که دلم خواست باهاتون به اشتراک بزارم هر چند تمرین کردن هر کسی متفاوت است.

لیستی از باورها

پ ن : هر کسی به نحوی واژه ی  موفقیت را تعریف میکند و من دوست دارم بگویم که موفقیت یعنی رسیدن به خواسته ها . حال این خواسته ها چیست ؟ هر چیزی میتواند باشد و به همین دلیل نمیشود یک معیار مشخص برای آن تعریف کرد.

امروز با خودم فکر میکردم که باورهایم در زندگی چیست ؟ ما بعضی مسایل را میدانیم مثلا میدانیم که بازاریابی نقش مهمی در فروش دارد یا مطالعه کردن برای آدم مفید است یا اینکه رئال مادرید تیم بسیار مقتدری است اینها چیزهایی است که میدانیم ولی آیا عمیقا باور داریم؟

من مدیر یک شرکت هستم و شما به من پیشنهاد میکنید که مشکل شرکت من را با بازاریابی حل کنید و میگویم اگر موفق نشدی باید خسارت تمام و کمال را به من بپردازی اونموقع است که شما سرد میشوید و تازه میفهمید که شما چیزی را میدانی ولی به آن باور نداری . قبلا در شرکتی کار میکردم و قرار داد  OC بسته بودم یعنی به من گفته بودن اگر به فلان محصول شرکت باور داری ریسکش رو هم قبول کن و اگر فروختی درصد خودت رو بردار و اگر نتوانستی یک ریال هم بهت پول نمیدیم حتی تبلیغات و … هم به عهده خودت است. اینجا دیگر نمی توانی بگویی بله به نظرم محصول خوبی است و تمام . بلکه باید باور داشته باشی که محصول خوب و قابل فروشی است و روی آن ریسک کنی.

مطالعه برای آدم میتونه مفید باشه ولی حاضرید روی این موضوع شرط ببندید؟ آیا واقعا باور دارید که مطالعه خوبه؟ رئال تیم خوبیه ولی آیا اینقدر به این تیم باور دارید که ۱۰ میلیون تومان توی بازی ال کلاسیکو روش شرط بندی کنید؟

اینجا تفاوت باور و دانستن و حدس زدن بیشتر مشخص میشه . امروز خواستم لیستی از بعضی باورهایم را بنویسیم چیزهایی که به آن باور دارم و حاضرم روی آن شرط بندی کنم و برایش هزینه زمانی و مالی کنم . همچنین این باورها تحت تاثیر دیگران عوض نخواهد شد چرا که حدسیات و دانسته ها نیستند بلکه به مرور زمان تبدیل به باورهای من شده اند.

  1. باور به اینکه دویدن و ورزش کردن نقش زیادی در سلامتی روحی و جسمی ام دارد و باید آن را تا آخر عمرم ادامه دهم.
  2. به نقش بازاریابی محتوا به روشی که در ذهن دارم باور دارم و میدانم برای شرکت سودآور خواهد بود و حاضرم در صورتی که این پروژه شکست بخورد بدون معطلی اخراج شوم .
  3. به آینده BI در ایران و جهان باور دارم و باور دارم که DATA و نقش آن در کسب و کار در آینده بسیار پررنگ خواهد بود و مطالعات تخصصیم را روی این موضوع متمرکز خواهم کرد
  4. به نقش زبان انگلیسی در رشد شخصی و موفقیت های آینده باور دارم و همواره در حال یادگیری هستم
  5. به این که مطالعه و یادگیری بهترین روش استفاده از زمان است باور دارم

این لیست میتواند طولانی باشد یا کوتاهتر ولی چون وقت و فکرم روی این مسایل متمرکز است پس هر روز و هر شب  باورهایم را تعقیب میکنم و همانطور که شما نیز میدانید عادت ها شخصیت و آینده ی ما را شکل میدهند. صحبت اینجاست که اول باورهایمان را پیدا کنیم و سپس عادتهایمان را بر آن اساس انتخاب کنیم .

پ ن : اگر کسی گفت من به فلان چیز باور دارم و یا فلان مورد را قبول دارم از او بپرسید حاضرید روی آن شرط بندی کنید?

 

مجله ای که جایش خالی بود

حدود ۲۰ سال پیش روزنامه و مجله ی زیادی به زبان کوردی در شهر سنندج وجود نداشت و من چون تازه شروع به یادگیری زبان کوردی کرده بودم (دوره راهنمایی) با شور و اشتیاق پیگیر دست نوشته های عمویم و یا معدود کتابهایی از ماموستا هه ژار و قانع و سایر بزرگان بودم . ارتباط برقرار کردن با ادبیات و شعر گرچه برایم خوشایند بود ولی نمیتوانستم کلمات روزمره زبان کوردی سورانی را در آن پیدا کنم تا اینکه بعدها روزنامه سیروان به زبان کوردی منتشر شد هرچند اونوقتها مجله سروه هم چاپ میشد که من در کتابخانه مرکزی بعضی اوقات آن را میخواندم.

در سالهای بعد تعداد مجلات و روزنامه ها و سایتها بیشتر شد و من هم کوردی را بهتر یاد گرفتم در عراق که بودم قرارداد ها و نامه ها ورزومه و تبلیغات و تمام کارهای شرکت را به زبان کوردی می نوشتم و لذت میبردم چند مقاله هم از انگلیسی به کوردی ترجمه کردم و اونموقع در سایت شرکت یا در جاهای مختلف میگذاشتم.

همیشه حسرت این رو داشتم که چرا زبان کوردی فقط و فقط برای ادبیات و شعر استفاده میشود و چنانکه شما هم میدانید اگر زبانی تبدیل به زبان آموزش شود و مباحث علمی و تکنولوژی را بتوان با آن زبان مطرح کرد احتمال افول و ضعیف شدن آن زبان بسیار کم میشود.

http://hojan.org/repository/2015/08/1-1.jpg

امروز با مجله ای به اسم هوژین(به معنی دانا) آشنا شدم که شبیه همان مجله دانشمند فارسی است. قبلا هم گفتم که عادت مجله خوانی را ترک نکرده ام و پیگیر مجلات تخصصی هم هستم. مجله هوژین یک فصلنامه نوپاست که دومین شماره ش مربوط به تابستان ۹۶ است و البته هنوز اعضای آن نتوانسته اند شماره ی جدید یعنی پاییز ۹۶ را چاپ کنند (مشغول تمام کردنش هستند) .

فارغ التحصیلان و نخبگان کورد زبان جمع شده اند تا به زبان کوردی جدیدترین مطالب روز را با نهایت کیفیت در اختیار همگان قرار دهند افرادی چون:

هادی رحمان پناه دانشجوی دکترای مکانیک شریف

حسین جوهری دکترای علوم کامپیوتر از دانشگاه سایمون فریزر کانادا

کامران قادری دکترای برق از دانشگاه بریگام یانگ آمریکا

و سایر افراد دلسوزی که دست به دست هم داده اند تا این کار زیبا و با ارزش را انجام دهند البته در وبسایت مجله هم مقالات زیادی را میتوانید مشاهده کنید مطالب مجله در لبه تکنولوژی علوم زیستی –  پزشکی – کامپیوتر و برق و سایر علوم مهندسی قرار دارد چیزی شبیه همان مجله ی دانشمند که خدمت شما عرض کردم .

توضیحات پایین برای کسانی هست که میخواهند  این مجله را تهیه کنند و امیدوارم افرادی که در استان های کردنشین هستند و باور دارند راه توسعه از دانش و مطالعه میگذرد با خرید مجله باعث شوند این کار باارزش عمر طولانی داشته باشد.

بۆ دەسکەوتنی دووهەمین ژمارەی هۆژین، تایبەت بە وەرزی هاوینی ۲۷۱۷، ئەتوانن پێوەندی بکەن بە لقەکانی ئەنجومەنی فەرهەنگی کۆمەڵایەتی نۆژینەوە بە ناونیشانی:
سنە: شەقامی مەولەوی، بەرانبەری پارکینگی سەدەف .
دێولان: مەیدانی موعەلم، بەرانبەری بەخشداری.
سەقز: کۆڵانی بنبەستی بەرانبەری خانە موعەلم، سێڕێیانی مزگەوتی گەورەی شار.
دیواندەرە: شەقامی فاز یەک، دوو کۆڵان خوارووی پەیام نوور
بانە: بەرانبەری پاساژی شێخ کەماڵ
کامێران: مەیدانی ئیمام شافعی، سەر شەقامی ئەڵک،

 

در باب مطالعه

پ ن : قبل از شروع شاید بد نباشد که نگاهی هم به این ۲ پست بیاندازید

داستان کتابخوانی

چگونه خوانده هایت را با زندگی تطبیق میدهی برای یاور عزیز

در این یادداشت میخواهم نکاتی را در مورد مطالعه بنویسم در واقع بخش زیادی از اوقات فراغت من صرف مطالعه میشودکه البته باید قبول کنم در یک سال اخیر حجم مطالعاتم به نصف کاهش پیدا کرده است و از ۶۰ کتاب در سال به ۳۰ کتاب رسیده ام ولی این موضوع مهم نیست و میخواهم چیزهای مهم تری بگویم.

وقتی به کتابهایم نگاه میکنم میتوانم یک دسته بندی در ذهنم شکل دهم که در ادامه به آن اشاره میکنم و البته قبلش از خودم می پرسم که چه کتابی را و چرا میخوانم؟

برخی از رمانها و داستانهایی که خوانده ام یا می خوانم صرفا به دلیل سرگرم شدن یا علاقه به ادبیات داستانی بوده است، همچنین اگر شما هم اهل خواندن رمان باشید می پذیرید که فضای کتاب خصوصا اگر رمان جذابی باشد شما را شبیه فیلم با خود به دنیایی دیگر می برد و برای لحظاتی از مشکلات زندگی، پیش بینی های احمقانه، افکار منفی و حرص و طمع و… دور میکند و من برای لحظاتی احساس میکنم در دنیای واقعی نیستم و آسوده ام البته واضح است که با خواندن آثار درجه یک و فکر کردن پیرامون آن نگرش انسان به کلیات زندگی از نگرش نویسنده تاثیر میپذیرد چه این کار عامدانه باشد یا خیر.

گاهی اوقات در جریان کارم به موانع و یا مسایل برخورد میکنم که نیازمند مطالعه و تحقیق است در چنین موقعیت هایی حتما به سراغ مطالعه می روم اما احتیاط را پیشه ی خود می سازم در این لحظات هیچگاه در خواندن کتاب اصراف نمیکنم و صرفا به قدر نیازم و حل مشکل کتاب میخوانم چرا که مطالعه کردن بدون عمل صرفا منجر  به انباشت اطلاعات ناقص و ناتمام میشود.

نحوه ی دیگر از مطالعه که به آن عادت دارم سردرآوردن به شکلی سطحی از موضوعات مختلف است مثل در مورد یک تکنولوژی پیشرفته تا آنجا پیش میروم که بدانم چیست و نه بیشتر با این روش هر گاه به موضوعی نیاز داشته باشم یادم می افتد که قبلا چیزی در این مورد خوانده ام و سرنخی از این موضوع دارم به این ترتیب دنبال سرنخ رفته و آن را عمیق تر میخوانم. خواندن سطحی موضوعات جدید را بیشتر با مجلات تخصصی پیگیری میکنم و البته عادت خواندن چنین مجالاتی را سالهاست که حفظ کرده ام.

افرادی که زیاد مطالعه میکنند عموما فرصتی برای اجرای دانسته هایشان پیدا نمی کنند پس با تمام تلاش خود سعی میکنند یا دانسته های نامنظم خود را به زور بلاگ نویسی و نصیحت به خورد مخاطبشان بدهند و یا انسجام فکری خود را از دست داده و از هر دری سخنی میگویند که این پرحرفی ناشی از بی عملی و ناآگاهی عمیق از دلیل و ریشه ی دانسته های خود است آنها همزمان می توانند در تایید و رد یک موضوع خاص ساعت ها حرف بزنند بدون اینکه حرف شما را تایید و یا رد کنند حتی میتواند مسایل بی اهمیتی را چنان باز کرده و در موردش قلم فرسایی کنند که ابلهان به عقل خود شک کرده و او را تحسین کنند و عاقلان برایش احساس تاسف کنند.

این افراد فرصت زندگی کردن را از خود دریغ کرده و از روبرو شدن با هر واقعه ای که خارج از کتاب باشد هراس دارند و هر روز با بیل مشغول کندن و گود کردن چاله ی اطراف خود هستند، باید بگویم که همیشه از این موضوع ترسیده ام مبادا سرعت ورود اطلاعاتم بیشتر از مصرف و به کار بردن آن باشد به عنوان مثال به هنگام مطالعه زبان انگلیسی مشغول ترجمه، تدریس، و یا مکاتبه و نوشتن و صحبت کردن با افراد مختلف شده ام به این دلیل که که سریع تر آن را به کار ببندم. وقتی کتابی از جنس مدیریت بازاریابی و فروش میخوانم میکوشم موضوعی پیدا کنم که بتوانم آن را در شغلم اجرا کنم و حتی گاهی پیش آمده در تمام صفحات کتاب چیزی پیدا نکرده ام که بدرد کسب و کار یا شغلم بخورد و تمامی کتاب صرفا در وال استریت قابلیت پیاده سازی داشته!

اگر مطالب و داستانهای زیادی را در مورد جنس مخالف رابطه و ازدواج خوانده ام به جد تلاش کرده ام مسایلی که مناسب من است در زندگی خصوصی خود اجرا کنم و البته در آینده اگر فرزندی داشته باشم قطعا تفکرات ماکارنکو، روسو و پیاژه در تربیت آن دخیل خواهد بود البته باید اضافه کنم من این کتابها و دانسته ها را مطابق شرایط کنونی خود تغییر داده و قسمتهای زیادی از آن را حذف کرده و چکیده ای از آن را که بتوان اجرایی کرد میپذیرم و به آن عمل میکنم.

موضوع مهم تری که باید به آن اشاره کنم طرح ریزی دانسته هاست باید توجه کرد که برای اجرایی کردن هر گونه تفکری باید یک نقشه قطعی و مشخص داشت و این نقشه نیز به آسانی قابل اجرا باشد یعنی نباید برای اجرای آن متحمل ناراحتی زیادی شویم فرضا اگر من در هنگام خواندن یک مجله تخصصی با موضوع Li Fiبرخورد کرده ام
می فهمم که احتمالا آینده ای اینترنت به این تکنولوژی گره زده شده است و بعد سراغ نقشه پیاده سازی آن می روم و بعد می فهمم اجرای آن نه نها ساده نیست بلکه از حد و توان شرکتی که من در آن کار میکنم بسیار بالاتر است چنین کلید واژه هایی را به سرعت فراموش میکنم چرا که امکان اجرایی کردن آن میسر نیست.

وقت انسان بسیار محدود است و بهتر است به جای سپری کردن آن در رویاهای دور و دراز به واقعیتها اندیشید همچنین حد و حدود خود را شناخت و البته هر روز به خودمان بگوییم که خواستن توانستن نیست بلکه من با محدودیت های ذهنی یا فیزیکی (محدودیت های فیزیکی باعث شد که ما دنیای مجازی بسازیم) روبرو و دست به گریبانم پس چطور میتوانم کاری انجا دهم که اولا در توانم باشد و ثانیا یک قدم من را به جلوتر براند و ایزا” قسمتی از محدودیت هایم را نیز بکاهد حال یا زمانم را آزاد کند و یا محدودیت های مالی من را کمتر کند.

اصلا نباید هراس داشت که عهد و تعهدی که به خود داد ه ایم را هر زمان که خواستیم فسخ کنیم و یا کتابی را نیمه کاره رها کنیم و یا پروژه ی نیمه کاره ای  را در سطل زباله بیاندازیم در همین حال باید هراس داشته باشیم اگر عادات اشتباهی را به صرف اینکه به خود یا دیگران قول داده ایم مادام العمر تکرار کنیم یا پروژه ی شکست خورده ه ای دنبال کنیم و یا اصرار به انجام یک کار احمقانه و ناممکن داشته باشیم چرا که کسی برای پشتکار و ممارست شما پشیزی ارزش قایل نمیشود و خود نیز صرفا میتوانید از نتایج و منافع تلاشتان بهره ببرید پس همیشه بدانید نیزویتان را در چه راهی مصرف میکنید. در واقع انتخابها و تصمیمات عاقلانه است که تمایز میان یک کله شق لجباز و یک انسان معتدل و البته منعطف را هویدا میسازد.

قصدم از نوشتن این یادداشت فوق این بود که اولا انگیزه ها ما برای مطالعه بسیار پیچیده و گوناگون است و در ثانی به خود و دیگران یادآور شوم که هرگز و هرگز نباید سرعت مطالعه و انباشت اطلاعاتمان از عمل گرایی و اجرایی کردن دانسته ها پیشی بگیرد و همیشه بکوشیم تعادلی بین این دو برقرار کنیم.

 

برای تو می نویسم

پ ن :‌برای همسرم . کسی که تنها معنای زیستنم است

بهترین موسیقی دنیا به صدای لبخند تو می بازد

همچنان که شب به سیاهی چشمانت

همچنان که گل های یاس به عطر موهایت

اشکم باش و لبخندم باش

چرا که زندگی جز اشک و لبخند توامان و سرشار از عشقی دیوانه وار چیزی نیست

کنارم  باش تا جاده های زندگی را شانه به شانه طی کنیم

چرا که زندگی چیزی جز رفتن نیست

چرا که عشق چیزی جز همراهی نیست

 

مزخرفات شبانه ۴

بعضی آدمها به این دلیل منفور میشوند و باصطلاح شکست میخورند چون به ابتذال کشیده نشده اند. بله آنها شکست خورده اند آنها لبختد تلخی به صورت دارند و همزمان که پشتشان به شماست میگویند موفقیت مال خودتان لعنتی های دیوانه مرا از ابتذال رها کنید و دور شوید از من. به جز بوی  پونه کنار چشمه آب و قلمی برای نوشتن و سکوتی برای آرامش حاشا اگر چیز دیگری خواسته باشم.

شهوت دیده شدن و شنیده شدن را ندارم و نمیخواهم موفق شوم به کدام میدان گاو بازی مرا هل می دهید ؟ با عبوراز کدامین پرتگاه نیستی ذوق زده شوم ؟‌ شاید اگر وینگنشتاین زنده بود با یک سیلی محکم توی صورت شما میزد ومیگفت بنویس خوشبختی نقطه سر خط و بعد بنویسید بدبختی و بعد شکست و پیروزی را هم بنویسید این کلمات چه مفهومی دارد دیوانه ها ؟ کدام فلسفه را مثل بختک به کلمات چسپانده اید که این چنین کودک وار آن را بلغور میکنید ؟ آیا همین کلمات احمقانه نیست که از شما فرصت زیستن طبیعی را گرفته است؟ مزخرفات است خواهش میکنم نخوانید.

شما کدام نعره ی زنده در تاریخ بوده اید که توانسته باشد زندگی کند ولو اینکه دیده شود؟ اصلا میتوانید دیده نشوید یا باز هم شهوت دیده شدن دارید؟ انزوای طبیعی خاموش و آرام را به هیاهوی دیوانگان ترجیح میدهم شاید رسالت انسان این باشد که دهانش را ببندد و خفه خوان بگیرد به گمانم رسالتش همین است بیراه نیست اگر هر دیوانه ای آمد و معنای جدیدی برای آن آورد سالها بعد مضحکه دیوانه ای بعدی شد. پس چه بهتر که لال شویم و خاموش شویم.

هیبت ترسناک انزوا و سکوت را در دورترین نقطه های جغرافیای  دوست دارم اینکه یک انسان بدوی باشم فارغ از هر آدمیزاد دیگری بله درست حدس زدید یک آدم بدوی لاشعور که چیزی نمی فهمد دوستان دانشمند من فهمیدن ارزانی شما باشد و بروید با واژه هایتان خوش باشید آنکس که نیازی ندارد آزاد است و مرا چه نیازی به رویای شما ؟ حاشا اگر رویایی را به پشیزی بخرم و حاشا اگر بخواهم رویایی را به کسی بفروشم بی نیاز بینیازم کسی که آرزویی ندارد مثل آدم راه میرود و زندگی می کند.

کسی که آرزویی دارد تمام زندگیش را به آن آرزو میبندد تمام لحظاتی را که قبل از رسیدن به آرزو زیسته است هیچ می انگارد. سراسر استرس است و با تشنج اعصابی که دارد همه را از خود دور نگه میدارد و در تعقیب آرزوهایش است. او به واقع شبیه کر و لالی میشود که فکر میکند بودنش حکمتی دارد و متاسفانه وقتی به پیری میرسد تازه میفهمد بله قرار است او هم مثل یک جاندار دیگری در خاک جذب شود تازه میفهمد که اصلا خبری نبوده است دنیا را هم اگر عوض کند به درد او نمی خورد چرا که این مخلوق ۲ پا قرار است مثل یک مخلوق ۴ پا منتهی با سروصدا و آلودگی بیشتری بمیرد همین. که البته میدانم قدرت در کنار شهوت مسولیت هم می آورد و شایسته انسان نیست که از قدرتش استفاده نکند بله دوست من میدانم به همین خاطر است که سعی میکنی آن را مصرف کنی وگرنه شما که نه شهوت دیده شدن دارید و نه شهوت پیروزی.

این بازی را مطابق فطرت انسان ساخته اند همین شهوت دیده شدن را عرض میکنم شبیه دیدن یک صورت زیبا یا یک هیکل زیبا در آینه است میدانید چه لذت عجیبی دارد؟ حتی اگر کمی زشت باشیم و اندام خوبی هم نداشته باشیم باز هم شهوت انگیز است اصلا از همین روست که فکر میکنیم علی آباد هم شهری است و ما هم کسی هستیم. حیوانات بیچاره هم مثل من بی آرزو و  بی نیاز هستند دلم برایشان تنگ میشود وقتی میبینم حتی آینه ای ندارند که بدن بدون چربی یا صورت بدون جوش خود را نگاه کنند واقعا حیف است که این همه شکوه وزیبایی خود را نمی بینند.

اصلا چرا راه دوری برویم به نظرم اگر انسان کمر راست نمی کرد در نتیجه نمیتوانست آلتش را ببیند و اصلا مگر لازم است که آن را ببینیم و از دیدنش کیف کنیم؟ شاید به همین خاطر است که حیوانات شهوت کمتری دارند چون بیچاره های نمی توانند آلتشان را ببینند.

نمیدانم چه مینویسم میخواستم چیزهای دیگری بنویسم نه نه راستش را بخواهید اصلا نمی خواستم چیزی بنویسم همین طوری شد یهویی نوشتم. کدام برنامه ریزی؟ شوخی میکنید؟ یک حیوان طبیعی که برنامه ریزی نمی کند همین طوری پیش میرود و زندگی میکند کاری اگر توانست انجام میدهد تمام آرزوهای او به قدر توانش است و باری را بدوش نکشیده که نتواند آن را بلند کند کوچک حال بهم زن وکند است با سرعت از کنارش رد شوید ولی برای راحتی روح وینگنشاتین هم که شده هر کلمه ای را که استفراغ کردید آن را بنویسید و معنیش را بفهمید ببینید بزرگ به چه معنی است وکوچک چیست ؟ من اگر کوچک باشم همه چیز را بزرگ میبینم و اگر بزرگ باشم همه چیز به چشمم کوچک است که هست.

مزخرفاتم تمام نشده ولی حوصله نوشتنم چرا . برای خودم حلاجیش میکنم شاید توانستم بخوابم.